خدایان در سپهرباستان- خدایان ایران (۳)

ایزدان کِهتر

در دانشنامۀ اساطیر جهان، در بخش اساطیر ایران از ایزدانی با عنوان ایزدان کهتر یاد شده است. ایزدان کهتر در واقع همان امشاسپندان هستند. بر اساس بندهشن امشاسپندان موجوداتی آفریده شده هستند. آنها نامیرایان مقدس اند. موجوداتی که از هنگام به نگارش درآمدن گاهان اوستا یا سرودهایی که گفته می شود سرودۀ خود زرتشت است، زرتشت را احاطه کرده اند. اهوره مزدا آفرینندۀ امشاسپندان و نیز هفتمین آنهاست. امشاسپندان ایزدانی باستانی و هند و اروپایی بودند که در کارکردِ ایزدان مقتدر با اهوره مزدا شریک بودند. هرچند نقشی که ایفا کرده اند، بدرستی مانند ایزدان هندی مشخص نیست؛ ولی شخصیتِ فرعی آنان مبنی بر این که آنان خود موجوداتی آفریده شده هستند و در ایزد شناسی متأخر کاملا روشن شده است، آنان را از دیگر مخلوقات جدا می کند. آنها باشندگانی ایزدی اند ولی خدا انگاشته نمی شوند. همچنین آنها بدون اینکه مخلوق به حساب بیایند، مینوهایی آفریده شده اند که بر امور مهم طبیعی نظارت و فرمانروایی دارند. این موجودات یَزتَه (ستودنی) هستند و تعداد آنها شش تاست : وَهومَنه، اَشَه، خشترَه، هَئورتات، آرمِئیتی و آَمرتات. امشاسپندان در یاری اهوره مزدا نگاهبانان این جهانند، همچنین در برابر انگره مینو یا اهریمن و یارانش مانند دیو خشم، خشکسالی و… به اهوره مزدا یاری می رسانند. جدای از اینها باشندگانی در اساطیر ایران شناخته شده اند که گاهی آنها را از ایزدان بر شمرده اند. نام آنها در زیر آمده و با کلیک روی هر نام می توانید کوتاه در مورد آنها بدانید:

سروش

هومه

آتر

دئنا

سروش

سَروش یا سَرَئوشَه را به معنی گوهر شنیدن و میانجی بین خدا و انسان، و نیز به معنی اطاعت و انضباط دانسته اند. سروش یکی از چهره های محبوب دین زرتشتی ست. او را از ایزدان می دانند و ایزدیست که در نیایش ها و سرودهای مردم جای دارد. ایزدیست که نیایش ها را به بهشت منتقل می کند. او را سرور آیین های دینی می دانند. از آنجا که مراسم آیینی زرتشتی نیرویی تواناست که بدی را نابود می کند، سروش مانند جنگجویی زیناوند، بهترین کشندۀ دروغ پنداشته می شود. او با تبر سنگی اش کاسۀ سر دیوان را خرد می کند و به اهریمن ضربه می زند. او بیش از همه مخالف یشمه، دیو خشم، است.

ویژگی سروش فرمانبرداری است که تجسم انتزاعی او بصورت نیرویی ست که در نبرد همیشگی مقابل نیروهای ویرانگر شر، پیروزی را همراه می آورد. در تصویر پردازی اساطیری او شب هنگام که دیوان این سو و آن سو پرسه می زنند جهان را پاسداری می کند. گفته می شود او نخستین کسی بود که گاهان را برخواند و شاخۀ برسم (شاخۀ مقدسی که در آیین ها به دست می گرفتند) را گسترد و دعاها را تقدیم اهوره مزدا کرد.

خانۀ هزار ستون سروش بر بالای کوه البرز (هَرَیتی) است. این خانه از درون، خود به خود روشنست و از بیرون از ستارگان نور می گیرد. هماورد اصلی او سَوروَه Saurva یا “سردیو” است، که تجسم حکومت بد و هرج و مرج و مستی ست. گفته می شود او بر جهان گیتیانه (مادی) نظارت دارد در مقابل هرمز که بر جهان مینویی (روحانی) ناظرست. سروش ناظر اعمال مربوط به مرگ است و امور سه شب پس از مرگ در دست اوست. در شاهنامه، بارها از سروش بعنوان پیام آور ایزدی یاد شده است.

هَومَه (هوم)

یکی دیگر ازایزدان هوم است. هوم Hoama گیاهی مقدس مانند سومَه Soma است. این گیاه را می فشردند ودرآیینی ویژه عصاره اش را می گرفتند. عصارۀ هوم مستی بخش و اکسیر جاودانی ست. در آیین های نیایش هوم را مصرف و پیشکش می کردند. هوم یا سومه، در ایران و هند ایزد فدیه و قربانی ست. فدیۀ روزانه و مقدمه ای برای یَزِشِ رستاخیزی ست، که تغییر سیمای جهان را رقم می زند. هومه یا سومۀ ودایی، خدایی ست که تندرستی و نیرو می بخشد. به محصولات و فرزندان برکت ارزانی می کند. هوم نام گیاهی ست که توانایی شفابخشی دارد. ایرانیان باستان باور داشتند که هوم از جنس افدراست. شیرۀ این گیاه سم زداست و قدرت ماوراء طبیعی می بخشد. مردم ایران باستان باورداشتند این خدا قدرت کافی برای غلبه بر هر دشمنی را به آسانی می بخشد. در اساطیر ایران آمده است هنگامی که کَوی هوسرَوَه (کیخسرو)، پادشاه توران، فَرانرَسیَن (افراسیاب) را شکست داد؛ از یاری مادی هوم برخورداربود.

آتَر

اَتَر را نیز مانند هوم از ایزدان می شمارند. آتَر به معنی آتش، در آیین زرتشت پسر اهوره مزداست. آتش که نام “آذر” نیز دارد از ایزدان متوسط به حساب می آید. هرچند اساطیر مربوط به آتش به ندرت در متون مزدایی آمده است ولی مدارک باستان شناسی و نوشته های جغرافی دانان کهن نشان می دهد ایران زمین پر از معابد آتش بوده است. گفته می شود بر همین اساس برخی لقب “آتش پرستان” را برای زرتشتیان به کار برده اند. به نظر می رسد بخش مهمی از آیین این کیش (آتش پرستی) “آیین یَسَن” به معنی نیایش مقدس بوده که در برابر آتش برگزار می شده است. آیین سوگند دادوری نیز در برابر آتش برگزار می شده است. آتش درخشنده در شب، شکارگر و نابودگر دیوان است. سرشت مقدس آتش در اسطورۀ گرشاسب، قهرمانی ست با ماجراهای شگرف که در رسیدن به آسمان با دشواری های بزرگی روبرو می شود. چرا که یکبار آتش مقدس را نادیده گرفته و با خاموش کردن آتش مستوجب پادافره یا عقوبت شده است.

مردم گوشت را به عنوان قربانی به آتش تقدیم می کنند. هرخانه ای باید مکانی برای قربانی کردن داشته باشد. آتر با خدای میترا پیوندی تنگاتنگ دارد. آنها با یکدیگر موفق می شوند فره را از گزند دیو اژی دهاک نجات دهند. آتر در حالیکه سوار گردونۀ میترا می تازد تصویر شده است. نقش آتر در مبارزه با اژی دهاک بر سر به دست آوردن فره یکی از اسطوره های باقی مانده در بارۀ آتراست:

… اما از پس او آذر مزدا اهورا برخاست با این سخنان گویا: پس رو! این را دانسته باش تو ای اژی دهاک سه پوزه، اگر تو این (فر) به دست نیامدنی را به چنگ آوری، هرآینه من ترا بسوزانم و در روی پوزۀ تو شعله برانگیزم، به طوری که تو نتوانی در روی زمین اهورا آفرید خروج کنی از برای تباه کردن جهان راستی. آن گاه اژی دهاک در اندیشۀ خطر زندگی دست ها را پس کشید، چه آذر سهمگین بود.

یشت ۱۹

ایزد بانو دَئنا

یکی از ایزدان ایران باستان که او را از ایزدان کهتر به حساب آورده اند ایزدبانو دئناست. او دانش و یا دین هرمزد است و بر اساس متون زرتشتی او قوۀ تشخیص ایزدان و دیوان است. گفته می شود ایزد دئنا مکاشفۀ هرمزد برای نخستین آفریده اش “وهومنه” است. مکاشفه ای که شامل نیکی و کارهای پرهیزگارانه ایست که باید انجام شود تا تفاوت ایزدان و دیوها را آشکار کند. واژۀ دین سپس تر وارد متون عربی اسلامی شد و اصطلاحی رایج برابر با مذهب قلمداد شد؛ لازم به یادآوریست که در کیش مزدا پرستی “دین” با “حکومت” جفت شد، بی آنکه کاملا در آن ادغام شود. پیوند و هماهنگی می تواند بین قدرت های حکومتی و دینی پدید آید ولی اتحاد و هم جوشی هرگز.

اسطوره آفرینش در ایران باستان

ایرانیان باستان می انگاشتند سه هزار سال جهان در حالت مینوی محض بود و سه هزار سال شکل مادی و گیتی به خود گرفت. آنها باور داشتند اورمزد جهان را آفرید تا با بدی نبرد کند. این بدی در پی تازش اهریمن به جهان، ایجاد شده بود. آنها می گفتند اهریمن که مرگ را می آورد نمی تواند بر اصل زندگی چیره شود، چراکه وقتی نخستین انسان (کیومرث) در گذشت، نطفۀ خود را بیرون ریخت که از آن نخستین زوج بشر به وجود آمدند. هرچند این نخستین زوج نیز مورد تازش دیوها بودند ولی موفق شدند که نسل بشر را افزایش دهند.

ایرانیان باستان باورداشتند، آسمان نخستین بخش جهان بود که آفریده شد. آنها می انگاشتند آسمان یک پوستۀ تهی گرد است که از صخرۀ سخت درست شده است و از زیر و بالای زمین می گذرد. آنها بعدتر گمان کردند که آسمان از فلز ساخته شده و پس از آسمان، آب، و سپس زمین، گیاه، حیوان و در نهایت انسان آفریده شده است. بر این اساس آنها انسان را ششمین آفریده می دانستند و گمان داشتند هفتمین و آخرین آفریده آتش است.

ایرانیان باستان می انگاشتند زمین صفحه ای صاف و مسطح بوده است که از شرق تا غرب گسترانیده شده و کوهها از سطح آن بیرون آمده اند. آنها کوه هَرا یا هَبُرز یا البرز را نخستین کوه جهان می دانستند و باورداشتند این کوه که ریشه اش در اعماق زمین است و ستیغش سر بر آسمان می ساید، هشتصد سال طول کشیده تا از زمین بیرون بزند.

ایرانیان باستان مانند هندیان باور داشتند که جهان به هفت کرشور(کشور) تقسیم شده است. آنها می گفتند این هفت کرشور زمانی آفریده شد که نخستین باران بارید. همچنین باور داشتند منطقۀ مرکزی زمین، یه نام خُوَنیرَس که انسان در آن ساکن شد؛ به اندازۀ شش منطقۀ دیگر وسعت داشت.

هنگامی که تیشتر آن باران را ساخت که دریاها از او پدیدآمد، زمین را همه جای نم بگرفت، به هفت پاره بگسست، دارای زیر و زبر و بلندی و نشیب بشد. پاره ای به اندازۀ نیم جای (در) میان و شش پاره (دیگر) پیرامون آن (قرارگرفت). آن شش پاره به اندازۀ خُونیرَس است. او (آنها را) کشور نام نهاد، زیرا (ایشان را) مرز ببود…

بندهشن

ایرانیان باستان بر این باور بودند که ستیغ هرا (البرز) در خونیرس، از ریشه های سلسله کوه البرز برآمده و گمان می کردند ستارگان، ماه و خورشید گرد این ستیغ می گردند. در حالیکه البرز سرچشمۀ روشنایی و آب بود، دریای وروکشه (فراخکرت) در اوستا کانون گردآمدن آب توصیف شده است. به باور آنان این دریا یک سوم زمین را اشغال می کرد و از سمت جنوب بر دامنه های البرز قرارداشت. رودخانۀ بزرگ “هرا هوایتی ” به آن می ریخت. از این دریا دو رودخانۀ بزرگ جدا می شد که یکی به شرق ودیگری غرب جاری بود. این رودخانه ها در مسیر خود به دور زمین پاکیزه می شدند و هنگامی که دوباره به فراخکرت می رسیدند آب پاکیزۀ آنها به ستیغ هرا باز می گشت.

همچنین در باور ایرانیان باستان مادر همۀ درخت ها که سرچشمۀ همۀ گیاهان بود در فراخکرت می رست. در اوستا نام این درخت ” سَئین” است. درختی که درمان همۀ دردهاست و درخت همه تخمه نام برده می شود. آشیانۀ پرندۀ افسانه ای سَئین ( سیمرغ) روی این درخت قرار دارد. گفتنی ست گیاه مهم دیگری که در نزدیکی این درخت می رست “گوکَرَن” بود که خواص درمانی داشت و به مردگانی که رستاخیز کرده بودند نامیرایی می بخشید.

نخستین حیوان جهان در باور آنها – به تعبیر استاد مهرداد بهار- “گاو یکتا آفرید” بود. رنگ این گاو سفید ومانند ماه تابان بود. بر اساس روایت زرتشتی این گاو به دست اهریمن، روح شرور، کشته شد و نطفه اش به ماه رفت. هنگامی که این نطفه کاملا پاکیزه شد، گونه های فراوانی از حیوانات از آن پدید آمدند. همچنین از قسمتی از این نطفه که بر زمین ریخت گیاهان بسیار رستند.

گاو یکتا آفرید بر ساحل رود “وه دئیتی”، یا “وه رود” که از دریای فراخکرت به سمت شرق می رفت،آفریده شد. در کرانۀ مقابل این رود، کرانۀ غربی، “گیومَرِتَن” یا کیومرث، نخستین انسان، می زیست. کیومرث بر اساس اوستا “روشن چون خورشید” بود و پهناش به اندازۀ بالایش (قدش) بود. کیومرث به دست اهریمن کشته شد و نطفۀ او به خورشید برده شد و در آنجا پاک شد و چهل سال بعد از آن گیاه ریواس رویید. این گیاه اندک اندک رشد کرد وبه مشی و مشیانه که نخستین زن ومرد میرا بودند، تبدیل شد.اهریمن آنها را اغوا کرد وآنها، او را (اهریمن را) آفریننده دانستند و به این ترتیب نخستین گناه را مرتکب شدند. دنیای آنها به جای صلح وهماهنگی، آکنده از فساد وتباهی بود. مشی و مشیانه پس از پنجاه سال توانستند فرزندانی به دنیا بیاورند. نخستین فرزندان آنها دوقلویی بودند که پدر و مادر خود را خوردند. پس از مدتی طولانی که در بی فرزندی گذشت، سرانجام یک جفت دوقلوی دیگر به دنیا آمد که نژاد انسان به ویژه ایرانیان از آنها پا گرفتند.

چون کیومرث به هنگام در گذشت تخمه بداد، آن تخمه ها به روشنی خورشید پالوده شد… چهل سال (آن تخمه) در زمین بود. با بسر رسیدن چهل سال، ریباس تنی یک ستون، پانزده برگ، مهلی و مهلیانه (از) زمین رستند و درست (بدان) گونه که ایشان را دست برگوش بازایستد، یکی به دیگری پیوسته، هم بالا و هم دیسه بودند… سپس، هردو از گیاه پیکری به مردم پیکری گشتند وآن فره به مینویی در ایشان شد که روان است… هرمزد به مشی و مشیانه گفت که « مردم اید، پدر (ومادر) جهان اید و شما را برترین عقل سلیم آفریدم، جریان کارها را به عقل سلیم به انجام رسانید و اندیشۀ نیک اندیشید، گفتار نیک گویید، کردارنیک ورزید، دیوان را مستایید…» پس، اهریمن به اندیشۀ ایشان برتاخت و اندیشۀ (ایشان) را پلید ساخت و ایشان گفتند که «اهریمن آفرید آب و زمین و گیاه و دیگر چیزها را»

بندهشن

اسطوره پایان جهان

اسطورۀ پایان جهان روند معکوس اسطورۀ آفرینش است و شماری از اساطیر قهرمانی که مفهوم “سوشیانس” را گسترش می دهند آن را رقم می زنند. بر اساس جهان بینی اساطیری هدف اصلی آفرینش، نابودی شر است و این کار انجام می گیرد، ولی جهان باید به حالت اصلی و نخست خود برگردد. ایرانیان باستان باور داشتتد زمان شامل چهار هزاره است که سه هزاره مربوط به سه فرزند مینویی زرتشت است. این سه فرزند را به نام های ” اوشیدَر”، ” اوشیدَرماه” و “سوشیانس” می شناسیم. آنها باورداشتند آغاز چهارمین هزاره در تاریخ جهان، زمان آینده تلقی می شود؛ آنها می گفتند دورۀ پیشین، از آنِ واپسین پادشاهان ایرانی و تاخت و تاز عرب و ترک است. در آن دوران فجایع از بین می روند و یک دورۀ برکت و صلح آغاز می شود. در پی آن فاجعه ای رخ خواهد داد که باران های توفانی و سهمگین از سوی “مَلکوس” Malkos پدید خواهد آمد. ملکوس از تبار براترورِش Turi Bratoresh تورانی و بنا به باوری مسئول مرگ زرتشت بوده است. آنگاه جانوران و آدمیان از دژی که جم در آغاز ساخته بود (ورجمکرد) بیرون خواهندآمد و بدین گونه پایان جهان به آغازِ آن مربوط میشود.

به گفتۀ استاد مهرداد بهار: به باور ایرانیان باستان در هزارۀ اوشیدر، همه نوع گرگ، و در هزارۀ اوشیدرماه همه نوع ماربه کالبدی واحد در می آیند و سپس مردمان آنان را می کشند. در هزارۀ سوشیانس رستاخیز برپا می شود. سوشیانس سپاه می آراید و به جنگ دُروَج می رود و با نیایش دینی و فلز گداخته، آنان را می میراند. دیوان یکدیگر را می خورند و سروش “اَز دیو” یا دیو آز( در روایتی دیگر ائشمه) را از میان می برد و هرمزد اهریمن را به آن سوراخی می راند که از آن آمده بود.

براساس روایت های اساطیری ایران د رهمین دوران کیخسرو و گرشاسپ باز می گردند و همۀ مردم دیندار و دوست می شوند و از آن پس کسی نخواهد مرد. سوشیانس با فرشگردسازان به یاری هرمزد اجزای تن مردگان را فراهم می کنند و به هریک هویت خودش را باز می گردانند. مردم یکدیگر را باز می شناسند. نیکان و بدان با داشتن تن سه شبانه روز پاداش و پادافره می بینند. “شهریورامشاسپند” فلز کوهها را گدازان روان می کند و دوزخ از آن آکنده می شود و این آزمایش فرجامین است.

مردم در انجمن ” ایسدو استران” یا صحرای محشر می ایستند و هرکس پاداش نیکی یا بدی کردارش را می بیند. مردم با خوردن اَنوش که خوراک بیمرگی ست، جاودانه می شوند. زمین به ستاره پایه می آید و گَرَزمان نیز به آن می پیوندد. در آن آسایش و خوشی محض مردم کاری جز دیدار هرمزد و ستایش او ندارند.

رستاخیز رکن اساسی و شناخته شدۀ آموزه های زرتشتی ست. برخی بر این گمانند که این آموزه ها بر باورهای شرق و غرب اثر گذاشته است. آموزه های زرتشتی دربارۀ پایان چهان دو بخش است: یکی جایی که زندگی فرد به پایان می رسد، و دیگر جایی که جهان به انجام خود می رسد. باور به زندگی پس از مرگ، هرچند در دوران های متأخرتر جزئی از باورهای دین یهود بوده است ولی این باور از قدیمی ترین زمانها بخش اصلی اندیشه و باورهای ایرانیان باستان بوده است. در نظر آنان جاودانگی فقط به معنی پاداش اخروی نیست؛ زیرا آنچه به ظاهر، انسان را نابود می کند، یعنی مرگ، در واقع سلاح اهریمن است و انسان برای زیستن ساخته شده نه برای مرگ. اگر بنابر گمان، مرگ سخن آخر باشد، در اینصورت اهریمن پیروز نهایی ست.

زرتشتیان گمان می کردند که پس از مرگ، روان به مدت سه شبانه روز پیرامون تن می گردد، شب نخست به سخنان خود، شب دوم به اندیشه های خود و شب سوم به کردارهای خود رد زمان زندگی اش می اندیشد. این سه شب زمان تأسف روان بر تن است. در این مدت دیوان در کمین اند تا روان را دچار آزار و عذاب کنند. بنابراین روان به پشتیبانی سروش نیاز دارد. پس خویشان در گذشته با تقدیم هدیه و نیایش به درگاه سروش این پشتیبانی را برای درگذشته، به دست می آورند. روز چهارم روان درگذشته به سوی داوری خویش می رود، به این معنی که کارهای نیک و بد او در ترازویی در برابر چشم داوران (مهر، سروش و رَشن) سنجیده می شود. پیداست نیکان به بهشت و بدان به دوزخ می روند. ولی اگر نیک و بد همسنگ باشد، روان به “همبستگان” یا برزخ می رود.

سرانجام در پایان جهان، ایزدان بر اهریمنان چیره می شوند:اومزد بر اهریمن، بهمن بر اَک مَن، رَتَ وَهیشتَه بر اِندرَ،خشترَه وَری بر سَووَر، سِپَنتَ آرمئیتی بر ترومت،هرتات و امرتات بر تریچ و زیچ و سخن راستین بر گفتار دروغ و در نهایت سَرَاَوشَ (سروش) بر ائشمه (خشم) پیروز می شوند. در پایان بالاخره اهریمن بدسگال و اَزی (حرص و آز) از برکت نیایش های جادوی گاهان برای همیشه زبون و ناتوان می شوند و مار موسوم به ” گوچهر” ( یعنی مظهر پری شهاب گونه یا ستارۀ دنباله دار ) که قبل از ستیز نهایی به وسیلۀ نور ماه به زمین فرودآورده شده، در فلزات گداخته سوزانده می شود.

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

2 دیدگاه روشن خدایان در سپهرباستان- خدایان ایران (۳)

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.