شخصیت شناسی آرتمیس

شخصیت شناسی آرتمیس و دیگر خدایان یونان باستان در پی مدل یونگ پا به عرصه ی روانشناسی گذاشت. نخستین بار یونگ نظریه ی شخصیت شناسی انسان بر پایه کهن الگوها را مطرح کرد که به آن مدل یونگ می گویند. برپایه این نظریه هر انسان در رفتار خود از یکی از کهن الگوهای یونان پیروی می کند، که از نظر درونی با آن کهن الگو همانندی دارد. خانم ژان شینودا بولن روانشناس ژاپنی -امریکایی مدل یونگ را رد نمی کند بلکه آن را الگویی می داند که مناسب برخی افراد هست نه تمام آنها. در این نوشتار ما از راه شخصیت شناسی آرتمیس با کهن الگوی آرتمیس در زنانی که از این الگو پیروی می کنند؛ از نگاه خانم بولن آشنا می شویم. آرتمیس یکی از سه الگوی شخصیتی ست که آنان را با عنوان اسطوره های باکره می شناسیم.

آرتمیس کیست؟

آرتمیس خواهر دوقلو و بزرگ تر آپولو یا آپولن است. مادر آنها، لتو، خدای طبیعت و پدرشان زئوس است. وقتی زمان زایمان لتو فرا رسید، هیچکس به او کمک نمی کرد چرا که همه می ترسیدند مورد خشم هرا قرار بگیرند. سرانجام لتو در جزیره ی بی آب و علف دلوس، سرپناهی پیدا کرد و آرتمیس را به دنیا آورد. آرتمیس به محض تولد به لتو در زایمان سخت و طولانی آپولو کمک کرد. لتو به خاطر کینه توزی های هرا ۹ شبانه روز دردهای طاقت فراسایی را تاب آورد. از آنجا که آرتمیس در زایمان آپولو به مادرش کمک کرد او را اسطوره ی زایمان هم می دانند. زنان یونان آرتمیس را کسی می دانند که خود هیچ دردی را حس نکرده ولی یاری رسان درد است. آنها از آرتمیس می خواستند که دردشان را چه با تولد نوزاد و چه با مرگی دلپذیر با تیرهایش، به پایان برساند.

آرتمیس سه ساله بود که لتو او را به المپ نزد زئوس برد و به گفته ی کالیماخوس شاعر زئوس از دیدن آرتمیس آنقدر شاد شد که گفت از خشم هرا چه باک وقتی الهگانم (منظور لتو مادر آرتمیس) چنین فرزندانی برایم به دنیا می آورند و از آرتمیس خواست هر چه را می خواهد بگوید. آرتمیس یک تیر و کمان، چند سگ شکاری، چند حوری همراه، پیراهنی کوتاه که بتواند راحت در کوهستان و طبیعت بدود و بکارت ابدی خواست. زئوس تمام خواسته های او را پذیرفت و یک امتیاز دیگر هم به او داد و آن اینکه خودش همه ی انتخاب هایش را بکند.

آرتمیس به جنگل و رودخانه رفت تا زیباترین حوریان را انتخاب کند. سپس نزد پوزئیدون صنعتگر رفت تا برایش کمان نقره ای و تیر بسازد. سرانجام آرتمیس با حوریانش به جست و جوی پن، خدای نیمه انسان و نیمه بز که شهرتش نی لبک زدن بود رفت و از او خواست بهترین سگ های شکاری اش را به آرتمیس دهد. شب هنگام آرتمیس بی تاب برای آزمودن هدیه هایی که گرفته بود با یک مشعل به شکار رفت.

یکبار لتو به معبد دلفی می رفت تا پسرش آپولو را ببیند. در راه غول تیتیوس تلاش کرد که به لتو دست درازی کند. آرتمیس پرشتاب سررسید و با تیر و کمانش غول را با خشونت کشت. یک بار هم نیوب نادان و گستاخ شمار زیاد فرزندانش را به رخ لتو کشید چرا که لتو فقط دو فرزند، آرتمیس و آپولون را داشت؛ لتو هم از دو فرزندش خواست پاسخ او را بدهند. آپولو با تیر و کمانش شش پسر نیوب و آرتمیس نیز با تیر و کمانش شش دختر نیوب را کشتند و خودش را هم به یک ستون سنگی گریان تبدیل کردند. آرتمیس بارها و بارها به یاری مادرش شتافته بود و این چیزیست که در اسطوره های دیگر زن نمی بینیم.

آرتمیس به تمام زنانی که از او یاری می خواستند کمک می کرد. یکبار آرتوسا، حوری جنگل، در رودخانه ای شنا می کرد خدای رودخانه به او تمایل پیدا کرد و خواست آرتوسا را به چنگ آورد. آرتوسا از ترس فرار کرد و همانطور که فرار می کرد، از آرتمیس کمک خواست. آرتمیس از شکار برمی گشت صدای آرتوسا را شنید و او را به یک چشمه آب تبدیل کرد تا خدای رودخانه نتواند به او دست پیدا کند.

آرتمیس به کسانی که به او توهین می کردند بسیار بی رحم بود. یکبار اکتیون شکارچی هنگام گشت و گذار در جنگل بطور اتفاقی آرتمیس و حوریانش را دید که در برکه ای خود را می شستند. اکتیون ایستاد و آنها را تماشا کرد. آرتمیس این کار او را توهین آمیز دانست نخست به صورت اکتیون آب پاشید و او را به گوزنی تبدیل کرد. سپس سگ های شکاری اش را در پی او فرستاد. اکتیون هر چه تلاش کرد نتوانست از چنگ سگ ها فرار کند و سرانجام سگ های شکاری آرتمیس او را دریدند.

آرتمیس اوریون شکارچی را که خود دوستش داشت نیز بطور غیر عمد کشت. البته این قتل به تحریک آپولو انجام شد. آپولو از عشق آرتمیس به اوریون ناخشنود بود. روزی آپولو اوریون را دید که در دریا شنا می کرد و فقط سرش روی آب بود. آپولو آرتمیس را پیدا کرد و به او گفت تو نمیتوانی این شیء سیاه در آب را بزنی! آرتمیس بدون اینکه بداند آن شیء سر اوریون است آن را نشانه گرفت و تیری به سمت او رها کرد و اوریون را کشت. اما پس از آن اوریون را میان ستارگان جای داد و یکی از سگ های شکاری خود به نام سیریوس را به او بخشید تا او را در راه بهشت همراهی کند. به این ترتیب تنها مردی را که آرتمیس دوست داشت قربانی سرشت رقابت جویانه اش شد. آرتمیس به خاطر اسطوره ماه بودنش در شب خیلی آسان در قلمرو وحشی جنگل با نور ماه یا مشعل گشت و گذار می کرد.

آرتمیس نماد چیست؟

آرتمیس در میان رومیان با نام دیانا شناخته شده است. او اسطوره شکار و ماه بود. دختر بلندقامت و دوست داشتنی زئوس و لتو که با گروهی از فرشتگان و سگ های شکاری اش در جنگلها، کوهستانها، علفزارها و بیشه های وحشی گشت و گذار می کرد. او همیشه پیراهنی کوتاه می پوشید و کمانی نقره ای با ترکشی از تیرها بر پشت اش بود. آرتمیس کمانداری بود که هرگز تیرش به خطا نمی رفت. او را بعنوان اسطوره ماه به شکلی که ماه و ستاره ها پیرامون سرش حلقه زده اند، یا به شکل حامل نور تصویر کرده اند. همچنین بعنوان اسطوره شکار با شمار بسیاری از جانوران تصویر شده که نشان دهنده ی ویژگی های شخصیت او هستند. گوزن، آهو، خرگوش و بلدرچین سرشت گریزپای آرتمیس را نشان می دهند و شیر ماده قدرت و دلاوری، گراز ویرانگری و خرس پشتیبانی او از نوجوانان را نشان می دهد. گفته می شود در یونان دختران نوبالغ را «آرک توی» یا ماده خرس می خواندند آنها وقف آرتمیس بودند و آرتمیس از آنها نگهداری و پشتیبانی می کرد؛ در این دوره از زندگی آنها مانند پسرها رفتار می کردند. به همین دلیل گفته می شود ماده خرس نماد آرتمیس است. در آخر، اسب وحشی که با همراهانش در طبیعت می گردد نماد آرتمیس و گروه همراهاش (حوریان) است. از آنجا که آرتمیس در زایمان آپولو به مادرش کمک کرد او را اسطوره ی زایمان هم می دانند. آرتمیس بعنوان اسطوره ماه با سِلِنه و هِکاته در پیوندست. این سه نمایانگر سه گانگی ماه هستند. سلنه در بهشت فرمانروایی می کند، آرتمیس روی زمین و هکاته در سرزمین غریب و اسرارآمیز جهان زیرین.

خشم در زنان آرتمیسی

اسطوره ی آرتمیس جنبه ی مخربی دارد که نماد آن گراز وحشی ست. گراز وحشی یکی از حیواناتی ست که ویژه ی آرتمیس است. در اسطوره ها آمده هرگاه آرتمیس مورد اهانت قرار می گرفت گراز وحشی کالیدون را در روستایی که به او اهانت کرده بودند رها می کرد. در اسطوره ی بول فینچ آمده است:” در چشمان گراز آتش و خون شعله می کشید… موهای بدنش مانند نیزه هایی آماده ی پرتاب بلند شده بودند و دندانهایش مانند عاجهای فیل بود. بوته های ذرت را زیر پاهایش لگد مال می کرد، درختان انگور و زیتون را از بین می برد و گله ها و رمه ها را به طرز وحشیانه ای می درید”. این تصویر روشن از تخریب وحشیانه، استعاره ای از زن آرتمیسی در حال عصبانیت است. درداستان گراز کالیدون، آتلانتا با هیپومنس مسابقه داد. او نیزه ای در دست گرفت و به نبرد با گرازی رفت که بسیاری از قهرمانان مشهور مرد را زخمی کرده یا کشته بود. پوست گراز از زره ضخیم تر بود. اکنون نوبت آتلانتا بود یا گراز را متوقف می کرد یا خودش هم از بین می رفت. آتلانتا منتظر شد تا گراز به اندازه ی کافی به او نزدیک شود. سپس با دقت نشانه گیری کرد و نیزه را به سمت یکی از چشمهای گراز، یعنی تنها جایی که آسیب پذیر بود؛ پرتاب کرد. به این ترتیب در شخصیت شناسی آرتمیس گفته می شود زن آرتمیسی باید با بخش خشم مخرب وجودش مستقیما روبرو شود. او باید آن را بعنوان بخشی از وجود خود ببیند و پیش از آنکه خودش را از پا درآورد و روابطش را از بین ببرد؛ باید خشم مخرب (یا گراز وحشی) را متوقف کند. روبرو شدن با گراز درون دلیری می خواهد. زیرا زن آرتمیسی سرانجام باید ببیند چه اندازه خرابی برای خودش یا دیگران ایجاد کرده است. او دیگر نمی تواند احساس درستکاری و قدرت کند. فروتنی درسی ست که انسانیت او را باز می گرداند و به او این آگاهی را می دهد که او نیز یک انسان ناقص است نه یک اسطوره ی انتقام جو.

خشم آرتمیس فقط با خشم هرا قابل مقایسه است. شدت خشم هر دو اسطوره مانند هم است اما انگیزه و جهت گیری خشم شان فرق دارد. زن هرایی از حضور زن دیگر خشمگین می شود ولی زن آرتمیسی از مرد یا مردانی که او را تحقیر کنند و همینطور از مردانی که با آنچه برای زن آرتمیسی ارزشمندست، با احترام رفتار نکنند؛ خشمگین می شود. زن آرتمیسی باید با بخش مخرب وجودش مستقیما روبرو شود.

بی رحمی در زنان آرتمیسی

آرتمیس گاهی بیرحم بود. او اکتیون شکارچی را که بدون هدف قبلی سر راهش قرار گرفته بود و نمی دانست که زل زدن به بدن یک اسطوره چه توهین بزرگیست، به یک گوزن تبدیل کرد و سگ های شکاری اش آن گوزن را تکه تکه کردند. یا هنگامیکه نیویی مغرورانه لتو مادر آرتمیس را به خاطر تعداد کم فرزند تحقیر کرد، آرتمیس و برادر دوقلویش که همتای مذکر آرتمیس است؛ بدون هیچ رحمی هر دوازده فرزند نیویی را کشتند تا دیگر او چیزی نداشته باشد که به آن مباهات کند. بی رحمی زن آرتمیسی هنگامی خود را نشان می دهد که کارهای دیگران را یا سیاه یا سفید تلقی کند، درنتیجه در نظر او کسی که آن کار را انجام داده نیز یا سیاه یا سفید است و حالت سومی وجود ندارد. این شرایطی را برای زن آرتمیسی ایجاد می کند که خود را سزاوار مجازات یا تلافی بداند. برای تغییر این رخداد زن آرتمیسی نیازدارد مهر و همدلی را در خود پرورش دهد. این اتفاق در سنین بالاتر خود به خود برای او روی می دهد. بسیاری از زنان آرتمیسی در آغاز جوانی اعتماد به نفس بالا و آسیب ناپذیری ویژه ای دارند. اما تجربه ی زندگی به آنها کمک می کند همانطور که رنج را تجربه می کنند و مورد داوری اشتباه دیگران قرار می گیرند، یا در زمینه هایی شکست می خورند، مهر و مهربانی را در خود پرورش دهند. اگر زن آرتمیسی بفهمد انسان پیچیده تر از آنست که او فکر می کند، و اگر خودش و دیگران را به خاطر اشتباهات شان ببخشد، می تواند دل رحم تر باشد.

شخصیت شناسی آرتمیس

برای آرتمیس در مقام اسطوره ی شکار هیچ جیز نمی تواند به اندازه ی رقابت، شوق شکار را در او برانگیزد. او می تواند بدون اینکه تیرش به خطا برود به هر هدفی چه دور و چه نزدیک برسد. زنانی که کهن الگوی آرتمیس را در خود دارند بر روی آنچه برایشان مهم است عمیقا تمرکز می کنند و در این مسیر حواسشان با چیزهای دیگری که برای خودشان یا دیگران مهم است پرت نمی شود. این تمرکز روی هدف و پشتکار، آن هم به رغم موانعی که ممکن است وجود داشته باشد؛ دستاوردهای بسیاری برای این دست از زنان دارد و موجب رشد و پیشرفت آنها می شود.

آرتمیس نمود دست نخوردگی و اتکا به خودست. اسطوره ی آرتمیس به زنان اجازه می دهد با اعتماد به نفس و روحی مستقل به کار خود بپردازند و همواره باور داشته باشند که من می توانم مراقب خودم باشم و بدون مرد احساس کامل بودن کنم. زن آرتمیسی می تواند علاقه هایش را دنبال کند، او برای رسیدن به هدفهایش به تأیید مردانه نیازی ندارد. حس ارزشمندی این زنان ناشی از اینست که چه کسی هستند و چه کاری انجام می دهند. آنها برای اینکه با نام خانوادگی خودشان خوانده شوند پافشاری می کنند.

زنانی که در جنبش های زنان، کلینیک های آسیب دیدگان، کلاس های خودیاری و کمک به زنانی که آزار دیده اند یا بی سرپناهند؛ فعالیت می کنند شخصیت آرتمیسی دارند. زیرا آرتمیس کهن الگویی ست که مادرش لتو را هنگام زایمان یاری داد، لتو و آرتوسا را از تجاوز نجات داد، تیتیوس متجاوز و اکتیون شکارچی را تنبیه کرد و همواره نگهبان نوجوانان به ویژه دختران آن هم در سن بلوغ بود. زنانی که شخصیت آرتمیس دارند در جنبش زنان بر روی زایمان ایمن و مامایی تأکید دارند. همواره نگران زنای با محارم و هرزه نگاری هستند. اینها بیشتر انگیزه شان جلوگیری از آسیب دیدن زنان و کودکان و نیز مجازات آسیب زنندگان است. از آنجا که آرتمیس کهن الگوی الهام بخش جنبش زنانست جای تعجب نیست که روی پیوند خواهری تأکید دارد. آرتمیس همیشه همراه الهه های کوچک یا حواریون بود. این حواریون مانند خواهران کوچکی بودند که آرتمیس خواهر بزرگشان بود و آنها را رهبری می کرد و در هنگام نیاز از او کمک می خواستند.

زنانی که شخصیت آرتمیس دارند از اینکه در کوهستان جنگلی کوهنوردی کنند، زیر آسمان پرستاره بخوابند، روی ماسه های ساحلی راه بروند یا به کویر خیره شوند لذت می برند و خود را با طبیعت یکی می دانند. چرا که نزدیکی و تمایل آرتمیس به حیات وحش و طبیعت بکر مسئول یکی پنداشتن این کهن الگو ( و زنان پیرو آن) با طبیعت است.

زن آرتمیسی احساس می کند با مردان برابرست. او با آنها رقابت می کند و احساس می کند نقش های کلیشه ای که از او انتظار می رود، غیر طبیعی ست. این مخالف سرشت اوست که توانایی هایش را پنهان کند وقتی که به او گفته می شود:”اجازه نده مردان بفهمند تو چقدر باهوشی، بگذار مردان برنده شوند” او بر نمی تابد چون در نهان خود همین هدف را دارد که مردها بفهمند او چقدر باهوش و تواناست. همانطور که اسطوره ی آرتمیس قدبلند بود، زن آرتمیسی از نظر روان شناختی طبع بلند دارد و برایش مضحک است بخواهد نقش “خانم کوچولو” را بازی کند.

اسطوره ایفی ژنیا در شخصیت آرتمیسی

در جنگ تروآ، کشتی های جنگی یونانی پیش از آنکه به سمت تروآ حرکت کنند، در بندر اولیس گردآمدند. کشتی ها منتظر بودند تا باد بوزد و بادبانها برافراشته و کشتی ها راه بیفتند. پیشگو به آگاممنون فرمانده ی سپاه یونان گفت ایزدبانو آرتمیس مورد اهانت قرار گرفته و نمیگذارد باد بوزد. او گفت برای اینکه آرتمیس اجازه دهد باد بوزد باید او (آگاممنون) دخترش ایفی ژنیا را قربانی کند. آگاممنون در آغاز مقاومت کرد اما هنگامیکه دید مردان جنگی عصبانی تر و سرکش تر می شوند از همسرش خواست ایفی ژنیا را نزد او بفرستد. او به همسرش حقه ای زد و گفت می خواهد ایفی ژنیا را به ازدواج آشیل قهرمان نامدار یونانی درآورد. از ادامه این داستان دو روایت هست. روایت نخست می گوید ایفی ژنیا به خواست آرتمیس کشته شد. روایت دوم می گوید درست در لحظه ی قربانی کردنِ ایفی ژنیا، آرتمیس از قربانی کردن این دختر گذشت و پذیرفت به جای او گوزنی قربانی شود. آرتمیس ایفی ژنیا را با خود به تاریس برد و در آنجا ایفی ژنیا به مقام یکی از کاهنه های آرتمیس رسید.

این دو پایان متفاوت نمود دو وضعیت آرتمیس است. در یک وضعیت او زنان و زنانگی را از زیر فشار ارزش های پدرسالارانه نجات می دهد. در وضعیت دیگر او با تمرکز زیاد روی هدفهای خود می خواهد یک زن تمام چیزهایی که به طور سنتی زنانه قلمداد می شود، مانند پذیرش، پرورش، پیوند با دیگران و ایثار برای دیگران را قربانی کند. در اینجا پرسش اینست آیا آرتمیس در وضعیت نخست نیمی از وجودش را نجات می دهد تا در ادامه ی زندگی آنرا روی چیزهایی که برایش مهم است هزینه کند؟ و آیا او در وضعیت دوم ترجیح می دهد بخشی از وجودش را بکشد تا بتواند تا حد ممکن روی آنچه برایش مهم است متمرکز شود؟ همه ی زنان آرتمیسی بخشی از درون شان مانند ایفی ژنیاست. دختری زیبا، جوان و صادق که آسیب پذیری، قابلیت صمیمیت و وابستگی اش را به دیگران نشان می دهد.

شخصیت آرتمیس در نوزادان دختر و دختر بچه ها

ویژگی های آرتمیس در سنین پایین تر خود را بیشتر نشان می دهد. معمولا نوزاد دختر با کنجکاوی و لذت به چیزهای جدید نگاه می کند و بیشتر بازیگوش است تا آرام و بی صدا. علاقه ی شدید نوزادِ آرتمیس به گشت و گذار در قلمروهای جدید همان زمانی آغاز می شود که یاد می گیرد چطور از گهواره اش بالا برود و وارد دنیای بزرگتر شود.آنها تمرکز فوق العاده ای نسبت به یک بچه ی دو ساله دارند. معمولا از آنها با عنوان یک دنده نام برده می شود. وقتی او بزرگتر می شود، باید حواست باشد چه قولی به او می دهی زیرا حافظه ی فوق العاده ای دارد و یادش نمی رود تا مجبور شوی آن را انجام دهی. آرتمیس در سنین بالاتر تمایل زیادی به طرفداری از آرمان ها و اصولش دارد. او ممکن است به سرعت از شخصی که کوچکترست دفاع کند یا کمپینی برای مبارزه با بی عدالتی راه بیندازد. دختران آرتمیسی که در خانواده های پسردوست بزرگ می شوند این نابرابری میان پسر و دختر را برنمی تابند.

دوران بلوغ و جوانی شخصیت آرتمیس

دختر آرتمیسی یک شخصیت شجاع، رقابت جو، باپشتکار و عاشق پیروزیست. او برای رسیدن به هدفهایش با محدودیت ها مبارزه می کند. او ممکن است پیشاهنگ باشد و پیاده روی و کوهنوردی کند، در طبیعت چادر بزند، اسب سواری کند، با تبر هیزم بشکند یا مانند خود آرتمیس تیرانداز ماهری شود. یک دختر شیفته ی اسب که تمام زندگی اش حول اسب ها می چرخد نیز یک نوجوان آرتمیسی ست. دختر آرتمیسی رگه هایی از استقلال و شوقی برای کشف دارد. او درون جنگل ها ماجراجویی می کند. از تپه ها بالا می رود و می خواهد بداند در مانع بعدی و مانع بعد از آن چه چیزی وجود دارد. شعار او اینست:”مرا محدود نکن”، “حق مرا پایمال نکن”.

او تمایلی چندانی به راضی کردند دیگران ندارد پس کمتر با همتایانش صلح می کند و کمتر با دیگران سازگاری پیدا می کند. او می داند چه می خواهد و این اطمینان ممکنست به ضرر او تمام شود. دیگران او را کله شق یا لجباز توصیف می کنند. نوجوان آرتمیسی از مسنقل بودن و رقابت کردن در چیزهایی که به آن علاقه دارد لذت می برد. او گروهی از کسانی (دوستانی) را پیدا می کند که “با او بدوند”. اگر او سیاسی باشد به احتمال زیاد از حدود قانون تجاوز می کند. اگر به ورزش علاقمند باشد می تواند در روز کیلومترها بدود و از ذهن باز خود هنگام دویدن و قدرت و خوش اندامی خود لذت ببرد. دکتر ژان شینودا بولن می گوید تا کنون زن دونده ی مارتنی را ندیده ام که رگه های قوی آرتمیسی در شخصیتش نداشته باشد. او همچنین می گوید آرتمیس را در زنان اسکی بازی می توان دید که مسیر خود را در کوهستان بطور غریزی پیدا می کنند و پیوسته از نظر جسمی و روحی با شتاب به جلو حرکت می کنند و با مشکلات و موانع می جنگند.

روابط جنسی شخصیت آرتمیسی

یک زن آرتمیسی مانند اسطوره ی آرتمیس میتواند بکارت خود را تا ابد حفظ کند و هرگز امیال جنسی اش را بروز ندهد. اما این در دوران جدید بسیار کمیاب است. در این دوران زن آرتمیسی به تجربه ی زناشویی بعنوان بخشی از تمایلش برای کشف و امتحان کردنِ نوعی ماجراجویی نگاه می کند. روابط زناشویی به همان اندازه که برای یک مردِ سنتیِ کارمحور مهم است، برای او اهمیت دارد. برای هردوی آنها روابط در درجه دوم، و درگیری های شغلی و پروژه های خلاقانه یا آرمانها در درجه ی اول اهمیت است. بنابراین روابط جنسی برای زن آرتمیسی بیشتر مانند یک ورزش سرگرم کننده یا تمرین بدنی ست تا بیان فیزیکی صمیمیت و تعهد عاطفی به همسر یا بیان احساسات عمیق غریزی.

ازدواج شخصیت آرتمیسی

برای زن آرتمیسی ازدواج در سالهای آغازین جوانی که او با کار یا آرمانهایش درگیرست، بسیار دور از ذهن است. ضمن اینکه برای او که همیشه در حال حرکت ست، در خانه ماندن هیچ جذابیتی ندارد. اگر او جذاب و اجتماعی باشد و در زمینه های گوناگون فعالیت داشته باشد به آسانی میتواند با شمار زیادی از مردان و نه یک فرد خاص، معاشرت داشته باشد. اگر ازدواج کند همسر او احتمالا یکی از همکلاس ها، همکارها یا حتی رقیب هایش است. مردانی که شخصیت های خلاق، زیبایی شناس، درمانگر، علاقمند به موسیقی دارند و شغل شان در زمینه های یاری رسانی ست برای زن آرتمیسی جذابند. چرا که این مردها از نظر ذهنی با زن برابرند و علاقه های مشترک و مکمل با او دارند. زن آرتمیسی از مردهایی که میخواهند مرکز زندگی اش باشند دوری می کنند. اگر زن آرتمیسی نتواند مرد خود را در کوهنوردی، اسکی یا هر فعالیتی که به آن علاقه دارد با خود همراه کند، احساس می کند یکی از عناصر رابطه شان از بین رفته است.

آپولو برادر دوقلوی آرتمیس و همتای مذکر اوست. رابطه ی آپولو-آرتمیس (بعنوان یک الگوی رابطه برابر) می تواند به ازدواج بینجامد. ازدواجی که فاقد روابط زناشویی ست و در آن هر کدام از همسران بهترین دوست دیگریست. در این ازدواج زن آرتمیسی در حالیکه همسر آپولویی اش روابط صمیمانه و دوستانه شان را ترک کرده و عاشق زن دیگری شده، می تواند همچنان دوست صمیمی همسر سابقش باقی بماند. اگر زن آرتمیسی بخواهد روابط عمیق زناشویی و یک زندگی متعهد داشته باشد باید بتواند اسطوره ی آفرودیت و هرا را در خود رشد دهد. بدون حضور دو کهن الگوی هرا و آفرودیت به آسانی رابطه آپولو-آرتمیس با همسرش به یک رابطه ی خواهر-برادری تبدیل می شود. اما در کنار این الگوی رابطه ی برابر، حالت دومی برای زن آرتمیسی وجود دارد و آن اینکه درگیر رابطه با یک مرد حمایتگر شود. زن آرتمیسی با این مرد احساس راحتی می کند و این مرد به او یاد می دهد نسبت به احساساتش حساس باشد و به آنها بها بدهد. این مرد معمولا از زن آرتمیسی می خواهد بچه دار شوند.

رابطه زناشویی که در آن تضادها و درگیری های دختر-پدر تکرار شود؛ با روحیات زن آرتمیسی بسیار ناسازگارست. شوهری که همیشه از آرمانهای زن آرتمیس اش انتقاد می کند، او را حمایت نمی کند و حتی زیرِپای او را خالی می کند؛ مخالفت زن آرتمیسی را برمی انگیزد. در این وضعیت هر چند زن آرتمیسی از آرمان و خواسته ی خود دست نمی کشد و با مخالفت همسر راهش را ادامه می دهد ولی روانش آسیب می بیند و اعتماد به نفسش تحت تأثیر قرار می گیرد.

زن آرتمیسی ممکن است به یک مرد قوی علاقمند شود و نتواند عنصر رقابت جویی را در رابطه اش کنار بگذارد و سرانجام باعث مرگ رابطه شود. در این رابطه اگر مرد قدرتمند به موفقیت هایی برسد و زن آرتمیسی به جای اینکه برای او خوشحال باشد از آن موفقیت ناراحت شود و آنرا کوچک بشمارد؛ این رقابتجویی، عشق مرد به زن را دچار آسیب می کند. گاهی ممکن است رقابتجویی مرد موجب کشته شدن عشق زن شود، مانند مردی که نسبت به دستاوردهای همسرش خشنود نیست و آنها را نوعی برتری جویی تلقی می کند. اگر هر دوی آنها نتوانند این مسابقه را متوقف کنند، رقابت آنها هرگونه ای که باشد از یک مسابقه ی اسکی تا یک بازی منچ ساده می تواند به مبارزه ای مرگبار تبدیل شود.

برای برخی مردها شخصیت زن آرتمیسی همان “بانوی مهربان من” است. این مردها به شخصیت زن آرتمیسی خود به چشم یک همزاد یا روح خویشاوند با خود نگاه می کنند. در این حالت یا بخش زنانه وجود این مردها جذب استقلال، قاطعیت و اراده ی قوی زن آرتمیسی می شود که احتمالا در خودشان کمتر رشد یافته و یا اینکه زن آرتمیسی برای آنها تجسم پاکی است که با ایده آل هایشان منطبق است.

گروهی از مردها جذب پاکی و بکارت و همذات پنداری با طبیعت بکر آرتمیس می شوند. چنین مردانی که به زنانی که به اندازه ی آرتمیس پاکند، علاقمند می شوند؛ از شهوتهای مادی آزرده خاطر می شوند. آنها ممکن ست در اواخر دوران نوجوانی یا اوایل جوانی باشند و خودشان هرگز رابطه ی جنسی را تجربه نکرده باشند.

آسیب پذیر بودن برای زن آرتمیسی بسیار منزجر کننده است. تا زمانی که عنصری به نام تعقیب در زن آرتمیسی فعالست او می تواند به مردی علاقمند شود. اما اگر آن مرد از نظر عاطفی به او نزدیک شود و بخواهد با او ازدواج کند یا به او وابسته شود، میل به شکار تمام می شود. در این وضعیت حتی ممکنست زن آرتمیسی علاقه اش را به مرد از دست بدهد یا اگر مرد در برابر او ضعفی نشان دهد، زن از او متنفر می شود. شریک عاطفی این زن تا وقتی برایش ارزشمندست که در دسترس نباشد. استر هاردینگ روانکاو یونگی در باره ی این جنبه از کهن الگوی باکره می گوید:” سردی ماه گونه و این بی عاطفگی کهن الگوی ماه، نماد این جنبه از سرشت زنانه است. به رغم کمبود ملایمت (در رفتار) و نیز گرمای عاطفی، که بخشی از آن شاید به خاطر خونسردی زیادش باشد، این نوع غیر جنسی بودن زن، گاهی میتواند برای یک مرد جذاب باشد”. یک زن آرتمیسی میتواند نسبت به مردی که او را دوست دارد بی رحم باشد، زیرا دیگر به او علاقمند نیست. او ممکن ست مرد را دفع کند و حتی مانند یک متجاوز با او برخورد کند.

ارتباط شخصیت آرتمیسی با پدر و مادر

از آنجا که آرتمیس از عشق لتو (مادرش ) و نیز از تأیید زئوس (پدرش) برخوردار بود تا بتواند توانایی های خود را به نتیجه برساند، گفته می شود یک زن آرتمیسی با اطمینان مسیر خودش را دنبال می کند و تمام مدت احساس خوبی به خودش بعنوان یک شخص مستقل دارد و از زن بودن خود خوشحالست. اگر، تأیید و مهر والدینش را داشته باشد، این فرد می تواند رقابت کند و بدون درگیری به موفقیت برسد. برخی از پدرها ی حمایتگر مانند زئوس به دختران آرتمیسی خود هدیه هایی می دهند که به آنها در رسیدن به آنچه می خواهند، کمک می کند. این هدیه ها لزوما قابل لمس نیست می تواند یک علاقه مشترک یا شباهت های دختر با پدرش باشد که پدر آنها را تشخیص داده و تقویت می کند. اگر دختر آرتمیسی پدر و مادر سنتی نداشته باشد، زندگی اش شباهت زیادی با کوه المپ ندارد. زیرا در اسطوره های یونان هیچ برابری حقوقی وجود نداشت. وقتی پدر و مادر کارهای خانه و بچه داری را تقسیم می کنند و هر کدام کار و شغل خود را دارند دختر آرتمیسی به آسانی الگویی برای رشد خود دارد که به او اجازه می دهد ویژگی های آرتمیس اش را پرورش دهد. مشکل از جایی آغاز می شود که پدر و مادر به خاطر ویژگیهای آرتمیسی دخترشان از او انتقاد می کنند و می خواهند دختری آرام و متین باشد در حالیکه او ذاتا بازیگوش است. دختر کوچولوی سه ساله آرتمیسی دوست ندارد از مادرش کمک بخواهد، با مادر در خانه بماند یا لباس های چین دار بپوشد و برای دوستان مادرش دلبری کند. او قبول ندارد که مادر بهتر می داند، او ترجیح می دهد در کوچه یا دور از مادر با بچه های بزرگ تر بازی کند و بعدها اگر بخواهد کاری کند که نیاز به موافقت پدر و مادرش باشد، او جبهه ی مخالف با پدر و مادر می گیرد.

دختر آرتمیسی اگر کاری را که پسرها می توانند بکنند اجازه نداشته باشد انجام دهد، صدای اعتراضش بلند می شود. مخالفت با دختر آرتمیسی و نشان دادن ناخشنودی از او اعتماد به نفس و عزت نفس او را خدشه دار می کند. بخصوص اگر پدر از او بخاطر باوقار نبودن و اینکه هرگز مانند “دختر خاص او” نیست انتقاد کند و همزمان به عقاید، توانایی ها و آرمانهای او انتقاد یا اهانت کند. وقتی پدر با دختر آرتمیسی اش مخالفت می کند دختر حالت دفاعی خود را در بیرون حفظ می کند ولی از درون زخمی می شود. اگرچه او نشان می دهد که قویست و افکار پدرش روی او اثر ندارد. او شرایط را تا وقتی می پذیرد که بتواند مستقل شود. ولی نتیجه این می شود که او زنی می شود که همیشه به شایستگی های خود شک دارد و معمولا در مورد خودش خرابکاری می کند. تردیدهای زن آرتمیسی بدترین دشمنان او هستند. اگرچه در ظاهر او به شکل موفقیت آمیز در برابر قدرت پدرش که میخواهد آرمانهای او را محدود کند مقاومت می کند ولی در روان خود با انتقادهای پدرش به او، شریک می شود. او در درون خود با احساسات خود درگیرست. احساساتش به او می گویند به اندازه ی کافی خوب نیست. اگر فرصت جدیدی به او پیشنهاد شود دچار تردید می شود که مبادا کمتر از آنچه در توانش است را بدست آورد حتی وقتی موفق می شود باز هم احساس بی کفایتی می کند. این الگو را خانوده ها و فرهنگ آنها ساخته اند چرا که ارزش بیشتر را به پسر می دهند و از دختران انتظار دارند بطور کلیشه ای زنانه رفتار کنند. برخی مادران دخترانِ آرتمیسی هم از دخترشان به خاطر پیگیری هدفهایی که ارزش ندارد، انتقاد می کنند. دختر آرتمیسی از این تأیید نشدن دلسرد نمی شود ولی بدون تردید زیر پایش خالی می شود. البته میزان تأثیرِ مخالفت مادر معمولا کمتر از پدر است و این به دلیل قدرت بیشتر پدر است.

یکی از مشکلات دختران آرتمیسی داشتن مادران ناتوان است. آنها از مادرانی که ضعیف و منفعل اند خوششان نمی آید. آنها درباره ی رابطه شان با مادرشان می گویند:” من مادر مادرم بودم”. آنها از اینکه مادرشان قوی نبوده و خودشان نیز آنقدر قوی نبودند که بتوانند مادرشان را تغییر دهند عمیقا ناراحت اند. اگرچه آرتمیس توانست به لتو، مادرش، کمک کند ولی همیشه دختران آرتمیسی در کمک به مادرشان موفق نیستند. همین ضعیف و کم ارزش دانستن مادر ویژگیهای اسطوره باکره را در دختر آرتمیسی تقویت می کند. آنها نمی خواهند شبیه مادرشان شوند، پس احساس وابستگی را در خود سرکوب می کنند، آسیب پذیری خود را انکار می کنند و با خود پیمان می بندند که همیشه مستقل باشند.

ارتباط شخصیت آرتمیسی با فرزندان

زن آرتمیسی به سختی می تواند مادر نمونه ی زمینی باشد. بارداری و نگهداری از نوزاد به هیچ وجه برای او راضی کننده نیست. حتی بارداری ممکن ست برای او نفرت انگیز باشد. زیرا او بیشتر دوست دارد ظاهر ورزشکاری، متناسب و پسرگونه ای داشته باشد. او کمتر در درون خود نیروی غریزی میل به مادر شدن را احساس می کند اگرچه فرزندانش را خیلی دوست دارد. مادر آرتمیسی حسرت دوران نوزادی و کودکی فرزندشان که به او وابسته بود را نمی خورد. در عوض بیشتر به آینده و زمانی که فرزندش مستقل تر خواهد شد فکر می کند. او استقلال را در فرزندانش پرورش می دهد. به آنها یاد می دهد چطور از خود دفاع کنند یا حتی چگونه در دفاع از خود وحشی باشند. برخی از فرزندانی که مادر آرتمیسی دارند باور دارند مادرشان تا پای جان برای آنها مبارزه می کند. برای دخترها و پسرهایی که عاشق چیزهای جدیدند، مادر آرتمیسی یک همراه مشتاق و علاقمند است. زنان آرتمیسی ترجیح می دهند خودشان فرزند نداشته باشند و انرژی مادری خود را برای بچه های دیگران بکار بگیرند. در این نقش آنها دقیقا مانند اسطوره ی خود، آرتمیس هستند که از دختران در آستانه ی بلوغ حمایت می کرد. مشکل مادر آرتمیسی جایی آغاز می شود که فرزندی منفعل و وابسته داشته باشد. زیرا هر چه تلاش می کند که زودتر این بچه مستقل شود نتیجه ی عکس می گیرد و فقط وابستگی اش بیشتر می شود. کودک احساس ناخواسته بودن می کند و فکر می کند به اندازه ی کافی خوب نیست تا مطابق معیارهای مادرش زندگی کند.

شخصیت آرتمیسی و کار

زن آرتمیسی تمام تلاش خود را روی کاری متمرکز می کند که برای او ارزش شخصی دارد. او از رقابت، انگیزه می گیرد و از مخالفت ترسی ندارد. زن آرتمیسی که وارد مشاغل حمایتی یا حوزه ی حقوق می شود معمولا آرمانی دارد که انتخاب او را تحت تأثیر قرار می دهد. اگر زن آرتمیسی در حوزه ی تجارت فعالیت کند به احتمال زیاد با محصولی آغاز کرده که به آن باور دارد یا می تواند به او در انجام کاری که می خواهد کمک کند. اگر در زمینه ی خلاقانه فعالیت کند بیش از هر چیز به دنبال بیان دیدگاه شحصی خود است. اگر وارد سیاست شود بیش از هر چیز حامی آرمانی ست که به محیط زیست یا موضوع زنان مربوط می شود. گاهی زنان آرتمیسی علاقه هایی را دنبال می کنند که ارزش تجاری ندارد و منجر به ایجاد یک شغل یا افزایش شهرت و اعتبار مادی نمی شوند. این علاقه ها آنقدر شخصی و پرت از مرحله است و آنقدر وقت فرد را می گیرد که او موقعیت های مادی را از دست می دهد ولی روابطش تضمین می شود. اصلاحگری که قدرش دانسته نمی شود، معترضی که فریادش به جایی نمی رسد یا هنرمندی که کارش را بدون هیچ تشویق یا موفقیت مالی دنبال می کند، بدون تردید یک زن آرتمیسی ست.

از آنجا که زن آرتمیسی سنتی نیست، تضادهای درونی با خودش و دیگران می تواند تلاش های او را بی فرجام بگذارد. ممکن است کاری که او می خواهد انجام دهد خارج از محدوده باشد. مثلا ممکن است خانواده اش آرمان های او را برای دخترشان نامناسب بدانند، یا مثلا به دنبال شغلی برود که به تازگی برای زنان مناسب تشخیص داده شده باشد. در دنیای کار، زنان آرتمیسی به راحتی به “شبکه دختران” می پیوندند. آنها گروه های حمایتی، شبکه های ارتباطی با دیگر زنان و رابطه ای مربی گونه با زنان جوان تر در حوزه ی کاری شان ایجاد می کنند که همگی نشان کهن الگوی خواهر است. حتی زنان آرتمیسی فردمحور که از کارهای گروهی دوری می کنند، از حقوق زنان حمایت می کنند. این میتواند بازتاب نزدیکی آنها با مادرشان باشد که از طریق آن، این همدلی با دنیای زنان را درک کرده اند. یا میتواند به آرزوها و آرمان های نزیسته ی مادرشان مربوط باشد. معمولا میتوان یک مادر حمایتگر را پشت یک زن آرتمیسی دید. بطور طبیعی زنان آرتمیسی تمایل دارند از حقوق زنان و آرمانهای آنها حمایت کنند.

شخصیت آرتمیسی و ارتباطات با زنان و مردان

زنان آرتمیسی حس خویشاوندی نزدیکی با دیگر زنان دارند. مانند خود اسطوره ی آرتمیس که همیشه با گروهی از حوریان همراه بود، زن آرتمیسی نیز به دوستان پیرامون خود خیلی اهمیت می دهد. این الگو از دوران دبستان آغاز می شود. او گروهی از بهترین دوستان را دارد که هر آنچه در زندگی برایش مهم است را با آنها تجربه می کند و دوستی های او معمولا ده ها سال طول ادامه پیدا می کند.

آرتمیس یک برادر دوقلو به نام آپولو دارد که اسطوره ی خورشیدست. او همتای مذکر آرتمیس است. قلمرو آپولو شهر و قلمرو آرتمیس طبیعت است. خورشید از آنِ آپولو و ماه از آنِ آرتمیس است. حیوانات اهلی از آنِ آپولو و حیوانات وحشی از آنِ آرتمیس است. آپولو هم مانند آرتمیس دو جنسی بود به این معنی که ویژگی هایی داشت که مربوط به جنس مخالف بود. دوقلوی آرتمیس-آپولو، الگویی برای بیشتر روابطی ست که زنان آرتمیسی با مردان دارند. این مردان میتوانند دوست، همکلاسی، همکار یا همسر آنها باشد. یک زن آرتمیسی علاقه ندارد بر مردها تسلط داشته باشد یا با آنها رابطه ی مادر-فرزندی داشته باشند.

اما ارتباط ناپذیری یکی از مشخصه های شخصیت های آرتمیسی ست. زن آرتمیسی به خاطر تمرکزی که روی هدف یا اهدافش دارد چیزی مانند وابستگی عاطفی نمی تواند توجه او را از هدفش بازدارد. پس او توجه به احساسات و افراد پیرامونش را از دست می دهد و در نتیجه ی این بی توجهی اطرافیانش از او ناراحت یا عصبانی می شوند. در اینجا زن آرتمیسی نیاز دارد به آنچه دیگران می گویند توجه کند. در برابر دیگران نیز باید بردباری کنند تا او فرصت پیدا کند و تمرکزش را از روی هدف بردارد و متوجه آنها شود. اگر اطرافیان زن آرتمیسی زمانیکه او روی هدفی متمرکزست بخواهند او را بازدارند یا از او توجه بیشتری طلب کنند درگیری، اجنتاب ناپذیرست؛ مگر اینکه زن آرتمیسی از کاری که انجام می دهد خیلی آگاه باشد. آرتمیس اسطوره ی “گاهی می بینمش گاهی نمی بینمش” است. از آنجا که متمرکز بودن آرتمیس موجب فاصله عاطفی او با کسانی می شود که پیرامونش زندگی می کنند، ارتباط با کسانی که برایش مهم هستند می تواند این گرایش به تمرکز بیش از اندازه را تعدیل کند. این راه حل باید بطور روزمره و به ویژه در زمانهای ناپدید شدن به کار گرفته شود.

چگونه شخصیت آرتمیس را درون خود پرورش دهیم؟

زنانی که با آرتمیس همذات پنداری می کنند با خواندن داستانهای این ایزدبانوی یونانی ویژگیهای خود را خیلی به او نزدیک می بینند. آنها هرچه بیشتر با آرتمیس آشنا می شوند بیشتر به این نتیجه می رسند که این کهن الگو بخش مؤثری از روانشان است و خیلی تمایل پیدا می کنند که این بخش از وجودشان را پرورش دهند. برای مثال دختری که در سن پایین ازدواج می کند، از دختر بودن به همسر بودن تغییر نقش می دهد (از نظر کهن الگویی او از پرسفون به هرا تبدیل می شود)، او کم کم از توانایی ها و خواسته های خود می گذرد تا اینکه اگر از این گذشت ها ناخرسند باشد به طلاق می رسد. این دختر ویژگی های آرتمیس را در خود فقط پس از طلاق کشف می کند. او ممکن است تعطیلات به تنهایی سفر برود و اوقات خوشی را در تنهایی داشته باشد. یا هر صبح کیلومترها بدود بدون اینکه به وظایف دیگری که دارد بخواهد فکر کند (چون دیگر وظیفه و نقشی برای کسی جز خودش ندارد) یا اینکه ممکن است او عضو یک گروه حمایت از زنان شود و از فعالیت در این گروه لذت ببرد.

زنی که دنبال ازدواج است و نمی تواند همسر مناسب خود را پیدا کند دچار بی ارزشی می شود. این زن فقط وقتی می تواند آرتمیس خود را پرورش دهد که “بی خیال مردان شود”. او باید بتواند به این نتیجه برسد که هرگز ازدواج نخواهد کرد. وقتی این زن شجاعانه با این احتمال، که دیگر ازدواج نخواهد کرد، روبرو می شود، زندگی خود را پیرامون دوستانش و چیزهایی که دوست دارد سازماندهی می کند. و می تواند احساس کامل بودن با خودش را درک و تجربه کند. این احساس، احساس خوشبختی غیر منتظره ایست که از پرورش آرتمیس به دست می آید.

برنامه های طبیعت گردی ویژه ی زنان، کهن الگوی آرتمیس را فرامی خواند؛ به ویژه آنهایی که یک تجربه ی گروهی را بایک سفر قهرمانی فردی ترکیب می کنند. وقتی زنان به سفرهای برون مرزی و سرزمین های ناآشنا می روند کهن الگوی آرتمیس را درون خود پرورش می دهند. همچنین هرگاه دختران در مسابقه های ورزشی شرکت می کنند و به اردوهای ورزشی می روند، یا به سفرهای اکتشافی در مکان های جدید، یا به کشوری دیگر برای تحصیل می روند، تجربه هایی پیدا می کنند که می تواند آرتمیس آنها را رشد و پرورش دهد.

میانسالی شخصیت آرتمیسی

زن آرتمیسی بین ۳۵ تا ۵۵ سالگی اگر کهن الگوهای دیگر را در خود پرورش نداده باشد، ممکن است دچار بحران میانسالی شود. زیرا آرتمیس الگوی زن جوان هدف محوریست که هدف ها و خواسته های خود را دنبال می کند؛ در حالیکه در میانسالی ممکن است تغییراتی رخ دهد و آن اینکه ممکن است دیگر سرزمین ناشناخته ای برای کشف باقی نمانده باشد. او در این سن یا به هدفهایش رسیده و موفق شده یا شکست خورده است.

میانسالی یک زن آرتمیسی همچنین می تواند آغاز دوران تأثیرگذاری باشد زیرا در این دوران او از آرتمیس شکارچی کم کم دور می شود به آرتمیسی که اسطوره ی ماه است نزدیک می شود. او به درون خودش برمی گردد. خیالبافی ها و رؤیاهای دوران یائسگی میتواند یک زن آرتمیسی برونگرا را به سفر به دنیای درون تهییج کند. در این سفر او با اشباحی از گذشته ی خودش روبرو می شود و احساسات و آرزوهای فراموش شده اش را کشف می کند. این انگیزه ی رفتن به سمت درون گرایی در دوران یائسگی به هکاته مربوط می شود. هکاته پیرزنی ست که اسطوره ی ماه تاریک، اشباح و قلمروهای مرموز و اسرارآمیز است. هکاته و آرتمیس هر دو اسطوره ی ماه هستند که در روی زمین در گردش اند. در زن میانسال آرتمیسی این دو اسطوره با هم پیوند می خورند و نتیجه این می شود که زن آرتمیسی همان حس کنجکاوی را پیدا می کند که در دوران جوانی در تلاشهای دیگرش دنبال می کرد.

سالمندی شخصیت آرتمیسی

از یک زن آرتمیسی دور نیست که ویژگی های شخصیتی خود را تا سنین بالا حفظ کند. تلاشهای دوران جوانی او هرگز متوقف نمی شود. او هرگز آرام نمی نشیند و ذهن و بدنش -معمولا هر دو- همواره پویاست. او مسافریست که پیوسته به دنبال چالش های نو و سرزمین های ناشناخته است. او تلاش می کند جوان بماند و توانایی های جوان فکر کردن خود را حفظ کند و همین دلیلی ست تا در میانسالی و سالمندی پیری را حس نکند.

مشکلات روان شناختی زنان آرتمیسی

آرتمیس در قلمرو خودخواسته اش با همراهان خودخواسته اش به گشت و گذار می پرداخت و هر کاری را که دوست داشت انجام می داد. بر خلاف دیگر اسطوره های زن که قربانی رخدادهای گوناگون می شدند آرتمیس هرگز رنج نکشید. اگر چه خودش کسانی را که به او اهانت کرده بودند تنبیه می کرد یا کسانی را که تحت حمایتش بودند تهدید می کرد. مشکلات روان شناختی یی که برای زن آرتمیسی پیش می آید بیش از آنکه خودش را بیازارد دیگران را می آزارد. یک زن برای فراتر رفتن از آرتمیس باید قابلیت هایی مانند پذیرش و ارتباط محور بودن را در خود پرورش دهد. او باید از میزان تمرکز خود بکاهد. نیاز دارد تا اندازه ای آسیب پذیر باشد. او باید یاد بگیرد که دیگران را عمیقا دوست داشته باشد و نگران آنها باشد. البته این دست پیشرفت ها گاهی پس از آنکه زن آرتمیسی به سن بازنشستگی می رسد خود به خود برایش رخ می دهد. پس از آنکه هدفهای بسیاری را نشانه گرفت و در رسیدن به آنها پیروز شد یا شکست خورد و پس از آنکه هیجان شکار یا رقابت و مسابقه تازگی خود را برایش از دست داد شاید مجبور شود اندکی بردبارتر باشد.

همذات پنداری زنان آرتمیسی با آرتمیس

برای یک زن آرتمیسی زندگی کردن مانند آرتمیس یعنی پیگیری یک هدف و تمرکز روی یک کار می تواند راضی کننده باشد. زنی که از نظر شخصیتی احساس کمبود نمی کند، به ویژه اگر توانایی این را داشته باشد که انرژی اش را در زمینه ی کاری که برایش ارزشمندست سرمایه گذاری کند؛ سبک زندگی اش به احتمال بسیار زیاد پر تحرک است که برای او خیلی هیجان انگیزست. پایگاه خانواده برای زن آرتمیسی اهمیت چندانی ندارد. اگرچه او از احساسات و صمیمیت عاطفی برخوردار نیست اما روابط خواهرانه و برادرانه ی استواری با دوستان زن و مرد خود دارد و از همراه شدن با بچه های دیگران لذت می برد. او فارغ از فشار خانواده و جامعه اگر کهن الگوی هرا و دیمیتر در او قوی نباشد، نه ازدواج و نه فشار نیاز بچه ها، برایش اهمیتی ندارد. همذات پنداری یک زن با آرتمیس، شخصیت او را شکل می دهد سپس آن زن نیاز دارد وارد رقابت یا درگیر علایقی شود که برایش مهم اند. در غیر اینصورت زن آرتمیسی احساس بیهودگی و سرانجام افسردگی می کند. این موقعیتی بود که بسیاری از زنان آرتمیسی در سالهای افزایش رشد جمعیت پس از جنگ جهانی دوم دچارش شدند. آنها هر چه تلاش می کردند نمی توانستند خود را با نقشهایی که برایشان تعریف می شد تطبیق دهند.

منبع: کتاب انواع زنان، دکتر ژان شینودا بولن

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

2 دیدگاه روشن شخصیت شناسی آرتمیس

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.