اسطوره های باکره و روان زنان

اسطوره های باکره و روان زنان، بحثی ست که دکتر ژان شینودا بولن در بخشی از کتاب انواع زنان به آن می پردازد. او می گوید هر انسانی جنبه هایی از اسطوره ها را در خود دارد. دکتر بولن می گوید برخی زنان هنگامی سراغ روان درمانگر می روند که روحیه ی خود را از دست داده اند و نمی توانند کنش یا واکنش درستی داشته باشند. برخی دیگر زمانی سراغ روان درمانگر می روند که با هوشمندی دریافته اند در موقعیتی گیر افتاده اند که نیاز به درک و تغییر آن دارند. او می گوید زنان دنبال کمک یک درمانگرند تا یاد بگیرند چگونه قهرمان بهتری برای داستان زندگی خود باشند. دکتر بولن می گوید اسطوره های درون زنان را در قالب اسطوره های یونان باز شناسی می کند تا زنان ( وحتی مردان برای شناخت بهتر تمام زنان پیرامون خود) جنبه های گوناگون روان زنان را بهتر بشناسند یا درک کنند.

آگاهی و اسطوره ها در روان زنان

هنگامیکه زنان تحت تأثیر کلیشه های فرهنگی قرار می گیرند به ناآگاهی عادت می کنند و درست اینجاست که در برابر نیروهای قدرتمند درونشان نیز ناآگاه می شوند. درست برعکس، هنگامیکه یک زن از نیروهایی که او را تحت تأثیر قرار می دهد آگاه می شود قدرت شگفتی پیدا می کند که نتیچه ی آگاهی اوست. این قدرت و نیروی نامرئی، اسطوره ها هستند که در روان ما وجود دارند و رفتار و احساسات ما را شکل و سمت و سو می دهند.

شناخت اسطوره های درون زنان قلمرو جدیدیست که آگاهی زنان را از خودشان و نیز آگاهی مردها را از زنان بالا می برد. هرگاه زنی آگاه باشد کدام اسطوره قدرت اصلی روان او را در اختیار دارد، درباره ی غریزه ها، اولویت ها و توانایی هایش و نیز درباره ی امکان انتخاب های گوناگونش شناخت پیدا می کند. اسطوره های درون زنان الگوهای روابط با مردان را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. این الگوها برخی از مشکلات و وابستگی هایی را که برخی زنان با برخی مردان در زندگی دارند توضیح می دهد. با آگاهی از اسطوره ی روان زنان بهتر می فهید که کدام اسطوره درون یک زن فعالست که او را بسوی مردی موفق یا قدرتمند، یا مردی معلول ولی خلاق و یا مردی پسر بچه مانند سوق می دهد؟

اسطوره های باکره در روان زنان

آرتمیس الهه ی شکار و ماه، آتنا الهه ی خرد و صنعت (و جنگ) و هستیا الهه ی معبد و خانه و کاشانه، سه اسطوره ی باکره یا اسطوره آسیب ناپذیر یونان باستانند. این سه اسطوره مربوط به بخش های مستقل و فعال، ولی بدون رابطه با مردان، در روان زنان هستند. از میان این سه اسطوره آتنا و آرتمیس دستاوردمحور و دارای نمود بیرونی هستند؛ در حالیکه هستیا به دنیای درون گرایش و تمرکز دارد. ولی هر سه این اسطوره ها نیروی محرک درونی زنانی هستند که می خواهند استعدادهایشان را رشد دهند و علاقه هایشان را دنبال کنند. آنها دوست دارند مشکلاتشان را خودشان حل کنند و با دیگران رقابت کنند. بیشتر زنانی که در درون خود از اسطوره های باکره پیروی می کنند خودشان را از طریق کلام یا آثار هنری نشان می دهند. آنها کنترل محیط خود را بدست می گیرند و با فکر و اندیشه زندگی خود را پیش می برند.

هر زنی که با طبیعت خود احساس راحتی میکند، یا زنی که فضایی برای خودش می خواهد، یا زنی که از پی بردن به نحوه ی کارکردن چیزی لذت می برد، یا زنی که از انجام دادن کارها به تنهایی استقبال میکند؛ همگی با یکی از سه کهن الگوی آتنا، آرتمیس و هستیا، در پیوند است. در تمام تاریخ حکومت اسطوره های مردانه، این سه کهن الگو استثنا باقی می مانند. آنها هرگز ازدواج نمی کنند، مغلوب نمی شوند، فریب نمی خورند، مورد تجاوز قرار نمی گیرند، خدایان مرد آنها را تحقیر نمی کنند و در نهایت آنها مصون و سالم می مانند. گفته می شود در میان تمام اسطوره های زن و مرد و انسانهای میرا فقط این سه اسطوره در برابر نیروی مقاومت ناپذیر آفرودیت که اسطوره ی عشق است، بی اعتنا ماندند و آتش عشق و تمایلات جنسی و احساسات عاشقانه در آنها شعله ور نشد.

باکره در لغت یعنی پاک، دست نخورده، استفاده نشده و چیزی که انسان آن را لمس نکرده و یا روی آن کار نشده است. بخش باکره روان هر زن، بخشی ست که هیچ مردی نتوانسته آن را تصرف کند. بخش باکره ی روان هر زن آن بخشی ست که کاملا مستقل و بی نیاز از یک مرد و کاملا تحت تملک خود زن است. به این معنی که او (زن) نیاز ندارد مردی در کنارش باشد یا مردی او را تأیید کند. این نشان می دهد بخش مشخصی از روان زن باکره است نه اینکه از نظر فیزیکی باکره باشد.

استرهاردینگ روانکاو یونگی در کتابش به نام اسرار زنان می گوید: هنگامی که یکی از اسطوره های باکره ی آتنا، آرتمیس یا هستیا در روان یک زن غالب باشد، آن زن متکی به خود است و بخش مهمی از وجودش به هیچ مردی تعلق ندارد. هاردینگ می گوید زنی که از الگوی اسطوره ها باکره پیروی می کند، هر آنچه انجام می دهد نه به خاطر میل به رضایت دیگران و به خاطر دوست داشته شدن و نه به خاطر تأیید گرفتن، حتی از خودش و نه به خاطرمیل به قدرت و تسلط بر مردی دیگرست تا عشق و علاقه آن مرد را بدست بیاورد، بلکه به خاطر اینست که آنچه او انجام می دهد، درست است. ممکن است کارهای این زن غیر معمول باشد، ممکن است جایی که راحت ترست بله بگوید، نه بگوید، اما از آنجا که او باکره است، چه ازدواج کرده باشد یا نه، ملاحظه ها و مصلحتی را که زنان غیر باکره می بینند، او در نظر نمی گیرد. او فارغ از اینکه دیگران چه فکر می کنند، نیاز دارد از آنچه برایش ارزش است پیروی کند و کاری را انجام دهد که برایش رضایت بخش است و این به او انگیزه می دهد.

روانشناسی اسطوره باکره در زنان

تعریف روانشناختی اسطوره های باکره و روان زنان اینگونه است که اسطوره های باکره بخشی از روان است که شکل پذیر نیست. این بخش از روان زن را نه مرد و نه فرهنگ و اجتماعی که زن در آن زندگی می کند نمی توان پیکربندی کند و شکل دهد. کهن الگوی باکره عصاره ی خالص زنانگی و ارزش های زنی ست که در درون خود از اسطوره های باکره پیروی می کند. این بخش از روان زن پاک و بی آلایش می ماند و زن یا آن را مصون نگه می دارد و آشکارش نمی کند و یا بدون اینکه این بخش را با معیارهای مردانه منطق و اصلاح کند، آن را (شجاعانه ) ابراز می کند. اسطوره باکره در روان زنان به بخشی از وجود زنان مربوط می شود که پنهان یا آشکار طرفدار حقوق زنان است. این بخش می تواند بلندپروازی هایی داشته باشد که معمولا زنان از دنبال کردن آنها منع می شوند. مانند تمایل خلبان املیا ارهارت به پرواز به جاهایی که هیچ خلبانی پیش از او نرفته بود. اسطوره باکره در زنان گاهی خود را به شکل خلاقیت های هنری نشان می دهد و یا می تواند خود را به شکل تمرینهای ذهنی نشان دهد. این دو گروه یا به سرودن شعر، نقاشی کشیدن، موسیقی یا خلق اثرهای هنری روی می آورند یا در گروههای زنان به کنش هایی مانند عبادت در کوهستان، کلینیک های پزشکی خودیاری و … شرکت می کنند.

تمرکز در اسطوره های باکره روان زنان

اسطوره های درون زنان، اسطوره های باکره، آسیب پذیر یا کیمیاگرند که هرکدام کیفیت متفاوتی از تمرکز و هشیاری دارند. هشیاری متمرکز ویژه ی اسطوره های باکره است. زنانی که مانند آتنا، آرتمیس و هستیا هستند میتوانند تمام توجه خود را روی یک موضوع خاص که برایشان مهم است متمرکز کنند. هنگامیکه این زنان روی چیزی متمرکز شوند به راحتی هرچیزی را که به هدفشان مربوط نمی شود کنار می گذارند. دکتر بولن این اندازه از تمرکز را به پرتو شدید نوری تشبیه می کند که فقط بخشی از چیزی (تصویری) را که میخواهد روشن می کند و هرچه خارج از محدوده ی آن چیز (آن تصویر) در سایه و تاریکی نگه می دارد. او همچنین می گوید این هشیاری مانند اشعه لیزر بسیار تیز و شکافنده است و به طرزی باور نکردنی می تواند دقیق یا مخرب باشد. وجود اسطوره های باکره در روان زنان موجب می شود آنها ذهنی تک بعدی داشته باشند که به آنها این امکان را می دهد که هر آنچه ذهنشان به سمت آن می رود را انجام دهند. آنها توجهی صددرصد روی کاری که انجام می دهند، دارند و برای حل یک مسئله یا دستیابی به یک هدف، به پیرامون خود، حتی به نیاز خود به غذا و آب هم بی توجهند. هرگاه این زنان برای یک هدف بیرونی تلاش کنند از کهن الگوی آتنا و آرتمیس، پیروی می کنند که دستاورد محورند؛ و هرگاه زنی برای یک هدف درونی تلاش کند و تمام تمرکزش به سمت دنیای درون و معنویت باشد از کهن الگوی هستیا پیروی می کند. این زن می تواند برای مدت طولانی مراقبه یا نیایش کند بدون اینکه چیزی در پیرامون حواسش را پرت کند یا اینکه از بودن در یک محیط ثابت احساس ناراحتی کند.

استعداد و رشد در اسطوره های باکره روان زنان

زنانی که کهن الگوی باکره در آنها فعالست برای رشد استعدادهای خود و رسیدن به آنچه برایشان ارزشمندست از ایفای نقش یک زن سنتی عبور می کنند. برای آنها چالش اصلی اینست که هم خودشان باشند و هم با زندگی در دنیای مردان تطبیق پیدا کنند. اما هر کدام از سه کهن الگوی آتنا، آرتمیس و هستیا در این چالش به شیوه ی خود عمل می کنند.

آرتمیس، اسطوره ی شکارست او شهر خود را ترک کرد و از تماس با مردها دوری کرد. او با همراهانش در طبیعت وحشی زندگی کرد. شیوه ی او جدایی از مردان و تأثیرهای مردان بود. این شیوه مانند زنان معاصریست که به گروههای حمایت از حقوق زنان می پیوندند و اولویت شان گرایش های زنانه محورست. آنها در مجموعه هایی که زنان اداره می کنند مشغول به کار می شوند و به کسب و کارهایی که به نیاز زنان رسیدگی می کنند علاقه دارند. البته یکی دیگر از نمودهای زنان آرتمیس، زنان فردمحور خشنی هستند که به تنهایی کار می کنند و هرآنچه برایشان مهم باشد را بدون هیچگونه پشتیبانی یا تأییدی از سوی مردان انجام می دهند.

در برابر آرتمیس، آتنا کهن الگوی خرد، بعنوان یک هم رده یا مافوق، به جمع مردان پیوست و با آنها همکاری کرد. او خونسردترین فرمانده جنگ و بهترین استراتژیست بود. او با مردان به گونه ای همذات پنداری داشت و درست شبیه آنها شد. روش آتنا درست همانی ست که در بسیاری از زنانی که وارد دنیای تجارت می شوند یا آنهایی که در مشاغل سنتی مردانه موفق هستند؛ می بینیم.

اما هستیا، او اسطوره خانه و کاشانه است. او از مردان کناره گیری می کند و درونگراست. هستیا به سمت دنیای درون عقب نشینی می کند و از دیده ها پنهان می شود و در تنهایی خود فرو می رود. هرگاه اسطوره ی درون زنی هستیا باشد می بینیم که زنانگی خود را خاموش می کند تا توجه مردان را به خود جلب نکند. از موقعیت های رقابتی دوری می کند و زندگی آرام و بی سر و صدایی را بر می گزیند. او به کارهای روزمره و نیایش تمایل دارد و برای آنها ارزش قائلست چرا که باور دارد این چیزها به زندگیش معنا می دهد.

رفتارهای مشترک اسطوره های باکره روان زنان

سه کهن الگوی آتنا، آرتمیس و هستیا در پی تجربه ها ی خود و برخوردهایی که با دیگران داشتند، تغییر نمی کردند. احساسات بر آنها چیره نمی شد و از رنج در امان بودند. آنها وارد هیچ رابطه ای با جنس مخالف نشدند ( البته این به آن معنی نیست که زنانی که این کهن الگوها در آنها فعالست هم رابطه و پیوندی با جنس مخالف ندارند) و تغییر ناپذیربودند. آشکارست هر چه یک زن بیشتر روی مسیر خود تمرکز داشته باشد کمتر تحت تأثیر دیگران قرار می گیرد. این تمرکز می تواند او را از احساسات شخصی و زندگی غریزی اش جدا و از بند وابستگی به دیگران رها کند. به زبان روانشناسان دیگر کسی نمیتواند در او نفوذ کند. هیچکس برایش اهمیت زیادی ندارد و او نمی داند صمیمیت عاطفی چیست.

زنانی که در درون خود یکی از سه کهن الگوی آتنا، آرتمیس و هستیا را دارند به سمت یک بعدی شدن می روند و زندگی یی را تجربه می کنند که «دیگریِ مهمی» در آن حضور ندارد. تفاوت این سه کهن الگو با زنانی که این اسطوره ها را در خود دارند اینست که اسطوره ها در نقش خود محدود می مانند ولی زنانیکه از الگوی رفتاری این اسطوره ها در درون خود پیروی می کنند، از آنجا که انسان هستند رشد و تغییر می کنند، به این معنی که هرچند آنها مانند اسطوره های باکره هستند ولی می توانند هرا را درون خود کشف کنند و درباره ی زندگی مشترک چیزهای بیاموزند. می توانند هیجان غریزه ی مادری را احساس کنند و از دیمیتر بیاموزند، عاشق شوند و ناگهان بفهمند که آفرودیت نیز بخشی از وجودشان است.

نظریه های روانشناسی و اسطوره های روان زنان

دکتر ژان شینودا بولن در شناخت آرتمیس، آتنا و هستیا بعنوان الگوهای مثبت و فعال درون زنان، نظریه های سنتی فروید و یونگ در روانشناسی زنان را به چالش می کشد. بر پایه ی این نظریه ها، بسته به اینکه از دیدگاه یونگی به موضوع نگاه کنیم یا از دیدگاه فرویدی، ویژگی های کهن الگوهای باکره نشانه ی نوعی بیماری یا آسیب شناسی، و یا راهی برای ابراز نیمه ی آگاهانه ی عناصر مردانه در زنان است. دکتر بولن می گوید نظریه های فروید و یونگ رفتارهایی ممنوعه در خود دارند که موجب می شود زنانی که اسطوره های باکره را در درون خود دارند اعتماد به نفس خود را کاملا از دست بدهند. به گفته ی دکتر بولن زنانی که با نظریه ی فروید آشنایی دارند خود را غیر معمول می دانند چرا که مثلا می بینند به داشتنِ شغل، بیشتر از داشتنِ فرزند اهمیت می دهند. همچنین زنانی که با نظریه ی یونگ آشنایی دارند به ایده های خود با تردید نگاه می کنند چرا که یونگ می گوید توانایی زنان در فکر کردن در درجه دوم و متعصبانه است. این در حالیست که زیگموند فروید روان شناسیِ زنان را مبتنی بر اندام جنسی مردانه می داند و زنان را افرادی می داند که از نظر جسمی ناقص اند؛ نه افرادی که میتوانند ازنظر جسمی و روانی متفاوت باشند. فروید می گوید زنان عادی از کمبود اندام جنسی مردانه رنج می برند، بنابراین خودآزار و خودشیفته اند و «من برتر» شان رشد نکرده است. فروید می گوید زنی که شایستگی نشان می دهد و در دنیای بیرون از خود، اعتماد به نفس دارد و از نشان دادن هوش و استعدادش لذت می برد عقده ی مردانگی دارد. همچنین فروید می گوید زنی که می خواهد فرزند داشته باشد در آرزوی داشتن اندام جنسی مردانه بوده که آرزویش را کاهش داده و آنرا با داشتن فرزند جایگزین کرده است. فروید همچین باور دارد نیاز جنسی زن آسیبی ست که در دوران کودکی خورده و فهمیده که اندام جنسی مردانه ندارد و فهمیده که مادرش هم این اندام را ندارد پس به پدرش گرایش پیدا کرده است. یونگ این نظریه را کمی ملایمتر کرده و می گوید تفاوت زنان و مردان به دلیل تفاوت آرایش کروموزومی آنهاست. به باور یونگ زنان یک شخصیت خودآگاه زنانه و یک شخصیت ناخودآگاه مردانه به نام آنیموس دارند همچنانکه مردان یک شخصیت خودآگاه مردانه و یک شخصیت ناخودآگاه زنانه به نام آنیما دارند. بنابراین هر چند یونگ زنان را ذاتا ناقص نمی داند ولی آنها را در خلاقیت و توانایی کمتر از مردان می بیند.

دکتربولن می گوید زنان نه آنطور که فروید آسیب شناسی کرده بود از عقده ی مردانگی رنج می برند و نه (تماما) آنطور که یونگ باور داشت با آنیموس درونشان همذات پنداری می کنند. بلکه هرگاه بپذیریم که اسطوره های درون زنان همان الگوهای رفتاری بهنجار آنانست میتوان گفت زنی که ذاتا بیشتر شبیه آتنای خردمندست یا مانند آرتمیس رقابت جوست دستاوردمحورست و زنی که مانند هرا یا دیمیتر همسردار و مادردارست آنقدرها دستاوردمحور نیست و اینکه زنان دستاوردمحور بیشتر مورد تقدیر و توجه اند. او می گوید هر زنی مانند اسطوره ی خاصی ست که در درون خود از او پیروی می کند. بنابراین هنگامی که اسطوره درون زنان آتنا و آرتمیس است، آنها ویژگی های زنانه ای مانند وابستگی، پذیرش و پرورش دهندگی با شخصیت شان جور در نمی آید. اگر این زنان بخواهند روابط را تحمل کنند برای مثال عشق و آرامش به دیگران بدهند و از آنها دریافت کنند باید این ویژگی ها را در درون خود پرورش دهند.

دکتر شینودا بولن می گوید احساسات درونی یک زن و رؤیاهای او می تواند نشان دهد که تمرکز فعال آن زن مربوط به آنیموس مردانه اش است یا به الگوهای اسطوره ای زنانه اش بر می گردد. برای مثال اگر زنی احساس کند بخش قاطع وجودش چیزی مخالف با خود حقیقی اش است و مثل اینست که مردی در درونش وجود دارد که در شرایط سخت او را وامی دارد تا جدی رفتار کند یا مانند یک مرد فکر کند، این آنیموس است که دارد کار می کند و این درست مانند یک موتور یدکی ست که در موقع نیاز به کار گرفته می شود. این موتور یدکی برای تمام زنانی که هستیا، هرا، دیمیتر، پرسفونه یا آفرودیت الگوی غالب آنهاست به کار می آید. اما زنانی که آتنا و آرتمیس بخش های رشد یافته شخصیت آنهاست بطور طبیعی قاطع هستند. درست فکر می کنند و می دانند چه چیز را می خواهند به دست بیاورند و به راحتی رقابت می کنند. این زنان (آتنایی و آرتمیسی) خود واقعی شان هستند و کارهایشان بر مبنای آنیموس شان نیست بلکه از ویژگی های شخصیتی شان سرچشمه می گیرد. این ویژگیها نه تنها مخالف طبیعت آنها نیست بلکه آنها با آشکار کردن این ویژگی ها ابراز وجود می کنند تا خود را به عنوان یک زن نشان دهند و این مانند نشان دادن آن ویژگیهای آنیموسی مردانه نیست که متعلق به آنها نباشد.

رؤیاها و اسطوره های درون زنان

به گفته دکتر بولن یکی از چیزهایی که نشان می دهد شخصیت یک زن یا کاری که او انجام می دهد از آنیموس او سرچشمه گرفته یا از اسطوره های درون اوست؛ رؤیا است. رؤیاهای زنان نشان می دهد که آنها از کهن الگوهای باکره خود پیروی می کنند یا ویژگی هایی مانند قاطعیت و هدف گذاری آنها مربوط به جنبه ی مردانه آنها یا همان آنیموس شان است. بر این اساس اگر زنی در رؤیا به تنهایی در جستجوی سرزمین های ناشناخته است و بعنوان نقش اول با موانع برخورد می کند مثلا از کوه بالا می رود با خطر رفتن به سرزمینی بیگانه یا دنیای زیر زمین روبروست، در او کهن الگوی آتنا و آرتمیس فعالست. مشکلاتی که این دست زنان در خواب با آن روبرو می شوند با موانع درونی و بیرونی که برای خودمختار بودن و مؤثر بودنشان دارند، ارتباط دارد. هرچقدر زن در خواب احساس عادی بودن و راحتی داشته باشد بهتر می تواند مسیرش را تشخیص دهد.

تا وقتیکه ویژگی های قاطعانه ی زن در مراحل نخست رشد باشد، زن در خواب، خود را با شخصیت های دیگری همراه می بیند. این همراهان میتوانند زن یا مرد باشند. جنسیت همراهان در خواب میتواند به این تشخیص کمک کند که آیا ویژگیهای زن آنیموسی ست یا اسطوره های باکره در روان آن زن است؟ مثلا اگر زنی در مراحل نخستین تحصیل یا شغل و به سخنی در حال پرورش آتنا یا آرتمیس خود است، ثابت ترین همراهی که در خوابهایش می بیند زنی ناشناس و مبهم است که چهره ای غیر قابل تشخیص دارد. بعدها همراه او در خواب میتواند زنی باشد که از نظر جایگاه شغلی و تحصیلات مانند خود خواب بیننده است یا همکلاسی دانشگاه اوست که می خواهد در دنیا اثری از خود به جا بگذارد. اما اگر همراه او در خواب او یک پسر یا مرد باشد خواب بیننده زنی سنتی ست که با اسطوره های آسیب پذیر همذات پنداری می کند. برای این زنان مردان نماد فعالیت اند و به همین دلیل آنها ویژگی های قاطعانه یا رقابت جویانه ی خود را به شکل مردانه در خواب و رؤیا می بینند. بنابراین زنی که با دودلی وارد دنیای کار و تحصیل می شود و با بخش مردانه یا آنیموس خود پشتیبانی می شود، آن بخش از وجودش در خواب به شکل مرد ناشناخته، پسری جوان یا نوجوان و در حال رشد است و معمولا در موقعیت های خطرناک و ناشناخته او را همراهی می کند. جالب اینکه وقتی این زن به درجه های خوب تحصیلی یا پیشرفتهای شغلی می رسد و بیش از پیش به توانایی های خود باور پیدا می کند، سرزمین رؤیایش دوستانه ترمی شود و نمادهای آنیموس در خواب به شکل مردی آشنا در می آید. مثل اینکه خود را در اتومیبیلی می بیند که راننده را در بیداری به یاد نمی آورد ولی گویا در خواب او را خوب می شناسد.

منبع: کتاب انواع زنان، دکتر ژان شینودا بولن، مترجم: نیلوفر نواری

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.