سیاوش و سیاوشگرد (۳)

سیاوش و سیاوشگرد (۳)، درباره سوگ سیاوش آیین این سوگواری، پرسیاوشان و…است. این موضوعی است که در سه نوشتار به آن پرداخته ام. داستان سیاوش یکی از پر رمز و رازترین داستانهای شاهنامه است. داستان سیاوش پیچیده و چند رگه است. بر اساس اوستا او شاهزاده ای ایرانی ست که در گرماگرم کارزارهای ایران و توران ناجوانمردانه به دست افراسیاب کشته می شود.

شکل نخستین داستان ولی با روایتی از دوران اشکانی پیوند خورده که در میان اقوام دیگر نیز نمونه های مشابهی دارد. اسطورۀ سیاوش اسطوره ای بومی است که پس از ورود قوم مهاحر آریایی و گذر زمان ساختار کهن وقداست خود را از دست می دهد و “پیکر گردانی ” می کند. بن مایۀ اصلی این اسطوره، همان مرگ و زندگی دوبارۀ طبیعت به شکل خدا بر روی زمین و شهادت و باززایی اوست. مهرداد بهار سیاوش را ” خدای شهید شوندۀ نبانی ” می خواند و می گوید « در میان شخصیت های شاهنامه، سیاوش به عنوان نمادی از خدای نباتی شناخته می شود که می میرد و با زایش دوبارۀ طبیعت، از نو زاده می شود».

خویشکاری سیاوش

از نظر اسطوره شناسی خویشکاری سیاوش وفای به عهد است. به گفتۀ شاهرخ مسکوب خویشکاری به این معناست که هرانسان در گیتی و در نبرد بین نیروهای خوب و بد وظیفه ای دارد که آن وظیفه را “خویشکاری” می گویند. بر اساس این تعریف خویشکاری هر کس، تقدیر کور و سنگدل اونیست، بلکه خویشکاری هر انسان با او همساز و یگانه است. در جهان بینی اسطوره ای ایران، عمل به خویشکاری، پیمانی ست با جهان، با خود و با خدا.

سیاوش از خویشکاری خود آگاهی دارد. او کسی نیست که ضد خویشکاری خود عمل کند و پیمان بشکند. درجهان بینی یی که سیاوش از آن بیرون آمده؛ “مهر” ایزد روشنی و پیمان است که پیش از دمیدن خورشید بر می آید و با هزار چشم همیشه بیدار و هزار گوش نافریفتنی به سوی همۀ کشورها روانه می شود تا هر چه را در زمین و آسمان می گذرد ببیند و پیمان شکنان و دروغگویان را تباه کند. زیرا پیمان شکنان مایۀ ویرانی و دروغگویان مایۀ تباهی سراسر کشورند. در این جهان بینی حتی پیمان با دروغ پرستان را نمی توان شکست. سیاوش افسانه و اسطوره ای برآمده از این دیدگاه است. او نه فقط پیمان اخلاقی پدر را نمی شکند و به عشق سوداوه جواب رد می دهد که پیمان با افراسیاب را بعنوان دشمنی که با او در ستیز و نبرد است را نیز زیر پا نمی گذارد.

یکی از کارکردهای داستان سیاوش کارکرد جنگ و صلح است. اینکه بدسگالی و وسوسه و فزونخواهی چطور منجر به جنگ و کشتار و بیداد می شود. بهانۀ جنگ معمولا یا پیمان شکنی و یا کین خواهی ست. هر شهریار برای نظارت بر تنظیم رابطۀ صلح، به ابزاری معنوی نیاز دارد؛ فردوسی این ابزار معنوی را در مفهوم “پیمان نگاه داشتن شهریار” عنوان میکند و اسطورۀ اثبات این معنا را در سیمای آرمانی سیاوش می سازد. کیکاوس سبک سر از حادثه های مختلف جان به در می برد تا صاحب فرزندی شود که با مرگ آگاهانۀ خود ضرورت نگاهداری پیمان را بر او روشن کند.

سیاوش در حماسه ای که تار و پودش جنگ بین ایران و توران است؛ شاهزاده ایست که ازایران می گریزد. آیا این ضد حماسی ست یا سیاوش شخصیتی ست که همچون انسان ترسو و بیم زده از سرنوشت برای دو روز زندگانی بیشتر از زادبوم خود می گریزد و در سرزمین دشمن پناه می گیرد؟ پاسخ اینست که سیاوش آمده خویشکاری خود را به انجام برساند. کار او وفای به پیمان و باززایی در سایۀ هماهنگی با خدا،خود و گیتی ست؛ پس از سرزمین خود می گریزد تا هم یک اصل و پایه (وفای به پیمان) را زیر پا نگذارد و هم میرود تا در قالب و هیأت کیخسرو برگردد و خویشکاری دیگری را در نظام هستی به انجام برساند. بنابراین میتوان گفت که سیاوشِ اوستا در سرزمین دشمن مُرد، اما نه با آن زیر وبم غم انگیز سیاوش شاهنامه، و افسانۀ شاهنامه ساختۀ اجتماع آن روز و حاصل کم خردی و زیاده خواهی پادشاهی چون کیکاوس است.

دو روی یک سکه

گذشته از شباهت ها و تفاوت های داستان سیاوش با نمونه های مشابه؛ دکتر شروین وکیلی زندگی سیاوش را در دو بخش زندگی باهم مقایسه می کند، به این معنی که زندگی سیاوش در توران واژگونۀ زندگیش در ایران میداند.

سیاوش در ایران در دربار ایران شاهی بود که پدرِ سیاوش بود و ملکه ای که مادر خوانده اش بودو رابطۀ ممنوعه ای که می توانست برقرار شود. در این میان رستم بعنوان آموزگار و پشتیبان سیاوش و در عین حال دست راست کیکاوس، مهری ویژه به سیاوش دارد. در طرف دیگر، در دربار توران شاهی که این بار او پدر خوانده است (به جای مادر خوانده)، به جای ملکۀ دلباخته، فرنگیس دختر شاه حضور دارد و به جای عشق ممنوعه عشقی پاک و مجاز وجود دارد. به جای رستم اینجا کرسیوز است که دست راست شاه است ولی بر خلاف رستم با سیاوش میانۀ خوبی ندارد و دست آخر دسیسۀ اوست که موجب کشته شدن نا به حق سیاوش می شود.

سیاوش در دربار ایران از رابطۀ ممنوعه چشم پوشی می کند و طرد می شود. در دربار توران رسمی و متعارف ازدواج می کند ولی به دست پدر زن کشته می شود. این کشته شدن همان رخدادی بود که اگر در ایران به عشق نامادری پاسخ می داد؛ برایش اتفاق می افتاد. درست مثل ادیپوس شهریار که از تقدیری که برایش پیشگویی می شود، فرار می کند. در حالیکه این تقدیر در جای دیگری قرارست رقم بخورد.

سیاووشان

این گیاه، نهال مرموز باغ زندگی و آیت امید بخش نیاز روح بشر است که در کشمکش جاودانی خرد آرزومند آنست که لا اقل نیم رمقی از عدالت و حق آزادگی و پایندگی در جهان بر جای ماند. در این راه اگر هزاران هزار قربانی هم داده شود؛ چنانکه در جنگ ایران و توران داده شد، باکی نیست؛ زیرا باید در برابر بزرگترین خطری که از آغاز آفرینش تا کنون بشریت را تهدید کرده است، ایستاد؛ و آن خطر انقراض انسانیت است.

اسلامی ندوشن

سیاووشان یا پرسیاووشان گیاهی ست که هرچه آن را ببرند باز می روید و جان تازه می گیرد. در برخی از شاهنامه ها آمده است وقتی به دستور افراسیاب سر سیاوش را بریدند و خون او به زمین ریخت، در دم، گلی از خون او رویید:

به ساعت گیاهی از آن خون بِرَست
جز ایزد که داند که او چون بِرَست

گیا را دهم من کنونت نشان
که خوانی همی خون اسیاوشان

بسی فایده خلق را هست ازو
که هست آن گیا اصلش از خونِ او

ولی این بیت در شاهنامۀ دکتر خالقی مطلق که آخرین تصحیح شاهنامه تا به امروزست نیامده است. استاد کزازی باورمند است بیت های بالا از نظر استواری و سختگی هم سنگ بیت های دیگر شاهنامه نیست و این بیت ها بر اساس یک باور اسطوره ای به شاهنامه افزوده شده است. استاد کزازی می گوید در باور شناسی و نماد اسطوره ای هرگاه خون بزرگی پاک، بی گناه ریخته شود گیاهی از آن می روید که همواره نشان و گواه این خون است و آن را زنده نگه میدارد.

نمونۀ این گونه گیاهان نارسیس در اسطوره های یونانی ست. بر اساس این اسطوره نارسیس، پور یک پری دریایی (لیریوپ) و ایزد رودِ فوسید (سفیس) جوانی زیبا و دلاراست. تیرزیاس پیشگوی بنام یونان به پدرو مادر نارسیس می گوید تا زمانی که نارسیس خویشتن را ندیده زنده خواهد ماند. اِکو پری دریایی به نارسیس دل می بندد ولی نارسیس او را از خود می راند، پس بغبانو نِمِزیس بر او خشم می گیرد وکاری می کند که روزی نارسیس در کرانۀ چشمه ساری روی خود را در آب ببیند و چنان شیفتۀ خود می شود که کم کم در مرغزار کنار چشمه ریشه دوانیده به گیاهی دیگرگون می شود که نارسیس یا نرگس گفته می شود.

در اسکندر نامه آمده است چون اسکندر به سیاوشگرد رسید «همان ساعت بر نشست و برفت تا آنجا که گور سیاوش بود. چون آنجا رسید پنداشت که بهشت است. بر سر خاک او رفت. خاک او سرخ بود. خونِ تازه دید که می جوشید و در میان آن خونِ گرم،گیاهی برآمده بود سبز…»

بنابراین، میتوان گفت افزودن افسانۀ روییدن گیاه سیاوشان از خون سیاوش در راستای همخموانی با خویشکاری و جنبۀ اسطوره ای این پهلوان است. سیاوش نماد رستاخیز و ایزد نباتی است. پس گیاهی به او نسبت داده می شود تا اینکه هر سال با بازرویشِ این گیاه و یادآوری داستان سیاوش رستاخیز یادآوری شود. به گفتۀ دکتر شروین وکیلی این رستاخیز از سویی مادی ست و در جریان حلول فره سیاوش در فرزندش کیخسرو و نبردهای کین خواهی اش تجلی می کند واز سویی دیگر آسمانی ست و به بازگشت وی در مژده دادن در بارۀ زایش کیخسرو مربوط می شود.

شاهرخ مسکوب می گوید: در جهان بینی اسطوره ای، اگر رشتۀ عمر کسی را ظالمانه پاره کنند بی گمان به شکلی دیگر بازمی آید و زندگی را از سر می گیرد. در اساطیر ایران نیز چون اهریمن انسان نخستین را کشت، نطفۀ او بر خاک ریخت، زمین آن را نگه داشت و پس از چهل سال گیاهی چون دو شاخۀ ریباس از آن رویید. از این دو شاخۀ نرینه و مادینه آدمیان به جهان باز آمدند. سیاوش نیز کشته می شود اما خونش بر خاک می ریزد ولی نیست نمی شود. در اینجا مرگ و نیستی از هم بیگانه اند. مرگ سیاوش را می کشد ولی او را نابود نمی کند. با مرگ سیاوش سیاوشان می روید تا بعدتر در وجود کیخسرو استحاله پیدا کند. سیاوش بعنوان ایزدی نبانی چون دانه ای که تمام ارزش های بشری را د دل خود می پرورد، به زیر زمین می رود تا در پیکر کیخسرو پادشاه آرمانی و اسطوره ای و حماسی نمود پیدا کند. کیخسرو که از یک تبدیل و تحول نبانی به وجود آمده موجب سر سبزی و طراوت فضای اساطیری _ حماسی ایران می شود

سیاوشان اگر چه خاصیت و کارکردی رمزآمیز و مبهم دارد، ولی همواره مورد توجه زیاد بوده است؛ زیرا به وجود آورندۀ انسانی ست که اسطوره و تاریخ فقط یکبار به خود دیده است.

سوسیوش سیاوش

اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سرودهای عجیب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند…مردم بخارا را در کشتن سیاوش نوح هاست چنانکه در همۀ ولایتها معروف است و مطربان آن را سرود ساخته اند و می گویند و قوالان آن را گریستن مغان خوانند و این سخن زیادت از سه هزار سال است…

تاریخ بخارا

هرسال مجوسان در رویین دژ نزدیک بخارا در محل کشته شدن سیاوش گرد می آیند و مویه می کنند و حیوانی قربانی می کنند و خونش را بر گور می ریزند

کاشغری، دیوان لغات ترک

زاری بر مردگان از دیرباز مرسوم بود ولی بعدها اوستا آن را منع کرد و بعد از اسلام باز ایرانیان بر مرده های خود می گریستند. هنوز هم در پاره ای نقاط ایران، ایرانیان مراسم سوگواری برای سیاوش بر گزار می کنند. اینکه در مراسم سوگواری درکهگیلویه زنان تصنیفهایی قدیمی را با آهنگ غمناکی می خوانند و ندبه و مویه می کنند که آن را سوسیوش یا سوگ سیاوش می نامند، گویای این است که سوگ سیاوش با مراسم وآیین خاصی انجام می شده است. بنابر این می توان گفت ریشۀ بسیاری از آیین های سوگواری که پس از اسلام به وجود آمده تحت تأثیر آیین سوگ سیاوش بوده است.

به باور مهرداد بهار شخصیت سیاوش مربوط به هزارۀ سوم پیش از میلاد و متعلق به دوران دموزی ست. در اساطیر بین النهرین بهار و آغاز سال، عید بازگشت خدای شهید شوندۀ نباتی ست. این خدا در نتیجۀ پادافرهِ ایزدبانوی آب (اینین)، به جهان زیرین سفر می کند، در طبیعت نیز در این مرحله گیاه در زیر زمین نوعی نیستی را تجربه می کند. پس از هبوط مردم در مرگ دموزی در دسته های سوگواری بیرون می آیند و گریه و زاری می کنند. گریستن نزد مردم بین النهرین نوعی سمبل برای باران بوده است. آنها آنقدر می گریستند تا دل خدایان به رحم بیاید و آنان وادار به گریستن شوند (و از گریۀ خدایان روی زمین باران ببارد). در طبیعت خدای نبانی شهید می شود و باز دوباره زنده می شود.این زنده شدن دوبارۀ خدا و باروری زمین در آغاز بهار دلیلی برای برپایی چشن سال نو بوده است. این اسطوره را به افسانۀ سیاوش تعمیم داده او را ایزد گیاهی می دانند که در شهری که به دست خود ساخته کشته می شود خونش بر خاک می ریزد ولی خاک این خون را نمی خورد خون جاری می شود و روان می شود تا گیاه سیاوشان را به بار بنشاند گیاهی که هربار سرآن را می زنند باز دوباره می روید؛ این گیاه بعدتر در وجود کیخسرو استحاله پیدا می کند.

سوگواری برای مرگ سیاوش در ایران با آیینی همراه بوده است. این آیین با روزهای قبل از سال نو در این سرزمین پیوند دارد. این آیین که هنوز آن را پا بر جا می بینیم از این قرار بوده است که چند روز پیش از سال نو مردم به آرامگاهها می رفتند. چراغی می بردند و بر سر مزار رفتگان روشن کرده و به گریه و زاری می کردند. در باورهای اساطیری مردمان باستان، فروَهَر رفتگان در آغاز سال به خانه و خانوادۀ خود سر می زنند، پس وجود چراغ بر مزار آنها راه بازگشت آنها را روشن می کند. آنها باور داشتند فروَهَرِ رفتگان در تصرف طبیعت نقش دارند، پس اشک ریختن بر آنها موجب می شود آنها به یاری مردمان و طبیعت بیایند و با کمک به باریدن باران موجب سیزشدن و زایش دوبارۀ طبیعت شوند.

یکی دیگر از آیینهای سوگ سیاوش آیین نخل گردانی ست. دراین آیین سوگواران اتاقی چادر مانند از چوب درخت نخل می سازند و پیکر سیاوش و سه تن از سوگواران در آن می گذارند و آن را بر دوش می برند، این اتاق دارای پنجره هایی ست که پیکر سیاوش و عزاداران درآن پیداست. این آیین نیز پس از اسلام، در هیأت های عزاداری راه یافته است.

پیش گویی و پیش آگاهی

یکی ازعناصر داستانهای اساطیری وجود پیشگو در بارگاه شاه یا پهلوان، یا توانایی پیشگویی یکی از این دو شخصیت (شاه یا پهلوان) است. در داستانهای اسطوره ای خواب و رؤیا هایی که تعبیرمی شوند هم؛ دررستۀ پیشگویی قرار دارند. از اینگونه پیشگویی ها در شاهنامه فراوان است و آخرین پیشگویی بزرگ در این اثر مریوط به رستم فرخزاد است. پیشگویی در جای جای داستان سیاوش دیده می شود. برای نمونه چندین بار افراسیاب پیشگویی پیشگویان را یاد می آورد. دوبار خواب می بیند که پیشگویان تعبیر می کنند. یکبارسیاوش و یکبار هم پیران ویسه خواب می بینند که خودشان تعبیر می کنند. این پیشگویی ها و خوابها یک پیش آگهی از اتفاقاتِ به ویژه شوم را می دهند و آدمی رابه چاره گری و چاره اندیشی وامیدارند. حال آنکه بر اساس داستانهای اسطوره ای و افسانه ها اغلب انسان مانع آن پیشامدها و رخدادهای شوم نمینواند باشد: ” به رسم بُوِش اندر آید رَوِش”

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.