طبقات سه گانه جامعه در شرق و غرب دنیای باستان

سه هزار سال پیش از میلاد اقوامی که امروزه آنها را هند و اروپایی می دانیم به دلایل مختلف از سرزمین خود مهاجرت کردند. پس از کوچ، آنها به تیره های هند و اروپایی و هند و ایرانی تقسیم شدند. از آنجا که این اقوام نیای مشترکی داشتند، شباهت های بسیار فرهنگی، آیینی، اسطوره ای و عقیدتی میان آنها باقی ماند. یکی از این شباهت ها مربوط به ساختار اجتماعیست. به این معنی که مردم باستان در غرب و شرق، جامعه را به سه بخش طبقه بندی می کردند. درباره اینکه آیا این باور همزمان که در شرق بوده در غرب هم وجود داشته است یا غرب این باور را از شرق آموخته، سخن بسیارست. برای نمونه ژرژدومزیل می گوید آریایی ها اجتماع خود را بر اساس خویشکاری (Fonction) هر طبقه تقسیم می کردند. در حالیکه بر اساس شواهد تاریخی در یونان چه در زمان افلاطون و چه پیش از آن اینگونه تقسیم بندی طبقاتی وجود نداشته است. دومزیل از مقایسه مبنای طبقاتی آریایی ها با باورهای دینی آنها به نتیجه های ارزشمندی رسیده است. او می گوید در افسانه های دینی آریایی، دنیای خدایان، تصویر و برگردانی از اجتماع و طبقات اجتماعی آنان بوده است. به این معنی که همانگونه که آریاییان جامعه را به سه طبقه تقسیم می کردند و برای هر طبقه خویشکاری ویژه ای قائل بودند، همانگونه در دنیای خدایان خویش نیز سه طبقه ساخته بودند که هر کدام خویشکاری ویژه خود را داشت. این در حالیست که در افسانه های پیش از افلاطون، در یونان چنین افسانه هایی وجود ندارد. پس می توان گمان کرد این تقسیم بندی طبقات از شرق به غرب سفر کرده است.

طبقات سه گانه اجتماعی یونان باستان

افلاطون برای جامعه آرمانی خود سه طبقه را معرفی می کند:

  • حاکمان: که در پیکر اجتماع مانند سر هستند و فضیلت آنها حکمت است.
  • رزمیاران: که در پیکر اجتماع مانند سینه هستند و فضیلت آنها دلیری است.
  • پیشه وران: که در پیکر اجتماع مانند شکم هستند و فضیلت آنها پاکدامنی ست.

از نگاه افلاطون اجتماع شبیه پیکر انسان از سه بخش اصلی سر، سینه و شکم تشکیل شده است. او بخش چهارم یعنی پا را برای جامعه تعریف نکرده است. این در حالیست که در ایران و هند این بخش جامعه نیز تعریف شده است. همچنین افلاطون روح انسان را هم به پیکر انسان تشبیه می کند که داری سه بخش است:

  • خرد: که جای آن در سر است و نتیجه آن حکمت است.
  • خشم: که جای آن در سینه است و نتیجه آن دلیری است.
  • شهوت: که جای آن در شکم است و نتیجه آن پاکدامنی است.

افلاطون می گوید در این جامعه آرمانی بالاترین فضیلت اخلاقی و اجتماعی، عدالت است. او می گوید عدالت، که نیکبختی جامعه و فرد به آن وابسته ست، از هماهنگی میان این سه طبقه بدست می آید. به این معنی که طبقه بالاتر بر طبقه پایین تر حاکم باشد و طبقه پایین تر از طبقه بالاتر اطاعت کند، و در عین حال هر یک از طبقه ها، کار و وظیفه بایسته خود را به خوبی و در کمال انجام دهند. افلاطون در شباهت میان پیکر انسان و اجتماع باور دارد همانطور که در بدن انسان تا خشم و شهوت به فرمان خرد در نیایند به کمال خود که شجاعت و پاکدامنی ست نمی رسد، در جامعه هم تا رزمیاران و پیشه وران از حاکمِ با خرد و دانش که به حکمت لازم دست یافته باشد، پیروی نکنند؛ عدالت برقرار نمی شود. بنابراین همانطور که بین اجزای پیکر انسان باید هماهنگی و همکاری باشد، بین طبقه های جامعه نیز باید هماهنگی و همکاری باشد.

بنابراین می توان برای اتوپیای افلاطون پنچ شرط را لازم و بایسته دانست:

  • پیکر اجتماع شبیه پیکر انسان از سه بخش سر، سینه و شکم تشکیل شده است.
  • هربخش باید فقط به وظیفه خود عمل کند و در عین حال از فضیلت بخش های دیگر بهره ببرد.
  • عدالت چیزی نیست جز هماهنگی و تناسب خاص میان بخشهای جامعه.
  • عدالت در جامعه ای برقرار می شود که حکومت آن با حکمت توأم باشد و حاکمی حکیم در رأس آن باشد.

همانندی این موارد با باورهای ایرانی و هندی به قدری زیادست که میتوان پنداشت حکیم یونانی مواد اصلی آراء خود را از مشرق زمین گرفته است.

طبقات سه گانه اجتماعی درهند باستان

در هند ازکهن ترین روزگار ودائی، جامعه آریایی به سه طبقه یا سه رنگ (Varna) تقسیم می شده است.

  • طبقه دینیار، یا برهمه (Brahma) یا (Brahmana)
  • طبقه رزمیار، یا کشتره (Keshatra) یا کشتریه (Keshatriya) یا راجینه (Rajanya)
  • طبقه کشاورز و پیشه ور، یا ویشه (Visha) یا وایشیه (Vaishya)
  • طبقه سودرا (Sudra) یا شودرا

برخی بر این باورند که ویشه طبقه بازرگان و سودرا کشاورزان و پیشه وران هستند.

در ریگ ودا (سرود۹۰ از کتاب۱۰) منظومه ای به نام سرود پوروشه (Purusha -Sukta) یا «پوروشه انسان» است که در آن پوروشه _ انسان قدیم (Protos anthropos) _ قربانی می شود و از اندامهای او تمام اجزاء جهان هستی پدید می آید.

چون پوروشه را از هم جدا ساختند، او را به چند پاره کردند؟

دهانش چه؟ بازوانش چه؟ رانهایش چه؟ پاهایش چه خوانده شد؟

دهانش براهمنان، بازوانش رزمیاران شدند، رانهایش وایشیه (کشاورز و پیشه ور)؛ و از پاهایش شودره زاده شد.

بند ۱۱ و ۱۲ سرود ۹۰ کتاب دهم ریگ ودا

بنابراین می بینیم در باور هندوها طبقه اول، برهمنان، از دهان (درسر)، طبقه دوم رزمیاران، ازبازو(درسینه) و طبقه سوم کشاورزان و پیشه وران از رانهای انسان نخست پدید می آیند؛ که اندکی با باور افلاطون که این طبقه را به شکم انسان مانند کرده وجود دارد. البته اینجا طبقه چهارمی هم داریم که آن را در ایران باستان با نام «دستورزی» می شناسیم، ولی در یونان این طبقه را نداریم.

طبقات سه گانه اجتماع در ایران باستان

در ایران باستان واژه پیشتر(Pishtar) یا همان پیشه که برابر رنگ در هند است را برای طبقه به کارمیبردند. امیل بنونیست و پس از او ژرژ دومزیل طبقات سه گانه ای را برای ایرانیان باستان تعریف کرده اند و این طبقه بندی را مربوط به زمان پیش از تقسیم هند و ایران و مربوط به جامعه مشترک هند و ایرانی دانسته اند. این طبقه بندی شامل:

  • اَثرَون (Athravan)، روحانیان یا حاکمان
  • رَتَئشتَر (Rathaeshtar) به معنی ارابه سوار (ارتشتار)
  • واستریوفشوینت (Vastrofshuyant)، کشاورزان و دامداران

از میان آثار دوران ایران باستان، در نوشته های پهلوی به سه طبقه اجتماعی برمی خوریم. در دینکرت (چاپ مادن DKM)، پس از آنکه دینیاران را برترین طبقه اجتماعی معرفی می کند؛ طبقه های اجتماعی را با پیکر انسان مقایسه و همانند سازی می کند. بر پایه این منبع:

  • دینیاری (Asronih) سر
  • رزمیاری (Arteshtarih) دست
  • کشاورزی (Vashrtyoshih) شکم
  • دستورزی(Hatuxshih) پا

دانسته شده است. برخی این روایت دینکرت را دلیل تأثیر باورهای هندوها در افکار و باورهای ایرانیان دانسته اند. هرچند برخی دیگر این نتیجه را به چند دلیل، خالی از اشکال نمی دانند. یکی اینکه در ایران قدیم نیز، مانند هند اساس سازمان اجتماعی بر تقسیم سه گانه یا چهارگانه بوده است و برای بیان چگونگی پیدایش این ایده باید اسطوره ای وجود می داشته که ما از آن بی خبریم. دیگر اینکه مفهوم قربانی یا یزشن در آیین زروانی و آیین ودایی یکسانست، زیرا در هردوی آنها نخستین یزشن موجب بروز تکوین جهان هستی می شود و آفرینش از وجود انسان قدیم، زوران و پوروشه، که خود سر سلسله تمام هستی اند، پدید می آید؛ و این خود ایجاب می کند بین اصل و نتیجه، و زاده و زاینده همانندی ئی برقرار باشد. سه دیگر اینکه ایرانیان باستان بر اساس باورهای زروانی می پنداشتند جهان هستی یا گیتی نمونه ای از جهان بالا و برتر یا مینو است. واژه جهان یا گیهان که از ریشه gaya به معنی زیستن است نشان می دهد ایرانیان باستان جهان هستی را مانند انسان نخست یا گیومرث ( گیه مرث gaya- maretan: زندۀ مردنی) می دانستند. آنها یک نظام و یک قدرت را در جهان و پیکر انسان ساری و جاری می دانستند. لازمه چنین تصوری آنست که این دو، همانندی های بسیاری با هم داشته باشند و از هر جهت مانند یکدیگر باشند.

درباره طبقات سه گانه در اجتماع ایران باستان در باب ۱۴ ارداویرافنامه می خوانیم:

در بهشت به جایی رسیدم که پیشه وران چهار گانه چون ارتشتاران و دهیوپتان و گردان، با زین افزارهای زرین و بگوهر نشانده خوش و پیروزمند از بخشایش ایزدی برخوردار بودند، و استریوشان (کشاورزان و برزیگران) که در زندگی فرشته آب و زمین و گیاه و چارپایان را از خود خشنود ساختند شادمان و خرم بودند. هتخشان (دستورزان) نیز که از سران و بزرگان فرمانبردند به خوشی و کامرانی بودند. همچنین پیشوایان دینی و ستایشگران و پارسایانی که در زندگی خود خرفستران می کشتند و از کوشش خویش نگهبان فر آبها و آتشها و گیاهها و زمین بودند و آنها را از آسیب جانوران زیان آور نگاه می داشتند در پاداش از بخشایش مینوی برخوردار بودند.

شباهت های اتوپیای یونان با اتوپیای هند و ایران

افلاطون می گوبد عدالت اجتماعی وقتی برقرار می شود که طبقات سه گانه هماهنگی کامل داشته باشند، و هر طبقه فقط به وظیفه یا خویشکاری خود عمل کند. او می گوید اگر این هماهنگی و این نظام رعایت نشود و هرکس “همه کاره” باشد در کارها تداخل و تزاحم پیش می آید.

… و نیز بیان داشتیم که عدالت آنست که هر کس به کار خویش اشتغال ورزد، و هیچ کس همه کاره نباشد. ما این سخن را بارها تکرارکرده ایم و دیگران نیز آن را به ما گفته اند.

افلاطون، کتاب جمهوری

همین باور را در هند و ایران باستان نیز می بینیم. در سازمان اجتماعی هند وایرانی، پایه زندگی و نظام اخلاقی جامعه بر خویشکاری یا خودآیینی طبقات قرار دارد و بر هر کس واجب است فقط به کار و پیشه ویژه خود بپردازد. در بهگود گیتا، کریشنه (Krshna) که تجسم ذات خداوند در پیکر انسان است به ارجونه (Arjuna) که درمیدان جنگ دچار تزلزل خاطر شده و از پیکار با خویشان خود دوری می کند می گوید:

خویشکاری خود را (حتی) ناتمام به جای آوردن بهتر که خویشکاری دیگران را به تمامی. مرگ در خویشکاریِ خود، شایسته تر است؛ زیرا خویشکاری دیگران ترس آورست.

بهگود کیتا

در آموزه های دینی ایرانیان نیز نگهداشت این آیین واجب شمرده شده است و تجاوز از آن گناه به شمار آمده است. در اوستا ایزد هومه به کسانی که از قربانی او بدزدند نفرین کرده است و می گوید:

اندر خانه اش ( خانه کسی که از قربانی می دزدد) دینیار و رزمیار و برزیگر زاییده نشوند، بلکه در خانه اش ویرانگران، نادانان و همه کارگان زاده شوند.

یسنه۱۱

در این آموزه ها پیداست نادانی، ویرانگری و همه گارگی طبقات سه گانه ای هستند که به ترتیب در برابر دینیاری، رزمیاری و کشاورزی و پیشه وری قرار می گیرند. اینها نیروهای اهریمنی اند و اگر بر طبقات مردم چیره شوند آیین ها و نظام جامعه آشفته خواهد شد. بر این پایه با پیدایش دینیاران نادان، رزمیاران ویرانگر و کشاورزان همه کاره، ستم، دروغ، آشوب و نیاز جهان را فراخواهد گرفت و آفرینش اورمزدی که برای برانداختن قدرت اهریمن و رسیدن به هستی بهین (Vahishta anghu) و برقراری ملکوت جاوید الهی بوده است از مسیر خود باز می ماند. این آموزه درست مانند آموزه افلاطون است که می گوید اگر هر طبقه فقط وظیفه خودر ا به خوبی انجام دهد عدالت بر قرار می شود و مردم در «شهر آرمانی» به نیکبختی می رسند.

جز از کتاب های دینی ایرانیان باستان، در اسطوره های ایرانی نیز این مفهموم آمده است. استاد پورداوود در پیوست گزارش یسنا در باره آتش به نقل از تاریخ بلعمی و تاریخ طبری می نویسد:

جمشید همه مردم را به چهار گروه تقسیم کرد و هر گروه را گفت مبادا جز کار خود هیچ کار کنند.

شباهت طبقات سه گانه اجتماعی ایران و هند

در اوایل قرن ۱۴ پیش از میلاد فرمانروای میتانی (متی وزه Mativaza) و پادشاه هیتی (سوپی لولیومه Supiluliuma) باهم قراردادی بستند. این قرارداد که به خط میخی نوشته شد در ناحیه بغازکویی ترکیه پیدا شد که در آن نام پنج خدای هندو ایرانی بود. این خدایان شامل : میتره (Mitra)، ورونه (Varuna)، ایندره (Indra)، دوناستیه یا همان اشوین ها (Nasatya/Ashwinau) بودند. ژرژدومزیل این خدایان هندو ایرانی را با طبقات سه گانه جامعه آریایی تطبیق داده می گوید:

  • میتره و ورونه نمایندگان دو جنبه یا دو ویژگی الهی و انسان _ شاهی دارند؛ و این همان دینیاری و شهریاری است.
  • ایندره نمودار طبقه رزمیار است.
  • ناسیته ها یا اشوین ها طبقه کشاورز و پیشه ورند.

دومزیل این ترتیب را میان امشاسپندان که مظهر کمال اخلاقی و معنوی همان خدایان کهن هستند نیز مطرح میکند و می گوید در دین زرتشتی:

  • وهومنه و اشه نمایندگان قدرت، حکومت، عدالت و حکمت هستند که همان جنبه شهریاری و دینیاری است.
  • خشتره که نگاهبان و پاسبان است نمودار طبقه رزمیاران است.
  • سپنته آرمئیتی، هورتات و امرتات هر سه ضامن سلامت، باروری و آسایش و نمودار طبقه کشاورز و پیشه ورهستند.

دومزیل هم چنین می گوید خدایانی که نامشان در سنگ نبشته های هخامنشی آمده، یعنی اورمزد، میتره و آناهیتا نیز در تقسیم بندی طبقات اجتماعی جایگاه خود را دارند؛ به این شکل که:

  • اورمزد: طبقه نخست، حاکم، دارای حکمت و برتر
  • میتره: طبقه دوم، دادگزارو رزمیار
  • آناهیتا: طبقه سوم، خدای آب و آبادانی

ژرژدومزیل حتی در دعای معروف داریوش که از اورمزد و خدایان خاندان شاهی می خواهد کشورش را از “دروغ” و ” سپاه دشمن” و “خشکسالی” نگه دارد نیز این طبقات سه گانه را پیدا می کند. به باور او در این دعا دروغ مقابل اومزد، سپاه دشمن مقابل میتره (رزمیاران) و خشکسالی مقابل آناهیتا و کشت و ورز قرار گرفته است که بیانگر سه قشر جامعه است.

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.