خدایان در سپهر دنیای باستان – مصر

باور به وجود ایزدان یا خدایان پرشمار در جهان باستان امری شناخته شده است. امروز با داشتن دانشی هرچند کم و ناچیز می دانیم که مردم باستان درکشورهایی که قدمت زیاد دارند، باور داشتند که خدایانی در آسمان هستند که تمام امور زمینی را رهبری و هدایت می کنند وهرکدام از این خدایان وظیفۀ ویژه ای به عهده داشته و نگاهبان امری از امور بوده اند. در ایران نیز همچون یونان، روم، مصر، هند، برخی کشورهای اروپایی و امریکایی این خدایان در باور مردم وجود داشتند. خدایان درفرهنگ های مختلف شباهت ها و تفاوتهایی با هم داشتند و روابط خدایان با یکدیگر در هر فرهنگ بازتابی از روابط اجتماعی زمینی آنان بود.

مردم باستان در میان خود ساخت ها ی خانوادگی و سلسله مراتبی را برای خدایان خود تعریف و باز تولید می کردند. این خدایان از نظر اخلاقی شبیه انسانها بودند، به این معنی که رفتارهای درست و نادرست داشتند، گاهی تصمیم های عاقلانه و گاه دیوانه وار می گرفتند، رفتارهای خوشایند و سودمند ورفتارهای ناخوشایند و زیانبار داشتند، مانند انسانها در معرض حالت هایی مانند خشم، مهر، کین، حسد و… قرار می گرفتند، در بارۀ رخدادها ی زمینی و روابط انسانها، موضع داشتند و بالاخره هرکدام آیین و نیایش هایی ویژۀ خود داشتند که به کسی که بهتر آنها را به جا می آورد پاداش هایی می دادند. آنها بین خود سلسله مراتبی داشتند؛ از میان آنها همواره یک خدا، خدای خدایان بود و دارای قدرت و توان قهریۀ بیشتری از سایر خدایان بود. در یونان زئوس خدای خدایان بود و هرچند درآفرینش انسان و تأسیس شهرهای بزرگ نقش ایفا می کرد ولی در جنگ ها جانبداری می کرد و ممکن بود به سادگی به دروغگویی، خیانت،کینه توزی و حتی دزدیدن زنان و تجاوز به آنها دست بزند. در هند نیز ایندره که ایزد بزرگ وداهاست نمایندۀ باد و توفانی بود که هم می توانست ابرهای بارور و سودمند بیاورد و هم توفان هایی ویرانگر را به بار آورد که موجب زیان کشت و ورز و ویرانی خانه های مردم شود.

دکتر شروین وکیلی در مقاله ای با عنوان ” گفتار اندر زایش اهریمن” می نویسد: بافت چند خدایی، از ابتدای تمدن های انسانی یعنی سه هزار سال پیش از میلاد به مدت دو هزار سال تداوم داشته است. به بیانی دیگر باور به خدایان پرشمار به جای خدای یکتا تا هزار سال پیش از میلاد رواج داشته است. بنابراین تا قرن های میانه که دین های ابراهیمی در باختر و دین بودایی درخاور فراگیر شدند، مردم به اینکه خداوندی یکتا که یکسره قدسی و پاک است و همواره برای مردم خیر و نیکی می خواهد نمی اندیشیدند. به همین دلیل گرانیگاهی برای شر و بدی در کار نبود و شیطانی نبود که بار همۀ فریب ها و آسیب ها را به دوش بکشد. هر چه از نیکی و بدی بود از خدایان می رسید که گاه با یکدیگر هم سو و گاه مخالف و مقابل یکدیگر بودند. و آنچه روی زمین رخ می داد، می توانست بازتاب روابط خدایان در آسمان باشد. نکته این جاست که همانطور که باور به خدایان در فرهنگ های مختلف به گونه های متفاوت وجود داشت باور به خدای یکتا نیز در هر فرهنگ با ویژگی های خاص آن فرهنگ به وجود آمد.

خدایان در مصر باستان

در مصر باستان فرعون را شخصیتی ایزدوار می پنداشتند. فرعون از دو تک واژۀ Per به معنی خانه و aa به معنی بزرگ و در مجموع به معنی ” خانۀ بزرگ” گرفته شده است. مصریان فرعون را پسرِخدای خورشید و نمایندۀ خدا روی زمین می دانستند. او مالک مصر و میانجی ایزد خورشید وانسان بود. وقتی فرعون درگذشت، باور داشتند او به پدر آسمانی اش پیوسته است. پدر آسمانی او “رع” Re نامیده می شد. رع واژه ای مصری قبطی برای خورشید است. رع بعنوان خدای خدایان یا ابَرخدا به شکل های تخیلی متفاوتی انگاشته می شد، ازجمله سه جلوۀ رع، رع-هورَختیRe-Horakhti رع-خِپری Re-Khepri و رع -آتوم Re-Atum بود. رع هورختی شاهین باستانی یا ایزد آسمانی شاهین سر به نام هوروسِ Horus افق ها، با ایزد خورشید در ارتباط بود. در هنر، رع هورختی به شکل مردی شاهین سر با تاجی از خورشید، در حالیکه دو مار بین بال های گستردۀ شاهین حلقه زده اند جلوه یافت. رع خپری بعنوان خورشید سپیده دم، مانند سوسک (خِپری) یا مردی سوسک سر تصور می شد که نشان دهندۀ خورشید در حال طلوع و رع-آتوم بصورت پیرمردِ شورای خردمندان و نشان دهندۀ خورشید در حال افول بود. آتوم متضمن تصوری از کمال و ایزدِ لیوپولیس مرکز باستانی خورشید پرستی بود. رع در مقام ایزد کشور در پیوند با سلطنت فراعنۀ مصر باستان بود و در طول سلطنت باستان، رع را با عنوان رع -آتوم می پرستیدند. خانه اش در هلیوپولیس بود و پرستشگاهش نشانۀ کوه ازلی.

در دورۀ میانه وقتی پایتخت سیاسی به طیوه (تِب) در مصر علیا منتقل شد رع با ایزد بومی طیوه، آمون، پیوند یافت. آمون -رع به گونۀ مردی کلاه به سر که دو پرِتزئینی و قرص خورشید بر سر نهاده جلوه پیدا کرد. در این دوران در طیوه (تِب) آمون را می پرستیدند و در این شهر برای او پرستشگاهی بزرگ و باشکوه برپا کردند و آمون تنها خدای سراسر مصر شد.

مهرداد بهار می نویسد: مصریان عادت داشتند که با آمدن هر خاندان سلطنتیِ تازه، پرستش خدای تازه تبلیغ شود، یا به خدای ایالتی که خاندان سلطنتی از آنجا آمده است، اهمیت بیشتری داده شود. بنابراین خدایان پرشماری را می توان در مصر باستان یافت. از همین رهگذر وقتی آمن حوتپ Amenhotepچهارم در ۱۳۵۷-۱۳۷۲ پیش از میلاد بر تخت نشست، “آتن” را مکمل ابَرایزد آمون کرد. او بزودی نام خود را به آختاتن Akhtaten به معنی “خشنودگر آتن ” تبدیل کرد و برای خدای خود پرستشگاهی مانند پرستشگاه هلیوپولیس ساخت. مدت ها بعد اصلاح گران دینی مصر پادشاه بدعت گذار را برکنار کردند و جانشین او “توتانخ آمِن”Tutankhamen موظف شد اقتدار را به آمون ودربار را به طیوه (تِب) باز گرداند.

چهار ایزد برتر مصر باستان

چهارایزد “ایزیس” ، “اُزیریس” ،” سراپیس” و “هوروس” از شناخته شده ترین خدایان مصر باستان هستند.

ایزیس ایزد بانو، همسر اُزیریس و مادر هوروس است. او همیشه در کنار همسر و فرزندش دیده می شود. او گذشته، حال، آینده، طبیعت و مادر همه شمرده می شد. ایزیس ازلی بود و نام های بسیار و جلوه های بی شمار داشت و دارای صفات بیکران بود. ایزیس ملکۀ مصر و نمودگار مادریست که برای پرورش فرزندش هوروس رنج بسیار کشید. ایزیس را غالبا در حال شیر دادن به کودک نقش کرده اند. او با پرستاری و به کمک جادو و طلسم فرزندش را از همۀ بیماریها در امان نگاه داشت. پس از مرگ همسرش، اوزیریس، فرزندش را از دست سِت که قصد جان فرزند را داشت نجات داد. وقتی سِت در دادگاه ایزدان علیه هوروس دادخواستی را پیش کشید ایزیس مداخله کرد و نگذاشت سِت به پادشاهی مصر برسد و کاری کرد که هوروس در این دادگاه برنده و پادشاه مصر شد. او با فداکاری برای همسر و فرزندش الگوی زنان مصر شد. حیوان مقدس و ویژۀ ایزیس ماده گاو است. مصریان طغیان رود نیل را در تابستان معجزه ای از ایزیس می دانستند. وقتی رود در تابستان خشک می شد به این معنی بود که ازیریس به دست سِت کشته شده و درست در روزی که رود طغیان میکرد می پنداشتند که ایزیس، اوزیریس را یافته و او را زنده کرده است.

ازیریس یکی از شورانگیزترین ایزدانی ست که تاکنون مورخان ادیان شناخته اند. او ایزد قهرمانی بود که درگذشت و دوباره زنده شد و جذبه ای شخصی و صمیمی داشت. مردم باور داشتند که رستاخیز و بازگشت به زندگی از طریق همگونه شدن آیینی با این ایزد میسر خواهد شد. ازیریس از کهن ترین ایزدانی ست که بیش از هر ایزد دیگر و در زمان طولانی تر پرستیده شده است. کیش او از حدود ۲۴۰۰ پیش از میلاد شکل گرفت و تا سدۀ چهارم میلادی دوام داشت. پس آیین اُزیریس دین غالب مصریان باستان بود. از آنجا که ازیریس برای مصریان بسیار مهم بود و با افسانۀ او بسیار آشنا بودند هرگز روایتی رسمی از باورهای خود درباره این ایزد به صورت مکتوب بر جای نگذاشتند، ولی نوشته های آنان سرشار از اشاره به این ایزد است. در نگاره های سنتی ازیریس، افزون بر تاج سفید، نمادهایی از پادشاهی مصر مانند عصا و خرمن کوب را در دست دارد. داستان زندگی دوباره اوزیریس ازاین قرار بود که اوزیریس شهریار مصر بود و به دست برادر شرورش سِت Seth کشته شد. ست او را به ۲۶ پاره تقسیم کرد وپاره های پیکر او را درجاهای مختلف پنهان کرد و یاد او را از خاطر مردمان زدود. گفته می شود وقتی ازیریس از سفر جهانی برگشت، سِت به یاری ۷۲ نفر از نزدیکانش نقشۀ قتل او را کشید، به این صورت که او پنهانی اندازۀ بدن ازیریس را به دست آورد، صندوقی زیبا ساخت و آن را با سنگ های گران بها تزیین کرد. سِت در ضیافتی با یارانش که ازیریس نیز درآن شرکت داشت به مهمانان گفت همه ، یک یه یک در صندوق دراز بکشند و قرار گذاشت که صندوق از آن کسی خواهد شد که درست اندازۀ صندوق باشد. وقتی ازیریس در صندوق دراز کشید، سِت در صندوق را بست و به سرعت درِ آن را قفل کرد. بعد صندوق را در رود نیل انداخت. رود، صندق را به جبیل در ساحل فنیقیه برد. صندوق مدتی در ساحل ماند، سپس درختی در آنجا رویید و صندوق را در درون خود فرو برد. پهناوری و زیبایی درخت موجب شد شهریار جبیل دستورداد آن را بریدند و برای ستونهای کاخ از آن استفاده کردند. ایزیس همسر اوزیریس به جستجوی پاره های پیکر شوی خویش پرداخت، آنها را گردآورد و او را ازنو زنده کرد.

سراپیس خدایی متعال و یکتا به شمار می رفت. همۀ نیروها در اومتمرکز بود. از آنجا که در قرن های گذشته اُزیریس با خورشید شخصیتی یگانه یافته بود، سراپیس جانشین اُزیریس شد. برخی گفته اند که اوزیریس را “اوزیریس آپیس” می نامیدند که بعدها به صورت اختصاری سراپیس درآمد. آپیس نام گاو مقدس ممفیس پایتخت باستانی مصر بود و سراپیس ایزد این شهر به شمار می آمد. در ممفیس وقتی یکی از حیوانات مقدس می مرد، با ازیریس، ایزد مصری مردگان یکی پنداشته، و اُسراپیس Oserapis نامیده می شد؛ که همان اُزیس – آپیس است.همچنین او را ایزد اصلی اسکندریه و خدای مهم بطلمیوسیان مصر می دانند. بطلمیوس اول، نخستین پادشاه یونانی مصر در ۲۸۳-۳۰۵ پیش از میلاد بود. او در خواب دید به شهر سینوپ واقع در سواحل دریای سیاه رفته تا تندیس ایزد آن سرزمین را بیابد. کاهنان نتوانستند خواب او را تعبیر کند. در نهایت یک آتنی به نام تیموتئوس Timotheus که با اسرار ایزیسی ارتباط داشت خواب را تعبیر کرد. ایزدی را که بطلمیوس در خواب دیده بود با پلوتُن Pluto، ایزد بانوی جهان زیرزمینی یکی دانست. تاسیتوس در بارۀ این ایزد می نویسد: « بسیاری این ایزد را به خاطر هنر درمانگری اش اسکولاپیوس Aesculapius می نامند، برخی او را ازیریس، کهن ترین ایزد کشور مصر دانسته اند، و بسیاری نام ژوپیتر، خداوندگار کیهان، بر او می نهند. ولی اغلب می انگادند او همان پلوتن است».

هوروس فرزند ایزیس و ازیزیس ایزدی بود با شخصیتی پیچیده که به شکل های خاصی ،پایگاه یک ایزد ملی را به دست آورد. جنبۀ خورشیدی اش مانند رع -هورخت موجب می شد با او (رع -هورخت) از نظراهمیت برابری کند، ولی ویژگیهای ابهام گونه ای داشت. وقتی اُزیریس به دست برادرش سِت کشته می شود، هوروس فرزند اُزیریس انتقام پدر را می گیرد و وارث تخت و تاج او می شود.از آنجا که مصریان پادشاه متوفا را با اُزیریس و فرزندش را با هوروس یگانه می پنداشتند، هوروس به عنوان پیش نمونۀ ایزدی فرعونِ فرمانرا قلمداد می شد. گاهی اسطورۀ هوروس با اسطورۀ ایزد ازیریس آمیخته می شود؛ دلیل این آمیزش هویت دوگانۀ پادشاه است. وقتی پادشاهی می مرد به ازیریس تبدیل می شد، ولی وقتی زنده بود هوروس به شمار می آمد. اگر سِت دشمن ازیریس بود، اکنون دشمن هوروس به حساب می آمد. تأثیر دیگر این آمیختگی انتقامجویی هوروس جوان از ست است ودر نهایت این اوست که بر کشندۀ پدر چیره می شود.

در اسطورۀ کهنِ هوروس او را نه فرزند ایزیس و ازیریس که او را فرزند حاثور و گِب می دانند.

دیگر ایزدان مصرباستان

یکی از ایزدان مصر باستان سِت seth است. او فرزند گِب (زمین) و نوت (آسمان) خوانده می شد. معروف ترین تجلی سِت، جشن اتحاد دو سرزمین مصر علیا و سفلی ست. به نظر می رسد ایزد سِت با توفان و بیابان مربوط است. او دارای پوزه ای دراز و خمیده ، چشمان بادامی و گوش های تیز و منقوط است و معمولا به صورت انسانی با سر حیوانی که با اطمینان هویتش آشکار نیست، تصویر شده است. ایزد سِت، ایزدی نیرومند و درنده خوست و کم کم ایزد شرارت مصر می شود. دریکی از نقش برجسته های نزدیک ممفیس که اکنون در گنجینۀ قاهره نگهداری می شود سِت را برابر هوروس تصویر کرده اند. در این نقش برجسته هردو ایزد بدنی شبیه انسان و سری به شکل حیوان دارند. در اینجا هردوایزد طوری نشان داده شده اند که در حال گره زدن گیاهان نمادین مصر علیا و سفلی – به معنی اتحاد – هستند. این صحنه نمایانگر آیینی عملی ست که درآن کاهنان به ایزدان شخصیت انسانی می بخشیدند. در مراسم وابستۀ دیگر، سِت در حال تطهیر و تاج گذاری فرعون است. یک حقیقت اینست که پس از دوران سلطنت متأخر، یعنی از حدود هزار سال پیش از میلاد شهرت این ایزد رو به افول نهاد. یکی از دلایل این افول اینست که نقش هایی را که سِت در اساطیر ایفا می کند به طور اجتناب ناپذیری بدشگون است.

“پتح” Ptah یکی دیگر از ایزدان مصر باستان است. او ایزد ممفیس بود. در آثار هنری پتح به شکل انسانی مومیایی شده و کفن پیچ که کلاهی جمجمه وار برسر و چوبدست سلطنت در دست دارد، می بینیم.کاهنان ممفیس آفرنیش موجودات و دیگر ایزدان را به او نسبت داده اند.

حاثور Hathor ایزد بانویی بسیار محبوب بود. نام واژۀ او (هِت هور) به معنی خانۀ هوروس است. حاثور به شکل های گوناگون تجلی یافته است. بیشتر او را به صورت بانویی زیباروی تصویر کرده اند. او را پشتیبان آسمانیِ موسیقی و رقص، و نماد شادخواری در زندگی می دانند. همچنین او مظهر آسمان و نمودگار گاوی در حال دریافت خورشید شامگاهی ست، مقامی که موجب شد او را نگاهبان مردگان و راهنمای آنان به جهان دیگر بدانند. در نگاره ای در کارناک، که زایش ایزدیِ فرعون آمِن حوتپ سوم را نشان می دهد حاثور به گونه ای تصویر شده که پادشاهِ نوزاد و نفس دیگرش را با اَنخ Ankh، نماد حیات، جان می بخشد. ایزد بانو حاثور را گاهی به شکل ماده گاوی که در حال شیر دادن به پادشاه است تصویر کرده اند. سرشت حاثور جنبۀ دیگری هم داشت. او با چشم نابودگر رع، یکی تصور می شد. او پیوند تنگاتنگی با هوروس نیز داشت.

همانطور که گفته شد مصریان زمین را ایزد مذکر “گِب”، آسمان را ایزد بانوی “نوت” و فضا را ایزد”شو” می دانستند. آنان بر این باور بودند که ایزد “شو” گِب را که به صورت غاری تصور می شد از هم آغوشی با “نوت” جدا کرد و به این ترتیب آسمان و زمین شکل گرفت. بر اساس متون اهرام مصر، مصریان زمانی گِب را بعنوان کهن ترین ایزد می پرستیدند و فراعنه را جانشینان او روی زمین می دانستند.

یکی از شگفت انگیزترین ایزدان مصر باستان ایزد” توث” Toth بود. او را با پیکر انسان و سر لک لک نقش کرده اند. توث ایزد خِرد و کاتب ایزدان بود. او را در نگاره ها بیشتر به صورتی نمایانده اند که قلم نی و تخته رنگ کاتبان مصری را دردست دارد. مصریان باورداشتند توث در داوری مردگان پس ازمرگ نقش دارد.

یکی دیگر از ایزدان مصر باستان که در شمار ایزدان بزرگ از او یاد نشده است ایزد”بِس” Bes است. او را ایزد فقیر مردان می دانسته اند و بصورت کوتوله ای چمباتمه زده و خندان تصویر شده است. این ایزد با اینکه هیچ پرستشگاهی نداشت ولی محبوبیت زیادی داشت و حامی تفریح و موسیقی بود و به زنان باردار کمک می کرد. جالب اینکه او را ایزد نیک بختی نیز دانسته اند.

علاوه بر این، پرستش گیاهان و جانوران در میان مصریان رواج داشت. شاعری رومی می گوید :« ای مردم مقدس، که باغچه هایتان زایندۀ خدایانند!» ازجمله گیاهانی که در مصر باستان پرستش می شد می توان تره و سیر را نام برد. دین مصری پیوسته حالتی متحول داشت و آشفته بود. تلفیقی از خدایان ایالات و آمیزش آیین های مربوط به هریک از آنان، که هر زمان اهمیت هر یک از خدایان یا آیین ها بسته به این که چه خاندانی فرمانروا باشد، تغییر می کرد و کل دین مصر را تشکیل می داد. در مصرباستان هرگز نظام دینی واحدی پدید نیامد که همگانی باشد و دوام بیاورد. همواره سنت ها و عقاید متضاد در کنار هم قرار داشت و روحانیت مصری در راه سازش دادن این عقاید هرگز کوششی نکرد.

به گفتۀ دکتر شروین وکیلی نخستین سند تاریخی که به خداوند یکنا اشاره دارد به مصرِ زمان آخن آتون مربوط می شود. نام اصلی آخن آتون ” اَمِن حوتپ چهارم” بود. آخن اَتون د رمیانۀ قرن چهاردهم پیش از میلاد پرستش ایزد خورشید را بعنوان خدای یگانه باب کرد. البته او در این باره که آتون خاستگاه تمام خیرهای عالم است و از هر شری مبراست چیزی نگفت. دین مصر باستان مفهومی شبیه شیطان نداشت، هرچند برخی خدایان مانند سِث که اعتبار ومحبوبیتی هم داشتند ممکن بود ویرانگر و ناخوشایند و حتی کشندۀ ایزدان نیکوکار باشند.

با نگاهی اجمالی به خدایان مصر باستان می بینیم مصریان همواره خدایان بسیاری را می پرستیدند. هرچند شواهدی در دست است که، آنها را تک ایزدیِ پیاپی می دانند؛ به این معنی که آنها به یک خدا پس از دیگری باورمند بودند. به گفتۀ دیگر آنها تعبیر خدای بزرگ را داشتند که نشان دهندۀ اینست که آنها خدای برتری را می شناختند که نیاز به نام مشخص نداشت. در ظاهر می دانیم در دوران نخستین عنوان خدای بزرگ به رع، ایزد خورشید، اختصاص داشت. بعدها ممکن است اُزیریس چنین لقبی یافنه باشد. هرچند تصور آخناتن از آتن تضمین کنندۀ “یکتاپرستی” است، ولی احتمال دارد پرستش هر ایزد مصری در محرابه های بومی، نوعی خداپرستی به مفهوم ” تک ایزدی پیاپی” به شمار می رفته است.

اسطوره های خدایان در مصر باستان

دین مصر باستان به اندازۀ تمدن هم عصر خود، میان رودان، در اساطیر غنی است. دین مصری شامل اسطوره های آفرینش و اسطورۀ بنیادی و مهم ازیریس است. علاوه بر آن سه اسطورۀ معروف دیگر مربوط به رع و چند ایزدبانوست. بنابر یکی از این اسطوره ها؛ رع پیر شد و انسان ها بر ضد او شوریدند، رع برای تنبیه آنان چشمش را به شکل دخترش حاثور پیش فرستاد. این ایزد بانو چندان نابودگر بود که ایزد خورشید ناگزیر شد او را مست کند تا از کشتار باز ایستد، چه در غیر اینصورت فرزندان بشر به کلی منقرض می شدند.

گونۀ دیگر این اسطوره مربوط به ایزد بانوی درنده خویی به نام “تفنوت” است. او به گونۀ ماده شیری در صحرای “نوبی” می زیست. رع از او که دخترش بود خواست نزد او بازگردد، پس “شو” و “توث” را با لباس مبدل فرستاد تا او را راضی کنند که به خانه برگردد. تفنوت در راه بازگشت در شهر فیلائه خود را به شکل ایزدبانویی زیبا و درشهر دِندِرَه که مرکز پرستش او بود خود را به شکل حاثور درآورد.

در سومین اسطوره آمده است ایزد بانو ایزیس قدرت جادویی خود را از رع به دست آورد. ایزیس ماری پدیدآورد و وادارش کرد که رع را بگزد. هیچ ایزدی تاب خشم رع را نیاورد و نتوانست او را درمان کند. پس ایزیس ظاهرشد وگفت در صورتی او(رع) را خلاص خواهد کرد که نام سری اش را بر ایزیس فاش کند. ایزد خورشید آزرده شد و ناگزیر پذیرفت. پس ایزیس با به دست آوردن معرفت ایزدی قدرتی شگرف به دست آورد.

مصر باستان و اسطوره آفرینش

بر اساس باورهای مردم مصر باستان، جهان در ابتدای هستی و آغاز آفرینش فقط ماندابی ازلی بوده است. این مانداب به نام “نون” بی شکل و بی نظام بود. براساس این باورها، نخستین زمان وقتی آغاز شد که آتوم(ایزد اسرارآمیزی که نامش به معنی باشنده ای ناکاملی ست که به کمال دست خواهدیافت)، از این ژرفای ازلی برخاست و کار آفرینش را آغاز کرد. آتوم در آغاز کار به جایگاهی استوار نیاز داشت که رویش بایستد. پس نخستین کوه ازلی از”نون” برآمد. این کوه را با پرستشگاه هلیوپولیس یکی دانسته اند. مصریان روند آفرینش را از آنِ یک ایزد مذکر یکتا می پنداشتند. بر اساس یکی از متن های اهرام، آتوم از طریق انزال، دو ایزد پدیدآورد؛ به نام های “شو” Shu و ” تفنوت”Tefnut. بر اساس متنی دیگر این دو ایزد از تف دهان آتوم پدید آمدند. دو ایزد شو و تفنوت نماد هوا و رطوبت بودند. از آمیزش شو و تفنوت، گِب و نوت، یا زمین و آسمان آفریده شد. در هنر متأخر مصریان شو که نماد هوا بود ایزد بانوی آسمان، نوت، را از روی بدن خمیدۀ گِب، یا زمین بلند کرد. زمین و آسمان آشکارا به گونۀ زوجی از آغاز در آغوش یکریگر تصور شده اند. بنابراین ناگزیر بودند از هم جدا شوند تا به کیهان شکل دهند.

کاهنان هلیوپولیس با توجه کردن به چهار سازۀ بنیادی تکوین کیهان، یعنی هوا، رطوبت، زمین و آسمان خاستگاه و سرپشمۀ روییدنی ها، جانوران و انسان را توجیه نکردند. درعوض گقتند چگونه از اتحاد گب و نوت دو زوج ایزدی ایریس و اوزیریس، و ست و نفتیس پدید آمدند. بر اساس باور کاهنان هلیوپولیس این چهار ایزد که در بخش های دیگر مصر هم ریشه داشتند؛ نوه های آتوم بودند. آنها به این ترتیب ایزد خود را پیش کسوت ایزدان دیگر مصر دانستند. به این ترتیب نخستین اسطورۀ آفرینش در مصر طوری رقم خورد که آتوم را به عنوان آفرینندۀ برتر بستایند. ایزدی که همۀ ایزدان دیگر وجودشان را به او مدیون هستند و پرستشگاهش در هلیوپولیس کهن ترین عبادت گاه مصر باستان است.

کاهنان ممفیس، که کاهنان ایزد بومی پتَح شمرده می شدند ادعای هلیوپولیسی ها را رد کرده و می گفتند پتح آفریدگار اصلی بوده و آتوم را نمایندۀ خود کرده است. کیهان شناسی ممفیسی ها پیچیده تر بود و آنها پتح را نمایانگر آفرینندگی به واسطۀ قدرت کلام جادویی خویش می دانستند.

هرموپولیس در مصر علیا با شکل ویژه ای از روایت آفرینش متمایز می شود. در آنجا روایت شد که هشت موجود اصلی به شکل قورباغه یا مار بودند که در زمین تخم گذاشتند و بدین گونه ایزد خورشید پدید آمد و کار آفرینش آغاز شد.

زمانی که شهر تب در حدود۱۵۸۰ سال پیش از میلاد پایتخت سیاسی مصریان شد، ایزد آمون ایزد برچستۀ مصر شد و کاهنان کیهان شناسی یی را رقم زدند که بر اساس آن آمون بادی حیات بخش تصور شد که بر فراز آبهای بی حرکت نون به حرکت در می آمد و همین فرآیند آفرینش کیهان را آغاز می کرد. آنها می گفتند تب نخستین شهر جهان است و آب و خشکی اش از ازل بوده است.

بنابراین می بینیم در حالیکه هر پرستشگاه اسطورۀ آفرینش خود را معرفی می کند در هیچ کدام آنها به اصل و سرچشمۀ انسان اشاره ای نمی شود.

مصر باستان و اسطوره های دنیای پس از مرگ

در باورهای مصر باستان سه اسطوره در بارۀ زندگی پس از مرگ را می توان مشخص کرد. هرچند، باورهای مصریان در این زمینه آشفته و درهم است و این آشفتگی به دوران پیش سلسله ای بر میگردد و ریشه در روایات مختلف بومی دارد.

ابتدایی ترین برداشت و باور مصریان در بارۀ زندگی پس از مرگ این بود که مردگان در گورهایشان زندگی می کنند و انواع نیازمندیهای روزانه را دارند و از پیشکش های خوراکی که بستگان می آورند تغذیه می کنند.

در اسطورۀ دوم بر اساس متون اهرام وجود یک قلمرو آسمانی برای مردگان توصیف شده که خود به دوشکل ابراز شده است. یکی عروج به آسمان برای پیوستن به رع، خدای خورشید، با زورق خورشیدی اش در سفر روزانه در آسمان؛ یا عروج برای پیوستن به باشندگان نامیرا، یعنی ستارگان دورِ قطبی.

اسطورۀ سوم مربوط به ازیریس و قلمرو او بود که دوآت Duat یا آمنتِ Ament (غرب) نام داشت.این قلمرو زیرزمینی بود و در زیر افق غرب قرارداشت. یعنی در منطقه ای که در مصر صحرای غربی را تشکیل می داد. مردگان باید به آنجا سفر میکردند و در راه با بسیاری غول های هولناک و مانع های وحشتناک روبرو می شدند. این سرزمین مردگان به مثابه مصر آرمانی تصورمی شد. جایی که مردگان تبرک یافته با شادمانی همان نوع زندگی را داشتند که در درۀ نیل گذرانیده بودند.

بنابراین به باور مصریان درگذشتگان در گورهایشان، در آسمان یا در زیر زمین به زندگی ادامه می دهند. از این سه باور در حال حاضر ادامۀ زندگی در ملکوت که به نوعی آسمان تلقی می شود هنوز در فرهنگ های مختلف پابرجاست.

در میان همه تصورات پیچیده مریوط به مردگان در مصر باستان آنچه اهمیت ویژه ای دارد اینست که آنها سده های بسیار، مردگان را مومیایی می کردند و گورهاشان را به گونه ای می ساختند که گویی مردگان واقعا در آنجا زندگی می کنند.

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.