اروس خدای عشق یونان

اروس خدای عشق یونان همان فرشته بالدار کوچکی ست که در نقاشی ها و پیکرتراشی های معروف جهان دیده اید. اروس خدای عشق یونان به شکل کودک چاق، برهنه و بالدار مورد توجه شاعران نیز بوده است. او را بیشتر به شکل کودکی بالدار و گاهی بدون بال که از پریشان کردن قلب ها لذت می برد، نشان داده اند. او قلب ها را با مشعل خود آتش می زد و یا آنها را با تیرهای خود زخمی می کرد. اروس، در جریانات بسیاری دخالت داشت. او به هراکلس، آپولون و حتی به زئوس و مادر خود حمله می کرد. آنچه او از خدایی داشت یک تیر و کمان بود که آپولون به خاطر استفاده از کمان مسخره اش می کرد.

اروس خدای عشق، خدای نخستین تولید مثل بود که در سپیده دم آفرینش، پدیدارشد. او نیروی محرکه نسل زندگی جدید در کیهان بود. هزیود او را خدای نخستینی می داند که در آغاز زمان، ظاهر می شود تا تولید مثل را تحریک کند. همین شاعر خدای دیگرِعشق، هیمروس (میل) را نیز توصیف می کند که همراه اروس، آفرودیت را در زمان تولد از کف دریا همراهی کردند. برخی از نویسندگان کلاسیک این همراهی را به این معنی می دانند که اروس و هیمروس بلافاصله پس از تولدِ الهه یا در کنار او از کف دریا به دنیا آمدند. این صحنه به ویژه در هنر باستانی محبوب بود.

اروس Eros شعله عشق را در قلب خدایان و انسانها روشن کرد، او مسلح به تیر و کمان یا مشعل فروزان بود. اروس اغلب به عنوان فرزند نافرمان اما به شدت وفادار آفرودیت به تصویر کشیده شده است. در نقاشی گلدان باستانی اروس به عنوان یک جوان یا کودک زیبا به تصویر کشیده شده است. اروس ویژگیهای گوناگونی داشت؛ از تیر و کمان معمولی گرفته تا هدایای عاشق مانند خرگوش و گل. مجسمه‌سازان بیشتر او را به شکل پسر کماندار و هنرمندان موزائیک او را به شکل یک کودک چاق بالدار تصویر کرده اند.

شاعران اسکندریه او را در حال گردوبازی ( در گذشته به جای تیله های گرد و شیشه ای با گردو بازی می کردند)، با کودکان خدایان به ویژه با گانی مِدئه Ganymede یا در حال مشاجره با برادر خود آنترِئوس Anteros نشان داده اند. نویسندگان پیشتر آنترئوس را شخصیتی متضاد با اروس دانسته و گفته اند آنترئوس خدایی ست که از عاشق و معشوق بی اعتنا و سرد انتقام می گیرد. بعدها او را برادر اروس به شمار آوردند. با این وجود هنوز هم شخصیت آنترئوس به شکل پایداری با ایزدِ مغرورِ عشق در تضادست. در نقاشی زیر از Johannes Riepenhausen اروس و آنتروئوس نشان داده شده است.

گفته می شود آنترئوس برادر جوان تر اروس بود. تمیس که نخستین همسر زئوس بود به او پیشنهاد کرده بود که درمانِ دردِ اروس برادریست که تحریکش کند تا از او پیشی بگیرد. بنابراین به محض اینکه آنترئوس به دنیا آمد اروس رشد کرد، قوی تر شد و بالهایش گسترده تر شد. اما اگر او را از آنترئوس جدا می کردند دوباره به همان حالت بچگی برمی گشت. از او صحنه هایی همانند گردو بازی و درگیری با برادرش آنترئوس هست که او را در همین اوضاع و احوال نشان می دهد. برای نمونه در جایی او به دلیل بی احتیاطی در چیدن گل زخمی شده و مادرش او را تنبیه می کند. یکی از شاعران سده ۶ پیش از میلاد به نام آناکرئون Anacreon او را در حالی وصف می کند که با تبر یا شلاق به جان عاشق غمزده ای افتاده است. این تصویر روی یک گلدان نیز نقش شده است. سافوی شاعر نیز ویژگی های متضاد اروس را با صفت تلخ و شیرین آورده است چنانکه او را روی فرشی گسترده از گل در حالی نشان داده اند که تاجی از گل سرخ روی سرش است و قدم می زند. این اهمیتی ندارد که گل سرخ نشانه و نماد اوست یا نه! چرا که گل سرخ اگر چه دلکش و خوشبوست ولی خارِ نوک تیزی هم دارد که نشان ویژگیهای متضاد این خداست. در نقاشی های شهر پمپئی Pompei این گونه تصویرها جنبه ملی پیدا کرده ولی همیشه به باور بیشتر شاعران این کودک به ظاهر بی گناه، قدرت خدای توانایی را داشت که می توانست زخم های کاری بزند. حتی گفته می شود مادر او همیشه درباره ی او احتیاط میکرد وتا اندازه ای از او می ترسید.

ادیت همیلتون درباره اروس خدای عشق می نویسد:غیر از دوازده المپ نشین بزرگ که خدایان دوازده گانه به شمار می آیند، خدایان کوچکتری نیز بوده اند که در مرتبه پایین تری قرار داشتند. مهمترین آنها اِروس یا به زبان لاتین کوپید یا کیوپید نام داشت که خدای عشق بود. هومر از این خدا چیزی نمی گوید ولی هزیود با او آشنا بود و او را زیباترین خدای نامیرا می داند. به گفته همیلتون در داستانهای نخستین اروس را بیشتر به صورت جوانی جدی و زیبارو نشان می دهند که هدیه های خوبی به انسانها می دهد. او می گوید این صفت خوب را افلاطون به او نسبت داده است. افلاطون می گوید عشق اروس در قلب انسانها آشیان می گیرد. اما نه در هر قلبی، زیرا از قلبی که ستم در آن آشیانه دارد گریزان است. بزرگترین افتخار اروس خدای عشق اینست که نه می تواند بدی کند و نه اجازه میدهد بدی کنند. زور هیچ گاه با او دمساز نمی شود. زیرا مردم خود خواسته و صمیمیانه به او خدمت می کنند و آن کس که دل در گرو عشق او گذارده در تاریکی نمی افتد. بیشتر اروس را چشم بسته نشان داده اند چرا که عشق نزد آنها کورست. غیر از هسمروس و هایمن که خدای جشن های عروسی و زفافند؛ آنترئوس Anteros همراه و رکاب دار اوست که می گویند گاهی از عشق های سرسری کین ستانی می کند و گاهی هم با عشق مخالفت می کند. ادیت همیلتون می گوید در داستانهای نخستین اروس خدای عشق، پسر آفرودیت نبود، فقط همدم و همنشین و همپای گاه به گاه او بود اما در اشعار شاعران دوره های بعد، بعنوان پسر او شناخته شد. آن هم پسری تقریبا شریر، شیطان صفت و آزار دهنده و از آن هم بدتر اینکه قلبش پلید اما زبانش شیرین است. در او حقیقتی نیست و در زندگی ستمگرست. دستهایش کوچکند ولی تیرهایش مانند مرگ دورپروازند. عصایش نازکست اما به آسمان می رسد و سرانجام اینکه به هدیه های خطرناکش نباید دست زد چرا که آنها را در آتش فرو برده است.

رکس وارنر اروس را ایزد عشق در اساطیر یونان می داند. ایزدی چاق با تیر و کمانی در دست. وارنر نیز خاستگاه این اروس خدای عشق را نامعلوم می داند و می گوید برخی باور دارند او از تخمی نقره ای که در زهدان تاریکی (همان آشوب نخستین) نهاده شده بود به شکل غولی چهار سر، با بال های زرین و با نعره ای مانند جانوران پدید آمد. وارنر در دانشنامه ی اساطیر جهان آورده است: برخی او را پسر ایریس یا ایلی ثیا، ایزدبانوی زایمان می دانند. در حالیکه اسطوره شناسان متأخر او را فرزند آفرودیت و زئوس یا فرزند آفرودیت و آرس و یا فرزند آفرودیت و هرمس به شمار آورده اند. هزیود در سده ی ۸ پیش از میلاد، اروس را در کنار زمین و تارتاروس (دوزخ) در شمار کهن ترین ایزدان می داند و او را نماد نیروی قدرتمند خلاقیت به شمار آورده که زوج های کیهانیِ آفریننده ی کائنات را جذب و متحد می کند. میتوان گفت خویشکاری اروس در آشوب نخستین اینست که هماهنگی پدید می آورد و پیشرفت زندگی را ممکن می سازد.

تبارنامه اروس

اروس خدای عشق یونان است. شخصیت این خدا به شکل های گوناگونی، از دوره ی باستان با دوره ی اسکندریه و رومیها دگرگونی پیدا کرده است. در قدیم ترین تبارنامه ی خدایان، اروس خدایی ست که همزمان با پیدایش زمین به دنیا آمد. در این دیدگاه گفته می شود او مستقما از آشوب اولیه Chaos پدیدار شد و در تسپیس Thespies به همین شکل، یعنی به شکل تخته سنگی نامنظم و طبیعی ستایش می شد. تخته سنگی که نماد نرینگی بود. برخی می گویند او از بیضه ی نخستین زاده شد. این بیضه را شب به وجود آورده بود و دو نیمه ی آن که جداناپذیر بودند، زمین و سرپوش آن، یعنی آسمان را تشکیل دادند. به گفته رکس وارنر اینکه از زایش اروس از پدر و مادری نامعلوم یا چندگانه سخن می گویند؛ نشان جنبه های چندگانه ی نقش او بعنوان ایزد عشق و شهوت است. جایی که اروس خدای عشق یونان، بعنوان پسر هرمس، ایزدِ باروری با تصویرهایی شهوانی پرستیده می شد، نماد قدرت جنسی است. خود اروس هم ایزد باروری بود. اروس زیرکی ، فریب و مکر را از ایزد دیو صفتی مانند هرمس گرفت. او از آرِس خدای جنگ که برای پدرش، هرمس می جنگید نیز چیزهایی یاد گرفت. اروس جنگِ میان انسانها را به خاطر میل شگرفی که به زنان دارند و همیشه در آرزومندی بسر می برند، به یاد می آوَرَد. او یادآورِ نفرت عشق در سرشت روابط جنسی ست. در آثار هزیود جوهر متضاد و کاملا برعکس شخصیت اروس را به صورت نمادین میتوان دید. در این آثار او فرزند آفرودیت و زئوس است و همخوابگی اش با والدینش ناشی از زنای محارم است که نشان می دهد عشق اروتیک هیچ مرزی نمی شناسد و روابط ممنوع را در هم می شکند.

اروس خدای عشق یونان، به شکل فرشته کوچک بالدار همیشه، حتی در دوره شکوه ادبی اسکندریه که شاخ و برگهایی به سر او می بستند، نیروی اساسی دنیا به شمار می آمد. همه موجودات از او ادامه پیدا کردند و پیوستگی و جاذبه ی درونی اجسام و اجزاء طبیعت هم به عهده ی او بود. از آنجا که برخی او را از شمار خدایان نمی دانستند؛ افسانه ای در باره او رواج پیدا کرد که افلاطون آن را در کتاب بنکوئیت Benquet از قول دیوتیمه Diotime، کاهنه ی مانتی نه آورده است. دیوتیمه راهنما و آموزگار سقراط در ارائه نظریاتش درباره ی عشق و زیبایی بود. دیوتیمه می گوید اروس خدای عشق یونان، فرشته ایست که میانجی خدایان و انسانست و از پیوند چاره جویی و تدبیر(Poros ) و فقر و تنگدستی (Penia ) پس از یک ضیافت باشکوه که همه ی خدایان در آن دعوت داشتند و در باغ خدایان به دنیا آمد. اروس خدای عشق یونان ویژگیهای خود را از پدر و مادرش به ارث برد به این معنی که چون همیشه فقیر و تنگدست بود، همیشه هم راه چاره ای برای رسیدن به هدف و چیره شدن به تنگدستی پیدا می کرد. اما از آنجا که خدای توانایی نبود همیشه ناخشنود و پریشان به نظر می رسد.

افسانه ی دیگری در باره او جعل شده که تبار او را به صورت های گوناگون آورده است. گاهی او را پسر لیتیه Llithye یا پسر ایریس، یا هرمس، یا آرتمیس و یا بنا به باور برخی که بیشتر مورد توجه است؛ او را پسر هرمس و آفرودیت می دانند. برخی او را زاده ی عشق مخالف یا Anteros، یعنی عشق زیبا و زشت و فرزند آرِس و آفرودیت می دانند و سرانجام برخی او را فرزند هرمس و آرتمیس می دانند. آرتمیس دختر زئوس و پرسفونه است. در این روایت اروس خدایی بالدارست و این اروس بیشتر مورد توجه شاعران و نقاشان و پیکرتراشان بوده است.

تیر و کمان اروس خدای عشق یونان

در افسانه ای اروس خدای عشق یونان را فرزند آفرودیت میدانند. در این افسانه گفته می شود آفرودیت فرزند نیمه ایزد و نیمه معیوب و بی نظم خود را رها کرد. تیر وکمان اروس که نخستین بار اوریپید آن را توصیف کرده از چیزهای مورد علاقه ی اروس بود. او دو نوع تیر داشت یکی تیرهای تیزی بود که از کمانش رها می شد و عشقی پیدا می شد، و یکی تیرهایی که باعث توهین به قربانیانش بود. برخی گفته اند او تیرهای زرین و برنزی داشت تیرهای زرینش که به کسی می خورد او دیوانه وار عاشق می شد و تیرهای برنزینش نفرت دیوانه واری ایجاد می کرد. اروس خدای عشق یونان به شکل شرارت باری از اینکه به هدف نامعلومی تیر پرتاب کند لذت می برد و از فاجعه ای که در پی این تیراندازی به وجود می آمد شادی می کرد. گاهی حتی آفرودیت هم از تیرهای او در امان نبود و دست به همه نوع روابط نامشروعی می زد و شکیبایی را از دست می داد و از دست اروس به تنگ می آمد و سلاح تیر و کمانش را از او می گرفت. در نگاره ای روی یک گلدان اروس با تیر یا شلاق به جان عاشق غمزده ای افتاده است. اروس در عین حال تجسم شیرین دوران جوانی هم هست. او با همه ی چیزهای زیبا در پیوندست.

اروس ایزدی آفریننده و نابودگر

رکس وارنر در دانشنامه اساطیر جهان می نویسد: مدت ها پیش از آنکه آفرودیت میان ایزدان پیدا شود، یونانیان باستان ایزدی با توانِ جنسی به نام اِروس را می پرستیدند. به باور آنها اروس نه تنها ایزدی آفریننده که گاهی نابودگر هم بود. گفتنی ست در آن دوران پذیرش نیروی شهوت برای درهم شکستن جامعه و تهدید قانون و نظم قابل درک بود. یک نویسنده ی لاتینی سده ی دوم میلادی از ایزدی سخن می گوید که شبانه از ساختمانی به ساختمان دیگر می شتابد و مشعل و تبری در دست دارد که با آن خانواده ها را پریشان و نگران می کند. اما این یک اصل منظم به شمار می رود که اروس نخست در اساطیر یونان ظاهر می شود و مانند فریادی از دور از سوی بچه ای تیرانداز و زودرنج توصیف می شود.

وارنر می نویسد هر چند در آثار هومر از اورس سخنی به میان نیامده اما متن هایی که در آنها واژه ی eros به کار رفته آشکارا معنی نخستین این خدا را نشان می دهد. در ایلیاد و ادیسه اروس به معنی شهوت جسمانی مهار نشدنی ست. نیرویی ست که زئوس را به سوی هرا و پاریس را به سوی هلن می کشد. در شعرهای تغزلی سده های ۶ و ۷ پیش از میلاد تصور این نیروی خارق العاده همگانی شد. نیرویی که جسم و روان، هر دو را در بر می گرفت.

اروس خدای عشق یونان و افسانه قلب تیرخورده

در افسانه ای گفته می شود آفرودیت (زهره) شماری از پریان و الهه های کوچک را زیر فرمان خود داشت که معروفترین آنها جاذبه های سه گانه بودند. یکی از این سه گانه ها خدایی کوچک ولی خطرناک بود که همیشه همراه آفرودیت و گوش به فرمان او بود. این خدای کوچک همان اروس خدای عشق یونان بود که با تیر و کمان خود آماده بود تا هرگاه آفرودیت به کسی اشاره کند و او (اروس) آنکس را آماج تیرهای خود قرار دهد. تیر اروس به هر کس که می خورد، آنکس گرفتار عشق می شد. نشان قلب تیرخورده نمادی از تیراندازی اروس است. البته گفته می شود او دو گونه تیر داشت. یکی تیرهای زرین که اگر به کسی می خورد دیوانه وار عاشق می شد و دیگر تیرهای برنزی که اگر به کسی می خورد دیوانه وار بیزار می شد و نفرت پیدا می کرد.

اروس خدای عشق یونان و افسانه درخت غار

در افسانه ای رومی گفته می شود روزگاری چند گناهکار خدایان را به خشم آورده بودند. طوفان سختی سراسر زمین را فراگرفت و ژوپیتر (زئوس یونان) همه ی آبهای زمین و آسمان را فرستاد تا جهان را فراگیرد. ژوپیتر که نمی خواست پیش از غرق شدن همه ی مردم آبها خشک شود، درِِ همه ی غارها را بست. آنگاه بادِ جنوب که پیام آورِ باران بود را فرستاد تا سراسر زمین را بگردد. بادِ جنوب که پیکری تنومند و ویرانگر داشت هنگام گذشتن، همه ی ابرها را از آب خالی میکرد. او نقابی مانند شب به چهره داشت و ریش او از رگبار آکنده بود. از بالها و چین های ردایش آب می چکید. خدایان اقیانوس و رودخانه هم او را یاری کردند تا در زمانی کوتاه سراسر زمین زیر آب رفت و ناپدید شد. در این میان گناهکاران نیز غرق شدند. سپس ژوپیتر از دیدن زمین به آن خشکی وامانده و اندوهگین شد و باد جنوب را به لانه اش بازخواند و دیگر بادها، یعنی باد شمال و خاور و باد ملایم باختر را روانه ی زمین کرد تا بار دیگر آب برچیده و زمین سرسبز شود. پس از آن ژوپیتر یک نژاد تازه از مردان و زنان را فرستاد تا روی زمین زندگی کنند. اما شگفت اینجا بود که در پی این طوفان و سیل چند جانور تازه و غریب به وجود آمده بودند. در میان آنها اژدهای بسیار بزرگی بود. این اژدها آنچنان زشت بود که نمی توان گفت به چه می مانست و آنقدر شرانگیز و ستمگر بود که مردمی که تا چند فرسنگی آنجا زندگی می کردند همواره در ترس و هراس از او بودند. هیچکس زهره ی نزدیک شدن به او را نداشت تا یک روز آپولوی کماندار به زمین آمد و پس از یک نبرد سخت با تیرهای درخشان خود او را کشت. مردم شادمان شدند و آنقدر او را با های و هوی خود ستایش کردند که هنگام بازگشت خیلی به خود می بالید. او در راه بازگشت اروس خدای عشق یونان (کوپید یا کیوپید رومی) را دید. کوپید یا اروس، خدای خردسال دلدادگی بود. گاهی او را خدای کمان هم می گفتند. اروس تیرهای شگفتی داشت. تیرهایی از زر که اگر یکی از آنها به هر کس میخورد در دم سخت دل می باخت و تیرهایی از سرب که اگر به کسی می خورد سخت از کسی بیزار می شد. هنگامی که آپولو کوپید یا اروس را در میانه ی راه دید؛ او را سرزنش کرد و با آهنگی فخرآمیز به او گفت: ترا با این تیر و کمان چه کارست؟ تیر و کمان سلاح من است! من اکنون با کشتن اژدها ثابت کردم که این سلاح مال من است. پس از تیر و کمانت دست بردار! اروس هر چند خدایی کوچک بود اما بسیار تندخو بود. از گفته های آپولو به خشم آمد و گفت: اگر چه تیر تو همه چیز را می درد اما تیر من میتواند ترا زخمی کند. سپس پر کشید و رفت تا بیندیشد و راهی پیدا کند تا آپولو را روشن کند که کدامیک از آن دو تیراندازان بهتری هستند؟

اروس خدای عشق یونان به بیشه ای رسید که دِفنه Dephne آنجا بود. اروس یکی از تیرهای سربی خود را به سمت دفنه پرتاب کرد. دختر از سردی لرزه ای در تن خود حس کرد. سرش را بال برد ببیند چه شده که پرتوی از جامه ی زرین آپولو را بر فراز درخت دید و از او بیزار شد. اروس در همان دم تیر زرینی هم بسوی آپولو پرتاب کرد. تیر زرین کارگر شد و همان دم آپولو، خدای آفتاب پرتوی از آن پری خوبرو یعنی دفنه را دید و به او دل باخت. دفنه با دیدن آپولو به درون جنگل فرار کرد. آپولو هم پر شتاب در پی او رفت. نزدیک بود که آپولو به دفنه برسد که دفنه به کنار رودخانه ای رسید و دست خود را بسوی پدرش که خدای رودخانه بود دراز کرد و از او خواست یاریش کند. دفنه به پدرش گفت یا مرا یاری کن یا بگو زمین دهان باز کند و مرا فرو ببرد یا شکل مرا دگرگونه کن تا آپولو مرا دوست نداشته باشد. هنوز سخنش تمام نشده بود که اندامش سنگین شد و یک پوست نازک تن او را پوشاند. گیسوانش به برگهای سبز و دستهایش به شاخه های نازک تبدیل شد و پاهایش ریشه وار در زمین جای گرفت. پدر دفنه او را به درخت غار تبدیل کرده بود.

آپولون که دید دفنه ی خوبرویش درخت شده گریست و دستهای خود را دور آن پوست تازه روییده چنبر کرد و گفت ای دفنه ی خوبرو! افسوس! نخواستی که همسر من شوی! پس درخت باش! درخت من و غار من باش! برگهایت در تابستان و زمستان یکسر سبز بماند و از آن تاج بر سر کشورگشایان جهان گذارده شود. چنان هم شد. از آن روز به بعد درخت غار یادآور آپولو و نشان پیروزی و افتخار شد.

همچنین افسانه ی رومی دیگری از اروس فرشته کوچک بالدار و خدای عشق هست که داستان عاشق شدن خدای عشق است. در این افسانه اروس به فرمان آفرودیت می رود تا یکی از دختران پادشاه به نام سیکی یا پسیشه را که در زیبایی از آفرودیت نامورتر شده بود با تیرزرینی، به عشقی پلید دچار کند ولی هنگام تیرانداختن دست اروس زخمی می شود و خود عاشق پسیشه می شود.

اروس خدای عشق یونان و افسانه صورت فلکی حوت

صورت فلکی حوت یا ماهی در لاتین پیسکس Pisces و در یونانی ایختوئس Ikhthues هر دو به معنی ماهی ها، نامیده می شود. در باره ی پیوند این صورت فلکی با اساطیر یونان اطلاع زیادی در دست نیست. یکی از منابع متأخر آن را با آفرودیته و پسرش اروس همسان می داند. در افسانه ای نه چندان مشهور گفته می شود آفرودیت و اروس برای فرار از دست دیوی به نام توفون یا تیفون به ماهی تبدیل شدند.

منبع:

  • فرهنگ اساطیر یونان و رم، پیر گریمال، ترجمه دکتر احمد بهمنش
  • اساطیر یونان و رم، ادیت همیلتون، ترجمه عبدالحسین شریفیان
  • دانشنامه اساطیر جهان، رکس وارنر، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی
  • اسطوره شناسی آسمان شبانه، دکتر شروین وکیلی
  • افسانه خدایان، دکتر شجاع الدین شفا
  • افسانه های یونان و روم، گریس.ه.کوپفر، ترجمه سید نورالله ایزدپرست

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.