زرتشت اسطوره یا پیامبر

در بارۀ زمان زندگی زرتشت روایتهای متفاوتی در دست است. بر اساس روایت سنتی زرتشتیان که مبتنی بر متن های پارسی میانه مانند بندهشن و جز آن است، این زمان حدود سیصد سال پیش از اسکندر یعنی نیمۀ دوم سدۀ ششم تا اوایل سدۀ هفتم پیش از میلاد؛ و زادروز وی “خرداد روز” یعنی روز ششم ماه فروردین و درست در آغاز چهارمین هزارۀ آفرینش جهان است. دلیل پذیرندگان این روایت اینست که گشتاسپ را که دین بهی را پذیرفت و در تبلیغ آن کوشید با ویشتاسپ پدر داریوش یکم، یکی دانسته اند.

در رد این نظریه گفته شده اگر ویشتاسپ همان گشتاسپ باشد و زرتشت را مربوط به شش یا هفت قرن قبل از میلاد بدانیم، پس باید زرتشت در زمان داریوش میزیسته؛ و در اینصورت باید اولا در سنگنبشته های داریوش هم، مانند اوستا از ویشتاسپ به گونۀ “کوی ویشتاسپ” یاد میشد، که چنین نیست. دوما چطور میتوان باور کرد زرتشت در سرودهای دینی خود از ویشتاسپ شهربان یا مرزبانِ فرمانبردارِِ داریوش یاد کند اما از داریوش با آن همه آوازۀ جهانگیری سخنی نگوید. سوما داریوش هم در سنگنبشته های خود نامی از پیام آور بزرگ زمان خود نزند.

دلیل دیگر رد روایت فوق زبان گاهان است. گاهان قدیمی ترین قسمت اوستا و سرودۀ زرتشت است، که به زبانی غیر از زبان سنگنبشته های هخامنشی یا پارسی باستان سروده شده است. تاریخ سرودن گاهان با زمان زندگی زرتشت (هشتصد تا هزارو پانصد سال پیش از میلاد ) یکی ست، ولی درست نمی دانیم این سروده ها چه زمانی به نگارش درآمده است و برخی اوستا شناسان می گویند گاهان مانند بسیاری متنهای دیگر قرنها سینه به سینه نقل می شده و بعدتر در زمان هخامنشیان به خط آرامی که اقتباسی از خط اقوام ساکن فنیقیه و بابل بود نگاشته شده است. گروهی دیگر بر این باورند که خط الفبا پیش از هخامنشیان هم در ایران وجود داشته است و الواح سومری شاهدی برای این ادعاست.

ناگزیر باید از بحث در باره زمان، زادگاه و بنیاد خانوادگی زرتشت گذشت و تنها به این بسنده کرد که: زرتشت کهن ترین دادگذار، شاعرو اندیشمتد ایرانیست که از جایی در ایران زمین برخاست و در خاور این سرزمین دعوت خود را آشکار کرد.

در تاریخ بلعمی در بارهۀ زرتشت می خوانیم:

” بدان که زرتشت به وقت پادشاهی گشتاسب بیرون آمد و دعوی پیغمبری کرد از خدای تعالی. و شریعت مغان او نهاد و مَلِک گشتاسب او را بپذیرفت. و از پادشاهی او سی سال گذشته بود که زرتشت به نزدیک وی آمد؛ آتگه ده سال دیگر پادشاهی کرد. و این زرتشت چون به نزد وی تمکین یافت و دانست که در دل او قرار گرفت و بدو بگروید، دعوی کرد که از آسمان بدو وحی همی آید. گشتاسب دبیران را بنشاند تا آنچه زرتشت می گفت که از آسمان بدو وحی آمده است، می نبشتند به آب زر. و پوستهای گاو را پیراست و از آن قرطاس کرد و مصحف ها. و این سخنان زرتشت که می گفت از آسمان بر من وحی آید، در آن مصحف ها بفرمود تا ثبت کردند و دوازده هزار گاو را پوست بیاهیخته بود و پیراسته و آن پوست ها نبشته از سخنان او به آب زر و آن همه بیاموخت و خلق را برآموختن آن تحریض کرد و از آن سخن، امروز بعضی به دست مغان اندر مانده است و بخوانند و بدانند. آنگاه گشتاسب این کتاب را اندر گنج خانۀ خویش بنهاد- خانه ای از سنگ – و موکلان را برآن گماشت و مردمان عامه را نخست آن نداد، الا خواص را و امروز به دست همۀ مغان اندر نیست و آن کسانی که دارند، همه تمام ندارند.”

اما فارغ از اینکه زرتشت در چه زمانی میزیسته یا گاهان و اوستا به چه زبانهایی هستند یا او دعوت خود را از کجا آعازکرد؛ در این نوشتار میخواهیم دریابیم پیروان زرتشت مانند پیراوان ادیان دیگر، داستانهای او را شاخ و برگ دادند. معمولا پیروان یک دین نیاز دارند تصور ذهنی خود را از بنیانگذار دین قابل رؤیت کنند، پس ناخودآگاه به روایتهایی که به آنها رسیده جزئیانی می افزایند. اگر بخواهیم بدانیم یک پیامبر برای پیروانش چه میزان اهمیبت دارد کافی ست افسانه های شاخ و برگ یافته در مورد او را بررسی کنیم.

پیش آگاهی تولد

در عرصۀ اسطوره و اسطوره شناسی باور بر این است که ظهور زرتشت برای شماری از موجودات مقدس پیشگویی شده بود. نخستین بار خبر آمدن زرتشت را به ” گاو نخستین” یا گاو یکتا آفرید اعلام کردند. گاو نخستین را اهریمن در نخستین حمله اش به جهان کشت. روان گاو به آفریدگار شکایت برد که او را در جهان آفریگان پشتیبانی نیست. وقتی” فَرَوَشیِ ” یا خود آسمانی زرتشت را به گاو نشان دادند که برای حمایت انواع گاو ظهور خواهد کرد، راضی و همداستان شد که برای تغذیۀ بشر به زمین برگردد. ظهور زرتشت همچنین برای جم در دوران طلایی جهان پبشگویی شده بود. در دورانی که بین ایران وتوران ستیز سختی جریان داشت، اورمزد گاوی آفرید که مرز ایران و توران را معین می کرد. کاووس خواست زمینهایی را که از ایرانیان دست تورانیان بود، پس بگیرد. بنابراین مردی را اغوا کرد که این گاو را بکشد. گاو پس از کشته شدن پیشگویی کرد که روزی زرتشت ظهور خواهد کرد و کشندۀ او را رسوا خواهد کرد. در یکی از یشتهای قدیمی نیز آمده است که فرّ ایزدی از قدیسی به قدیس دیگر میرسد تا سرانجام روان زرتشت را نورانی کند.

بنابراین به نظر زرتشتیان ظهور زرتشت یک حادثۀ تاریخی نیست. او نقطۀ عطفی در تاریخ است که تولدش مشخص کنندۀ هزاره ایست که در آن شر مغلوب می شود؛ تقطۀ عطف مقدری از تاریخ که مخلوقات از زمانی که اهریمن نخستین بار به جهان حمله کردند به آن چشم دوخته بودند.

بارداری غیر معمول

نطفۀ زرتشت طبیعی و معمولی بسته نشد. این نطفه از فرَه ایزدی جدا شد. از میان آسمانها گذشت. یه زمین رسید. نطفه در زمین با دوشیزۀ پانزده ساله ای درآمیخت – پانزده سالگی سن آرمانی نزد ایرانیان است – فرَهی که در آن دوشیزه جایگزین شده بود چنان فروغی به دختر بخشید که پدرش که دیوان گمراهش کرده بودند؛ پنداشت دیوان دخترش را جادو کرده اند پس اورا از خانه بیرون کرد. درست همان زمان دوشیزه ازدواج کرد و امشاسپندان زرتشت را از طریق شاخۀ گیاه هوم به مادر منتقل کردند. دو امشاسپند دیگر تن مادی او را با هوم و شیر درآمیختند. پدر ومادرِِ زرتشت به رغم کوشش های جنون آمیز دیوان برای از بین بردن آن مایع، آن را نوشیدند. بنابراین به نظر زرتشتیان ، زرتشت در عین حالیکه انسان ست و همیشه انسان می ماند، ولی مانند باقی انسانها نیست. چون تولدی معجزه آمیز داشته است.

تولد استثنایی

تولد زرتشت که پاداش نیایش ها و نثارهای هوم بود که پدرش انجام داده بود یک تولد استثنایی بود. زرتشت به محض اینکه زاده شد خندید و فروغی پیرامون خانۀ اوتابید. همه آفریدگان نیک از تولدش خشنود و همۀ آفریدگان بد و دیوان وحشت زده شدند. از همه مهمتر اینکه در لحظۀ تولد توانست با اورمزد هم سخن شود. او مانند بسیاری از بزرگان دینی در معرض توطئۀ دیوانی بود که قصد نابودی اش را داشتند. در موردی جادوگری کوشید سر او را بفشارد و در موقعیت دیگر نیروهای شر کوشیدند با آتش او را از میان ببرند. بار دیگر رمۀ گاوان را در گذرگاه تنگی به سوی کودک رم دادند اما گاو پیشرو زرتشت را حمایت کرد و مانع مرگ او شد.ت وطئه ها با توسل به جادوگری و خدعه ادامه یافت و هر بار با دخالت ایزدان یا قدرتی که خود زرتشت مانند عیسی و دیگر بزرگان دینی داشت، بی اثر ماند.

داستانهایی از نرمی و مهربانی او با حیوانات نقل شده است. هم چنین داستانهایی از اینکه از دیار خود طرد شد و در بیابان به تفکر پرداخت. روایت میشود نبرد زرتشت با شر حتی پیش از تولدش جریان داشت. با تولد او هزاره ای که در آن شر نابود می شد، آغاز شد ودیوان به رغم ستیزگری شان محکوم به ناودی بودند و او پیروز نبرد بود.

شهود

زرتشت در سی سالگی وقتی که از رودخانه آب برمی داشت تا هوم را بفشرد؛ به کشف و شهود نائل شد. او باشنده ای مینوی را مقابل خود دید. در روایت های زرتشتیان این باشندۀ مینوی “بهمن امشاسپند” بود که او را به حضور اورمزد برد. زرتشت آنجا میان مینویان نشست و تعلیمات دینی را فراگرفت. این نخستین شهود او از هشت شهودی بود که با اورمزد و بهمن امشاسپند داشت.

تعلیمات زرتشت در آغاز پذیرفته نشد. آدمیان سخت دل بودند و زرتشت نیاز به پشت گرمی خدا داشت. پس از اینکه دورانهای کشف و شهود او با اورمزد به پایان رسید و الهام کامل شد؛ دیوانی که مدام درپی نابودی او بودند، تلاش کردند با الهام های دروغین او را اغوا کنند ولی او در دین پابرجا، بر خوانن دعاهای مقدس ثابت قدم و نسبت به انجام آیین های زرتشتی با ایمان بود.

دعوت گشتاسب به دین بهی

زرتشتیان مانند دیگر پیروان سنت های دینی براین باورند که تجلی خدا در کارهای معجزه آمیز زرتشت باعث جلب پیروان او شد. وقتی زرتشت نخستین پیروان خود را یافت به راهنمایی خدا به قصر شاه ویشتاسپه Vishtaspa یا گشتاسپ رفت. دربار سلطنتی مرکز خرافات و جادوگری و بدگمانی بود. دانایان در دربار سه روز تمام با زرتشت به جدال پرداختند. وقتی زرتشت موفق شد بر گشتاسپ تأثیر بگذارد رهبران دینی دربار توطئه کردند و اورا بعنوان پیشگویی که با مردگان سروکار دارد به زندان انداختند. سپس روزی اتفاقی افتاد. اسب سیاه محبوب شاه بیمارشد و چهار دست و پایش در شکمش جمع شد طوری که نمی توانست حرکت کند. زرتشت گفت چهار شرط دارد که اسب را خوب کند. اول اینکه شاه دین او را بپذیرد. دوم که شاهزادۀ جنگجو اسفندیار برای “دین بهی ” نبرد کند. سوم اینکه ملکه دین بهی را بپذیرد. چهارم که نام توطئه گران افشا شود. به محض اینکه یکی از شرطها به جا می آمد یکی از دست وپاهای اسب بهبود می یافت.

پس از اینکه گشتاسپ دین بهی را پذیرفت از زرتشت خواست جایش را د ربهشت به او نشان دهد. سه امشاسپند در دربار ظاهر شدند. فرَه آنها کاخ را فراگرفت به گونه ای که شاه و درباریان به لرزه افتادند، ولی وقتی به آنها گفته شد خدا برای پشتیبانی شان در دربار حضور دارد و پیروزی شان بر دشمنان تضمین شده است؛ به پسرگشتاسپ پشوتن جاودانگی، به پسر دیگرش اسفندیار رویین تنی و به جاماسب وزیر بزرگ خردجهانی عطا شده، درباریان در دم به دین تازه گرویدند. از اینجا پیشروی پیروزمندانه دین زرتشتی آغاز شد.

البته افسانه های بسیاری در بارۀ شاه و دربار و زندگی زرتشت گفته شد که همه از مقولۀ افسانه اند و دلالت اندکی بر مقام زرتشت در اساطیر دین زرتشتی دارند. برخلاف رواینهای مربوط به تولد و کشف و شهود و به دین درآوردن او که به سبب اهمیت دینی شان میتوان آنها را از زمرۀ اسطوره ها بشمار آورد.

مرگ زرتشت

روایت های ایرانی همداستان اند که زرتشت به دست جنایتکاری به قتل رسید و او در هفتاد و هفت سالگی در آتشکده ای کشته شد. منابع ایرانی جرئیات کمی از مرگ او را روایت میکنند.آنچه گفته شد نشان می دهد مومنان دین بهی چگونه شخصیت تاریخی زرتشت را در می یافتند و وی بعنوان معلم بزرگ چه اعتباری برای آنان داشت. او مرد آرمانی آنان بود که خواست خدا را بر آنها آشکار کرد. کسی که با خدا سخن گفت و ترس در دل نیروهای بد افکند.

به این ترتیب می بینیم آنچه از پیامبر اسطوره می سازد بیشتر نیاز بشر یا جامعۀ بشری ست. و این نیاز در دورانهای مختلف و مکانهای مختلف گویی یکسان اند. چراکه اِلِمانها ونمادهایی مشترک دارند. بعنوان مثال کارکردی که پیامبر قبل از تولد در پاسداشت و دفاع از نیکی ها و ستیز با بدیها داشته، آگاهی از تولد پیامبر پیش از اینکه او به دنیا بیاید، تولد متفاوت و معجزه آمیز، مخالفت اجتماع با پیامبر و مقاومت در برابر ایده ها و آیین نو، مدتی خلوت در جایی دور از شهر و رسیدن به کشف وشهود، دعوت همگانی به دین و آیین، نبرد با گروههای مخالف و دیو سیرت و در نهایت کشته شدن. همۀ این المانها در واقع گویای عطش نوع انسان است برای ارتباط با ماورا و قدرت برتر که بتوان در لحظه های سخت و خطر ناک زندگی به او پناه برد و وقتی از کسی کاری ساخنه نیست و میرود تا انسان منافع یا جان و زندگی را از کف بدهد آن قدرت فراتر به یاری اش بیاید. نیاز به داشتن باورهای خاص و دفاع از آنها. نیاز به داشتن آیین ها برای حس نزدیک شدن به منشاأ قدرت کیهانی. نیاز به مبارزه و پویایی برای پاسداشت خود ، ارمانهای خود و منافع خودو نیاز به داشتن یک تراژدی برای مرگ و خاموش شدن چراغ زندگی. اینها تمام چیزهایی ست که انشان را وامیدارد یک شخصیت آرمانی، یک نموتۀ اعلای انسان و یک انسان کامل، یک قهرمان پیروز و یک اسطوره بسازد.

منابع:

شناخت اساطیر ایران، جان هینلز، ترجمۀ ژاله آموزگار- احمد تفضلی

تاریخ بلعمی

اوستا، جلیل دوستخواه

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.