جشن نوروز

جشن نوروز Nowruz جشن آغاز سال پارسی یا آغاز سال خورشیدیست؛ که هر سال در روز نخست فروردین ماه برابر با ۲۱ مارس برگزار می شود. در نوروز شب با روز برابر می شوند (اعتدال بهاری). به گفته گردیزی: سایه ها از دیوارها بگذرد و آفتاب از روزنها اوفتد…”. به گفته مهرداد بهار نوروز یک جشن آریایی نیست و پیش از مهاجرت آریایی ها، مردم نجد ایران و تمدنهای سامی میانرودان چنین جشنی برگزار می کردند. استاد بهار می گوید نوروز بطور یقین جشن بومی مردم سرزمین ایران بوده است.

دکتر زرین کوب در کتاب تاریخ مردم ایران (ج یکم) می نویسد: بیشتر این جشن ها بازمانده ی جشن های کشاورزی و روستاییان است. اما برخی از آنها به واسطه ی اساطیر با مراسم دینی پیوند خورده و اهمیت ویژه ای یافته اند. او می نویسد از شمار این جشن ها جشن فروردگان یا همان نوروزست که در آن خوردنی و نوشیدنی نثار مردگان می شد.

عبدالحسین زرین کوب همچنین می نویسد: جشن نوروز و جشن مهرگان هر دو مربوط به آغاز بهار و پاییز بوده است و این اوقات یعنی بهار و پاییز در زندگی چوپانی و روستایی آنان اهمیت بسیار داشته است و نزد همه طبقات مهم بوده است. برای همین تمام ماه فروردین و تمام ماه مهر را به شش نوبت پنج روزه تقسیم می کردند و مراسم هر نوبت به گروه و طبقه ی ویژه ای اختصاص داشت.

سبب جشن نوروز

نوروز آیینی ست که پیشینه آن به ۶ قرن پیش از میلاد برمی گردد و سال جدید را رقم می زند. این آیین در بسیاری از کشورها در راستای جاده ابریشم مانند افغانستان، آذربایجان، هند، ایران، عراق، قرقیزستان، قزاقستان، پاکستان، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان و ازبکستان برگزار می شده است. این آیین در لحظه ای که خورشید از خط استوا می گذرد و طول شب و روز برابر می شود آغاز می شود.

درباره اینکه چرا ایرانیان باستان نوروز را جشن می گرفتند سخن ها بسیارست. برخی آن را مربوط به آفرینش می دانند و باور دارند در این روز آفرینشِ هستی به پایان رسید. این باور می تواند با فصل روییدن گیاهان و بیدار شدن طبیعت از باصطلاح خواب زمستانی پیوند داشته باشد. پیشینیان گمان می کردند رویش و زنده شدن طبیعت در بهار، آن هم پس از دوره انجماد، خواب و رکود زمستان تکرار آفرینش هستی ست آنطور که آنها می انگاشتند. چرا که آنها باور داشتند در آغاز همه افلاک، مدتی بی حرکت و ساکن بود و در چنین روزی(نخستین روز فروردین) به فرمان خداوند همه چیز در حرکت و تکاپو افتاد. از آنجا که باریدن باران، برآمدن شکوفه ها و برگ درآوردن درختان، تمایل جانوران به تناسل در روزهای آغازین ماه فروردین رخ می دهد؛ و نیز اینکه خداوند افلاک را پس از مدتی سکون در این روز به چرخش واداشت و آفتاب را برای آنکه اجزای زمان از سال و ماه و روز به آن شناخته شود آفرید؛ پس نوروز را دلیل پیدایش و آفرینش جهان دانستند، و این روز را که آغاز شمارش روزگاران بود، روزی نو خواندند.

ابوریحان بیرونی در التفهیم در باره نام نوروز می نویسد:”نخستین روز است از فروردین ماه و بدین جهت نوروز نام گرفته که آغاز سال نو است”. همچنین بیرونی می گوید:” نوروز پیشانی سال نو است… “. یعنی دخول آفتاب است در برج حمل که برابر می شود با آغاز اعتدال بهاری.

بر اساس تورات (سفر پیدایش) خداوند، آسمان، زمین، روشنایی، آب، گیاه، خورشید، ماه، ستارگان و انسان و جانوران را درشش روز آفرید. در مزدیَسنا اهورا مزدا جهان را در شش مرحله، نه مانند یهوه در شش روز، بلکه در یکسال آفرید و پس از هر مرحله پنج روز را به آسایش گذراند. در ایران باستان علاوه بر جشنهای معروف، شش جشن بزرگ فصلی در این دوره های پنج روزه برپا می شد که به آنها گاهنبار می گفتند. به این ترتیب نوروز در ششمین گاهنبار و پنج روز جشن پس از آن، در سیصدو شصت و پنجمین روز سال، برگزار می شد.

ایرانیان باور داشتند که در این روز خداوند از آفرینش جهان آسود و مشتری را بیافرید وجهان سفلی را آفرید و کیومرث در این روز به پادشاهی رسید و زردشت با خدا مناجات کرد و سیاوش به دنیا آمد و کیخسرو به آسمان عروج کرد و نیز جمشید بر دیوان پیروز شد.

گردیزی می نویسد:” عجمان گویند اندر این روز جمشید بر گوساله نشست و سوی جنوب رفت، به حرب دیوان و سیاهان، و کارزار کرد و همه را مغلوب نمود”. ابن اثیر در کامل التواریخ می نویسد: “چون جمشید برای خود گردونه ساخت، در این روز بر آن سوار شد و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید دانستند و برای یادبود، آن روز در تاب می نشینند و تاب می خورند”. (نگاره متحرک اثر هنرمند ارجمند جناب آقای مهدی کمالی ست که از سایت مهر میهن گرفته شده است).

در فرهنگ جهانگیری درباره نوروز آمده که نوروز یا نخستین روز ماه فروردین، خورشید به برج بَرِه می رسد. این هنگام آغاز فصل بهار، نوروز همگانی و کوچک است. در وجه تسمیه نوروز در همین منبع آمده است: به دو دلیل این روز را نوروز می گویند، یکی اینکه خداوند آدم را در این روز آفرید و دستور داد ستارگان از آغاز برج بره به گردش درآیند؛ و دیگر اینکه جمشید که نام او جم بود در جهان سفر می کرد، به آذر بایجان که رسید، تخت زرینی که با جواهرات آراسته شده بود را بر بلندی رو به مشرق گذارد و تاج جواهرنشانی بر سر نهاد و بر آن تخت نشست. هنگامیکه خورشید از مشرق بیرون آمد و بر آن تاج و تخت تابید پرتوی در نهایت روشنی پدیدار شد. مردم از دیدن آن شاد شدند و گفتند این روز نو است. از آنجا که در پهلوی پرتو (شعاع) را شید گویند، این کلمه را به جم افزودند و او را جمشید خواندند.

نوروز بزرگ، نوروز کوچک

در ایران باستان نوروز دو بخش داشته که آن را به نام های نوروز بزرگ و نوروز کوچک می شناسیم. نوروز کوچک روز نخست از ماه فروردین و نوروز بزرگ روز ششم فروردین ماهست. ایرانیان می گویند در نوروز بزرگ خداوند از آفرینش جهان آسوده شد، زیرا این روز، آخرین روزهای شش گانه است. در این روز خداوند مشتری را بیافرید و فرخنده ترین ساعت های آن روز، ساعات مشتری است. رزتشتیان می گویند که در این روز، زرتشت توفیق یافت با خداوند مناجات کند (همپرسه شود) و کیخسرو در این روز به آسمان عروج کرد. و در این روز برای ساکنان کره زمین سعادت را قسمت می کنند و از این جاست که ایرانیان این را را روز امید یا برات نام نهادند و اصحاب نیرنگ ها گفته اند هرکس در بامداد این روز (ششم فروردین) پیش از این که سخن گویند شکر بچشد و با روغن زیتون تن خود را چرب کند در سراسر سال ازانواع بلاها سالم و در امان خواهد ماند.

ایوریحان در التفهیم می نویسد:”… تا پنج روز پس از آن جشنها برپا می کردند و روز ششم فروردین را نوروز بزرگ یا جشن بزرگ و یا نوروز مَلِک گویند زیرا خسروان (پادشاهان) در آن پنج روز به حقوق اطرافیان و مردم و نیز بزرگان رسیدگی می کردند و روز ششم جهت ملاقات خاصان و نزدیکان خلوت می کردند. به این ترتیب پنج روز نخست جشن نوروز که همگانی بود مردم مراسم ویژه ای برگزار می کردند. این پنج روز را نوروز عامه یا نوروز همگانی می گفتند. از روز ششم جشن نوروز به شکل ویژه ای در دربار برگزار می شد؛ که آن را نوروز خاصه می گفتند.

در فرهنگ جهانگیری آمده:” … و دوم را که روز خرداد از ششم فروردین ماه باشد نوروز بزرگ نام است و نوروز خاصه نیز گفته اند”. در ادامه دلیل نامیدن این روز را به نام نورزو بزرگ اینطور مطرح می کند که:” جمشید در این روز دیگر باره بر تخت نشست و خاص و عام را بار داد و رسم نیکو نهاد و روی به خلق کرد … “.

بر اساس کهن ترین گاه شماری ایران سال دوازده ماه و هر ماه سی روز و سرانجام سال ۳۶۰ روز بود. اردشیر بابکان که به تخت نشست تغییراتی ایجاد کرد یکی از آنها اصلاح تقویم بود. او برای اینکه گاه شماری دقیق تر باشد و تقویم و طبیعت هماهنگ شوند ۵ روز به سال اضافه کرد و سال ۳۶۵ روز شد. این تغییر آشفتگی هایی پیش آورد. گروهی با این تغییر همگام و گروهی مخالف بودند. بر پایه رسم کهن تر مردم روز آخر اسفند ماه را پس از آخرین گاهنبار جشن نوروز می گرفتند. ولی با این تغییر باید منتظر می شدند این ۵ روز سپری و فرمان همایونی برای جشن نوروز داده شود. گروهی که موافق این اصلاحات بودند نوروز را در روز نخست فروردین، هرمزدروز، جشن می گرفتند. در حالیکه ۵ روز طبق عادت حساب کرده و نوروز را ششم فروردین، در خردادروز، می دانستند. به این ترتیب در یک تاریخ دو نوروز پیدا شد. نوروز بزرگ که ۶ فروردین و نوروز کوچک که یکم فروردین بود. این دوگانگی به جشن های دیگر مانند مهرگان نیز سرایت کرد و دلیل همین ۵ روز اضافه بود. گفته می شود برای سازش میان این دو گروه هرمزد نوه اردشیر دو نوروز را با هم پیوند داد و روزهای میان آنها را نیز جشن گرفت (آثارالباقیه). از اینجا طول برگزاری نوروز پنج روز شد در حالیکه پیش از آن نوروز یک روز بود.

در نوروزنامه پیدایش و تقسیم سال شمسی به کیومرث نسبت داده شده است. زیرا کیومرث دانست در طول هر سال فروردین چند ساعتی از موقع اصلی خود تغییر می کند و هر گاه این ساعت شمرده و کبیسه نشود، پس ۱۴۶۱ سال طول می کشد تا نوروز به آغاز اعتدال بهاری بازگردد. در این اثر گفته می شود از زمان کیومرث تا ۴۲۱ سال پس از شهریاری جمشید ۱۴۶۱ سال سپری شده بود تا فروردین به تاریخ نخستین خود برگشت و جمشید این هنگام را دریافت و آن را نوروز نامید و دستور داد هر سال آن را جشن بگیرند (نوروزنامه).

نوروز بر پایه محاسبات ستاره شناسی بین ۱۹ تا ۲۱ مارس برگزار می شود. امسال که سال کبیسه است نوروز روز ۲۰ مارس آغاز می شود.

جمشید و جشن نوروز

نوروز را بیش از همه به جمشید، پادشاه پیشدادی و نامبردارترین پادشاه اسطوره ای و البته آرمانی ایران نسبت داده اند. در این باره روایت ها بسیارست. این روایت ها با اختلافهای اندک، خیلی به هم نزدیک است. منابع بسیاری جمشید را پایه گذار این جشن می دانند؛ طبری، فردوسی و بیرونی از شمار آنانند. مهرداد بهار می گوید: مردم باستان بیشتر مراسم و جشن های خود را به شخصیت های کهن و اسطوره ای یا فرمانروایانی که دوست شان داشتند، نسبت می دادند. از اینرو جشن نوروز به جمشید نسبت داده شده است. بنابر روایات در دوران جمشید خوشبختی و خرمی برای همگان وجود داشت و بنا بر اسطوره ها در دوران فرمانروایی جمشید پیری، مرگ و بیماری وجود نداشت. او دارای فره ایزدی بود و دوران او دوران طلایی این سرزمین و مردمانش بود. هر چند فریدون و پادشاهان دیگر نیز نزد ایرانیان ارجمند بودند ولی جمشید محبوب ترین پادشاه نزد ایرانیان بود.

در اساطیر ایران آمده است:”دیوان به فرمان جمشید تختی بساختند و آن را بر دوش گرفتند و از دماوند به بابل بردند. مردم از دیدن او که چون خورشید بر تخت خود می درخشید، به حیرت افتادند و پنداشتند که او خورشید است و به یک روز دو خورشید در آسمان پیدا شده. این امر در نخستین روز از ماه فروردین بود و از این رو، مردم بر گرد تخت او جمع شدند و همگان گفتند این روز نو است و جمشید فرمان داد این روز و پنج روز پس از آن را جشن گرفتند”.

به روایت بلعمی جمشید پس از برادرش تهمورث، به جای او نشست. او برای نخستین بار سلاح و شمشیر و کرباس و ابریشم و رنگهای گوناگون را به کار گرفت، جمشید دیوان را به پیروی از خود واداشت و آنها را به بریدن درختان و پختن آجر و ساختن خانه و گرمابه واداشت. بنابر این روایت و نیز به روایت شاهنامه جمشید مردمان را به چهار گروه از شمار لشکریان، دانایان و دبیران، کشاورزان و پیشه وران تقسیم کرد. سپس نخستین روز که به دادخواهی نشست، اورمزد بود از ماه فروردین. از آن پس آن روز را نوروز نام کردند و این جشن از جمشید یادگار ماند.

در فرهنگ جهانگیری آمده:”… جمشید که نام او جم بود در جهان سفر می کرد، به آذر بایجان که رسید تخت زرینی که با جواهرات آراسته شده بود را بر بلندی رو به مشرق گذارد و تاج جواهرنشانی بر سر نهاد و بر آن تخت نشست. هنگامیکه خورشید از مشرق بیرون آمد و بر آن تاج و تخت تابید پرتوی در نهایت روشنی پدیدار شد. مردم از دیدن آن شاد شدند و گفتند این روز نو است. از آنجا که در پهلوی پرتو (شعاع) را شید گویند، این کلمه را به جم افزودند و او را جمشید خواندند و جشن عظیم کردند …”.

جشن نوروز یا فروردگان

جشن نوروز را، جشن فروردگان نیز می گفتند. ایرانیان یاستان باور داشتند در ششمین گاهنبار (آخرین پنج روز اسفندماه + پنج روز دزدیده شده) که آفرینش انسان در آن شکل گرفته، فَرَوَهَرهای درگذشتگان از جهان مینو به گیتی می آیند. به خاطر آمدن فروهرها روی زمین این جشن را به نام فروردگان می خواندند. بیرونی می نویسد:” این جشن ده روز طول می کشید و آخرین پنج روز اسفند ماه را نخستین فروردگان و خمسه مسترقه (پنج روز دزدیده شده یا اندرگاه) را دومین فروردگان می گفته اند”.

فروردین یا فروَدین جمع مؤنث کلمه فَروَرد (فَروَهَر) است. نام فروردین از فُرس هخامنشی مانده و نخستین ماه سال، و نیز نوزدهمین روزِ هر ماه شمسی به نام فَروَهَرها نامیده شده است. در فرهنگ جهانگیری فروردین نام فرشته ایست که نگهبان بهشت است و امور و مصالح ماه فروردین به او سپرده شده است. فروردگان در فرهنگ اساطیر نام دو جشن باستانی ایرانست. نخست جشنی که در پنج روز پایانی سال به یاد فروهرهای درگذشتگان، و دیگر جشنی که روز نوزدهم فروردین ماه به مناسبت تقارن نام روز و ماه برپا می شد.

ماه فروردین ماه فروهرهاست. فرَوَشی چیزی غیر از روح است. فرَوَهَر یکی از نیروهای پنجگانه ایست که بنابر اساطیر اوستایی و پهلوی، ایرانیان باستان به آن باور داشتند. آنها فروهرها را یکی از نیروهای باطنی یا صورت های معنوی هریک از آفریده ها می دانستند که پیش از به دنیا آمدن آن آفریده، برای نگهبانی شکل مادی آن آفریده، از آسمان فرود می آید و پس از مرگ آفریده بار دیگر به دنیای مینوی بازمی گردد.

مهرداد بهار می گوید: فروهرها جانشین ارواح مردگان، در دیگر ادیان شده اند. او می گوید در اوستا نقشی برای ارواح نمی بینیم، بلکه آنچه می بینیم مربوط به فروشی هاست که سخت در پیوند با بازماندگانشان هستند. به گفته بهار در همه فرهنگها به مردگان توجه می شود و این باور وجود دارد که بی توجهی به آنان موجب خشم و قهرشان می شود. به این دلیل در ایران باستان شب نخست سال باید به یاد فروهرها می بودند و به یاد آنها چراغ روشن می کردند و حتی در پشت بامها غذا می گذاردند.

آداب و رسوم جشن نوروز

نوروز مانند هر جشن دیگر همواره با مراسم ویژه ای همراه بوده است که بسیاری از آنها تاکنون پابرجاست. پیش زمینه این مراسم کم و بیش، پیش از یک ماه به نوروز مانده آغاز می شد. یکی از آنها پرورش سبزه بود. به روایتی کهن،۲۵ روز مانده به نوروز دوازده خشت خام کنار حیاط برپا می کردند و بر فراز هریک گونه ای از حبوبات ( و به گفته ای غلات) می کاشتند. روز ششم با سرودخوانی و نواختن ساز، دانه های روییده شده را از این ستونها برمی چیدند. این ستونها تا مهرروز (روزشانزدهم) برپا بود. آنگاه این ستونها را خراب می کردند. سپس می دیدند کدام دانه بهتر رشد کرده هرکدام بیشتر و بهتر رشد کرده بود به این معنی بود که آن سال آن دانه محصول بیشتری خواهد داد (المحاسن و الاضداد). این دانه ها ممکن بود هفت یا دوازده گونه باشد برای تقدس این دو شماره که به شماره هفت امشاسپند یا دوازده برج سال است.

دانه هایی که کاشته می شد از شمار گندم، جو، برنج، لوبیا، عدس، ارزن، نخود، کنجا، باقلا، کاجیله، ذرت و ماش بود. آنها سه ششه سبزه در سفره می گذاشتند که نمادی از سه اصل دین زرتشت هومَت Humata (اندیشه پاک)، هوختَ Hukhta (گفتارنیک) و هوَرشتَ Hvarshta (کردار نیک) بود. نهادن آب و سبزه در سفره نوروزی بسیار اهمیت داشت. زیرا باور داشتند فروهر درگذشتگان موجب افزونی گیاه و آب آن سال می شوند.

پارسیان برای جشن فروردین، خانه را پاکیزه می کردند، اتاقی برای برگزاری مراسم می آراستند، روی میزی کوزه آب و گلدان و ظرفی از آتش می گذاردند، در آتش چوب صندل و چوبهای خوشبوی دیگر می سوزاندند و هرکس باید با دست خود چوب بر آتش می نهاد و نام درگذشتگان خورد را بر میخواند. آنها باور داشتند در شب آخر سال روانهای درگذشتگان به خانه های خود باز می گردند و از روشنی آتش شاد می شوند. برافروختن آتش در نوروز تا دوران عباسیان در میان رودان رواج داشت.

رسم دیگر نوروز آب پاشیدن به یگدیگر و شست و شوی خود در صبح نوروز بود. گفته می شود این باور وجود داشت که در زمان جمشید به دلیل نبود مرگ و میر، زمین بر جانوران تنگ شد و خدا به خواست جمشید آن را سه برابر گسترش داد و دستور داد مردم در این روز با آب خود را بشویند تا از گناه پاک شوند. همچنین گفته می شود این روز به «هروذا» فرشته آب تعلق دارد به همین خاطر مردم سپیده دم با آب قنات خود را می شونید.

ثعالبی نیشابوری می نویسد:” … این روز را عید بزرگ شمردند و نوروزش نام نهادند و خداوند را ستایش آوردند که نامش (نام جمشید) بلند باد که کشورشان را به چنان پایگاه بلند و پهناور و به نیرومندی رسانید … و آن چنان که شایان جشن و شادی بود به جای آوردند و به خوردن و نوشیدن و نواختن پرداختند”.

در فرهنگ جهانگیری در باره آداب و رسوم جشن نوروز آمده است:” جمشید در این روز دیگر بار بر تخت نشست و خاص و عام را بار داد و رسم نیکو نهاد، و روی به خلق کرد و گفت که ایزد تعالی شأنه – شما را بیامرزید، باید که به آب پاکیزه غسل کنید و به شکر ایزدی بپردازید وهر سال در این روز به همین دستور عمل نمایید. گویند اکاسره هر سال از نوروز کوچک تا نوروز بزرگ حاجت های مردمان را برآوردندی و زندانیان را رها کردندی و مجرمان را عفو نمودندی و به عیش و طرب مشغول بودندی”.

دکتر زرین کوب در جلد یک کتاب تاریخ مردم ایران درباره آیین جشن های باستانی می نویسد: در پاره ای از این جشن ها، بازیها و رقصهایی هم معمول بود. او می نویسد برای روستاییان این فرصتها غنیمت بود. حتی طبقه های ثروتمند نیز که همواره بهانه هایی برای سرگرمی و تن آسانی دارند از فرصت جشن ها برای تفریح و تفنن استفاده می کردند.

به گفته ی دکتر زرین کوب بازیهایی مانند گوی و چوگان، مسابقه ی تیراندازی، شطرنج و نرد و همچنین رقص و موسیقی از شمار آیینهای بیشتر جشن های باستان بوده است.

لباس نو پوشیدن، کاشتن سبزه و چیدن سفره هفت سین از دیگر رسمهای جشن نوروزست که اکنون نیز رواج دارد.

مراسم کوسه برنشین

در دوران ساسانیان از آنجا که هنوز کبیسه را در گاه شماری وارد نکرده بودند، آغاز بهار همزمان با آغاز آذرماه بود. به مناسبت آغاز بهار در این هنگام (آذرماه) مراسمی برگزار می شد که آن را کوسه برنشین یا جشن بهار می خواندند. به روایت ابوریحان بیرونی در این مراسم که به شکل کارناوالی از شور وشادی برپا می شد؛ مردی کوسه را بر خری می نشاندند که در یک دستش کلاغ و در دست دیگرش بادبزن داشت ومدام خود را باد می زد. او شعرهایی در خداحافظی با زمستان می خواند و از مردم سکه می گرفت. سکه هایی که از بامداد تا نیمروز میگرفت از آنِ خزانه پادشاه بود و هرچه را از نیمروز تا پسین می ستاند از آنِ خودش بود. بیرونی می گوید در زمان او این رسم در شیراز برپا بوده است.

در منابع دیگر آمده که در روز نخست آذرماه سواری کوسه (رکوب الکوسج) است. که سنتی دیرینه است. بیشتر میان مردم فارس رایجست. در این سنت مردی با روغن های مخصوص که مانع نفوذ سرماست بدن خود را چرب می کند و خوراکها و نوشاکهایی که گرم کننده است می خورد و می نوشد. سپس با چامه های ژنده بر خری سوار می شود و با بادبزنی خود را باد می زند. مردم به او می خندند و شادی می کنند و به سویش آب و برفابه پرتاب می کنند. اشراف و توانمندان و دکان دارها باید به او هدیه بدهند. در برهان قاطع آمده هرگاه کسی در دادن سکه به این مرد کوتاهی می کرد او از گل سیاه آلوده به مرکب که همراه داشت به لباس آن فرد می پاشید.

میر نوروزی

یکی از سنت های نوروز میر نوروزی یا پادشاه نوروزی بود. این سنت را به نامهای خان خانی و امیر بهاری نیز می شناسند. در روایتی تاریخی آمده است: در سال هفتم از پادشاهی شاه عباس اول ستاره شناسان پیشگویی کردند که شخصیتی بزرگ از منسوبان آفتاب که مخصوص پادشاهان بوده؛ نابود خواهد شد. آنها گفتند این رخداد ممکنست در ایران روی دهد. یک ستاره شناس یزدی به نام جلال که در آن روزگار بسیارهم بنام بود پیشنهاد کرد پادشاه سه روز خود را از سلطنت کنار بکشد و شخص مجرم و محکوم به قتلی را به جای خود بنشاند تا اگر پیشگویی راست بود آن فرد نابود شود، و اگر پیشگویی راست نبود، پادشاه دوباره به تخت خود بازگردد. همگان این رای را پذیرفتند و شخصی به نام استاد یوسف ترکش دوز را که گفته می شد ملحدست انتخاب کردند. شاه عباس از تاج و تخت کناره کرفت و استاد یوسف را به جای خود نشاند. پس از سه روز که خطر نابودی برطرف شد او را کشتنند و شاه به تخت سلطنت بازگشت (تاریخ عالم آرای عباسی).

در این سنت که پیشتر در ایران رواج داشت در روزهای ویژه ای پادشاه یا امیری موقت را بر تخت می نشاندند. و سلطنت و فرمانروایی را برای چند روز (احتمالا۵ روز) به او می سپردند. سپس دوباره سلطنت و فرمانروایی به پادشاه یا امیر برمی گشت. با سپری شدن چند روز زودگذر دوران فرمانروایی میر نوروز به پایان می رسید. میر نوروزی از میان افراد نالایق، ناتوان، مجرم و محکوم انتخاب می شدند. در این سنت پادشاه خود را چند روزی از سلطنت دوری می کرد و نام پادشاهی را با تمام لوازم آن به فردی ناشایست می سپرد. میر نوروزی چند روزی یک سلطنت دروغی و صوری را هدایت می کرد. او در این چند روز دستورهای عزل و نصب و حبس و جریمه نیز صادر می کرد که میتوان حدس زد این احکام از پیش و به وسیله خود پادشاه یا امیر مشخص شده بود. پس از این دوره کوتاه، سلطنت میر نوروزی به پایان می رسید و پادشاه به تخت خود باز می گشت و دوباره همه چیز سامان می گرفت. شاید کنایه از این آیین این باشد که دوران هر چیز حتی سلطنت کوتاه است.

روایت میر نوروزی را در غزل بنام حافظ خوانده یا شنیده ایم:

زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی 
 ازین باد ارمدد خواهی چراغ دل بیفروزی 
چوگل گر خورده یی داری خدا را صرف عشرت کن 
که قارون را غلط ها داد سودای زراندوزی
 به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی 
 به گلزار آی ز بلبل غزل گفتن بیاموزی
 سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی
  که بیش از پنچ روزی نیست حکم میر نوروزی 

از نویسنده ای ناشناس در اواخرسده دهم هجری گفته شده:” … چیزی سازند در حوالی نوروز جلالی و آن را میر نوروزی گویند. لیکن میر نوروزی، این روزگار باید لباس رنگین و حرکات دلپذیر داشته باشد. در تبرستان الحال معمول است که در اول فروردین مردی را به صورت برقعی بر رخ انداخته در کوی و برزن گردانند و آن را بابو و بابوگر گویند”. گفته می شود تا سال ۱۳۰۲ این رسم در بجنورد خراسان رایج بوده است. در کردستان نیز آیینی به نام میر میران هنوز هم رایجست که دگرگون شده همین میر نوروزیست. حتی گفته می شود حاجی فیروز که با لباس قرمز و کلاه زنگوله دار و چهره سیاه در نزدیک نوروز در کوچه ها با ساز و دایره و آواز می گردد می تواند شکل دگرگون شده میرنوروزی باشد.

این آیین از روزگار پیشین تا کنون در بسیاری فرهنگها رایج بوده است. در روزگار کهن در بابل این آیین در جشن زگموک برگزار می شد. گزارش هایی از مصر در سده چهارم نشان می دهد مردم مصر در نوروز کسی را به نام میر نوروزی برمی گزیدند. صورتش را با آرد یا گچ سفید می کردند، جامه زرد یا قرمز به او می پوشاندند و او را بر درازگوشی سوار می کردند. او در کوچه ها می گشت و مردم به دنبالش می رفتند. او به شیوه حسابرسان دولتی (محتسب) با دفتری در دست از مردم پول درخواست می کرد و به هرکس پول نمی داد آب آلوده می پاشید.

این آیین همچنین همانندی بسیاری با جشن کارناوالی در برخی فرهنگ ها دارد. در این نواحی بر اساس یک سنت قدیمی در روزهای کبیسه پنج روز فرمانروایی با امیر غوغاییان است. در برخی مناطق آلمان در فاصله پنج روز عید میلاد و عید غطاس، کودکان والدین و خویشاوندان را می زدند و در بلغارستان آغاز سال خدمتکاران اربابان را می زدند. رسم آب پاشان هنوز هم در عید عروج مسیح باقیست و خمیس الرشاش نامیده می شود.

آیین و جشن مشابهی در ایتالیا با نام Saturnalina رایج بود که در آن سروران و بندگان جای خود را عوض می کردند. به فردی جامه پادشاهی می پوشاندند و او اجازه داشت همه آرزوهای خود را برآورده کند پس از پایان این جشن آن فرد را می کشتند. گفته می شود در خارج از ایران این آیین در پیوند با قربانی کردن انسان وجود داشته است (بهار مختاریان، میرنوروزی، ایران شناسی، بهار۱۳۷۹)

گفتنی ست نشانی این رسم را در اثر بنام سروانتس، دُن کیشوت می بینیم. در این رمان قهرمان داستان را که دیوانه به نظر می رسد در شهری لباس شاه می پوشانند تا چند روزی فرمانروایی کند و مردم در این چند روز تفریح می کنند.

حاجی فیروز

در رسمی که هنوز در ایران پابرجاست در پیشباز بهار و سال نو دو یا چند نفر صورت و گردن و دستهایشان را سیاه کرده، لباس سرخ و شلیته می پوشند و کلاهی مخروطی و مقوایی روی سر می گذارند و با دایره زنگی که در دست دارند ضرب می گیرند. معمولا یکی از آنها ترانه های می خواند و دیگری می رقصد. ترانه هایی که حاجی فیروز می خواند بیشتر “حاجی فیروزه سالی یه روزه” یا آتش آفروز اومد/ سالی یک روز اومده” و… هستند. گفته می شود ممکنست حاجی فیروز شکل دگرگون شده میر نوروزی باشد.

منابع:

  • گاهشماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی
  • گاهشماری در ایران قدیم، حسن تقی زاده
  • آیینه آیین مزدیسنی، کیخسرو شاهرخ
  • از نوروز تا نوروز، کورش نیکنام
  • فرهنگ اساطیر و داستان واره ها در ادبیات فارسی، دکتر محمدجعفر یاحقی

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.