سرو کاشمر

سرو کاشمر را در شمار فرجود ها (معجزه ها)ی اشو زرتشت آورده اند. دیگر فرجودهای زرتشت را میتوان پذیرفتن دین زرتشت از سوی پادشاهی مانند گشتاسب، آتش آذربرزین وچوبدست زرتشت برشمرد. پذیرفته شدن دین زردشت از سوی گشتاسپ از اینرو فرجود یا معجزه گفته می شود که کلام زرتشت آنقدر اثر گذاری داشته که پادشاهی مانند گشتاسپ را به آیین خدا پرستی با سه رویکرد اندیشه، گفتار و کردار نیک، درآورده است. پس این دین میتواند بر دلهای پاک کارگر باشد و به جهانیان آموزش داده شود.

در باره آتش برزین گفته می شود زرتشت همیشه پنج چیز همراه داشت نخستینِ آنها آتش آذربرزین بود که همیشه بی هیزم و چوب می سوخت، و زرتشت و دیگران که به آن آتش دست می زدند دستشان نمی سوخت. نسوزاندن این آتش را نشان آن می دانند که باید آتش فروزانِ مهر و مردمی همیشه در دل مزدیَسنی کیشان افروخته و بی آسیب باشد. و نیز گفته اند نسوزاندن این آتش به آن معنی ست که سخن راهنمایی آن وخشور بزرگ (زرتشت) مانند آتشی ست که مردم را از تباهکاری به سوی رستگاری می برد. هرکس از سردی و مرگ رسته باشد، پس به رستگاری جاوید می رسد.

چوبدست زردشت نشان آنست که با وجود روشنایی باید دیده ی بینا به سوی اهورامزدای توانا داشته باشیم. همانطور که شخص نابینا به راهنمایی چوبدست راه می پیماید تا گمراه نشود، پس شخص باورمند نیز باید با مهر اهورا مزدا که راهنمای آفریدگانست به رستگاری برسد.

دیگر فرجود زردشت درخت کاشمرست که در کشمر (کاشمر) نشانده و در اندک زمانی بالیده و برگهای آن به یکتایی و توانایی خداوند گواهی می داده است.

داستان سرو کاشمر

درباره سرو کاشمر داستانهایی روایت شده که در فرازهایی تفاوت هایی با یکدیگر دارند. در این نوشتار داستان سرو کاشمر را به روایت شاهنامه، ثمارالقلوب ثعالبی،دهخدا و کیخسرو شاهرخ را بازگو و برخی نکته ها درباره ی اختلاف این روایتها را بازگو می کنیم.

سرو کاشمر به روایت شاهنامه

داستان سرو کاشمر در شاهنامه در آغاز پادشاهی گشتاسب آمده است. چیزی که باید به آن دقت کرد اینست که فردوسی پس از داستان گشتاسپ و کتایون و نامه لهراسب به قیصر روم، در آغاز داستان پادشاهی گشتاسپ می گوید در خواب دقیقی را دیده است و دقیقی از او خواسته هزار بیت دقیقی که درباره گشتاسب و ارجاسب است را در شاهنامه بگنجاند و فردوسی اینکار را می کند. پس آنچه در باره گشتاسپ و گرویدن او به دین زردشتی و … میخوانیم سروده دقیقی ست نه فردوسی، و بر پایه منابعی که دقیقی در اختیار داشته است. از آن شمار یکی داستان سرو کاشمر است. پس میتوان گفت دقیقی در شاهنامه می گوید زرتشت سروی را از بهشت آورده بود و آن را در آستانه آتشکده آذر کاشت. این درخت به اندک زمانی رشد کرد و بالید. گفته می شود برگهای این درخت به یکتایی و توانایی خداوند گواهی می داده است.

یکی سرو آزاده  بود از بهشت
به پیش درِ آذراندر بِکِشت

به روایت دقیقی در شاهنامه این سرو که آن را بر در آتشکده مهربُرزین کاشتند، چنان تنومند شد که اگر کمندی (ریسمانی که پهلوانان برای بالارفتن از دیواربرج ها و قلعه ها می انداختند) دور آن می گرفتند، دو سر کمند به هم نمی رسید. گشتاسپ برای این درختِ تنومندِ شگفت، بنایی می سازد که ۴۰ رش درازا و ۴۰ رش پهنا و دو ایوان زرین دارد. او دستور می دهد بر تنه درخت بنویسند گشتاسپ دین بهی (زردشت) را پذیرفت:

نبشتش  بر آزاد سرو سهی
که پذرفت گشتاسپ دین بهی
...چو چندی برآمد بر این سالیان
مرآن سرو استبر گشتش میان
چنان گشت آزاده سرو بلند
که بر گرد اوبر نگشتی کمند
چو بسیار بن گشت و بسیار شاخ
بکرد از بر او یکی خوب کاخ 
چهل رش به بالا و پهنا چهل 
نکرد از بُنه اندر او آب و گل
دو ایوان برآوردش از زر پاک 
زمینش ز سیم و ز عنبرش خاک

گشتاسپ همچنین دستور می دهد بر تنه این سرو نگاره ای از جمشید که ماه و خورشید را می پرستیده ( می ستوده) و فریدون با گرز گاوسار را نقش کنند.

بر اوبر نگارید جمشید را
پرستنده مر ماه و خورشید را
فریدونش را نیز با گاوسار
بفرمود کردن بر آنجا نگار
همه آذران را بر آنجا نگاشت
نگر تا چنان کامگاری که داشت!

سپس فرستادگانی به دیگر کشورها فرستاد که خداوند از مینو برای من درخت سروی فرستاده که نمونه ی آن را در هیچ جای جهان نمی بینید و مرا به دین خود خوانده پس شما هم به دیدن این سرو کشمیر (کاشمر) بیایید و به این دین بگروید:

فرستاد هر سو به کشور پیام
که "چون سرو کشمیر به گیتی کدام؟!
زِ مینو فرستاد زی من خدای
مرا گفت زینجا به مینو گرای
کنون هر که این پند من بشنوید
پیاده سوی سرو کشمَر روید!
بگیرید پند از تهم زردَهُشت!
به سوی بت چین بدارید پشت!

فرمان گشتاسپ به همه جا می رسد و نامداران و بزرگان برای دیدن سرو کاشمر و گرویدن به دین جدید به کاشمر می روند . به دین و آیین پیشین خود پشت می کنند.

پراکند فرمانش اندر جهان
سوی نامداران و سوی مِهان
همه نامداران به فرمان اوی
سوی سرو کَشمَر نِهادند روی
پرستشکده گشت از آن سان به پُشت
ببست اندر او دیو را زردَهُشت!
بهشتیش خوان ار ندانی همی!
چرا سرو کَشمَرش خوانی همی!
چرا کِش نخوانی نِهالِ بهشت
که شاه کیانش به کَشمربکِشت

نکته قابل توجه اینکه به روایت دقیقی این سرو را زردشت از بهشت آورده و گشتاسپ آن را کاشته است. ثعالبی هم می گوید گشتاسپ این درخت را کاشت در حالیکه دهخدا در لعتنامه می گوید زردشت دو درخت کاشت یکی سرو کاشمر و دیگری سرو فریومد. از فرجام سرو کاشمر در ادامه داستان در شاهنامه چیزی گفته نشده است.

سرو کاشمر به روایت ثعالبی

ثعالبی در ثمارالقلوب زیر واژه سروبُست می نویسد:

در قریه کاشمر از روستای بست نیشابور سروی بود تناور که گشتاسب کاشته بود. در بلندی و پهنا و راستی و سرسبزی کسی مانند آن ندیده. به جهت همین بی همتایی مایه سرافرازی و نازش خراسان بود و در زیبایی و شگفتناکی بدان مثل می زند. سایه ی آن به یک فرسخ می رسید. در نشستنگه متوکل بارها از آن سخن رفته بود و از آن روی متوکل خواست که آن را ببیند و چون خود نتوانست به خراسان آید به طاهر بن عبدالله (عامل نیشابور) نوشت و فرمان داد که سرو را ببرند و تکه های تنه و شاخه های آن را در نمد پیچیده و بر اشتران نهاده به پیشگاه وی بفرستد تا درودگران آنها را برهم سوار کرده در پیش دیدگان وی بگذارند، چنان که حتی یک برگ از آن کم و گم نشود. همدمان و همنشینان وی از او خواستند از این رای درگذرد و او را ازپایان آن کار بیم دادند و از ناخجستگی چنین کار آگاه کردند اما این سخنان نه تنها او را از رایش باز نگردانید بلکه تو گویی او را بدان کار برمی آغالند. و بدین سان خواهش خواهشگران به حال سرو سودی نبخشید و طاهر نیز ناگزیر شد از متوکل فرمان ببرد. پس درودگران فرستاد تا درخت را ببرند و بر اشتران نهند و به بغداد برند.

گویند که مردم روستا مال کلانی به گردن گرفتند تا به طاهر دهند تا از بریدن درخت بگذرد. طاهر سرباز زد و گفت اگر به جای هر درم، دینار بنهید مرا یارای نافرمانی از فرمان خلیفه نیست. و چون درخت را بریدند، سوگ و اندوه آن بر مردم گران آمد و فغان وشیون به آسمان رسید. شاعران در آن مصیبت شعرها گفتند. سرانجام تکه های سرو در نمدها پیچیده شد و بر روی سیصد اشتر به بغداد روانه گردید.

…پیش از رسیدن سرو به بغداد متوکل کشته شد و آن سرو اصلا ندید.

ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب

خواجه ابومنصور ثعالبی نویسنده ثمارالقلوب می نویسد: متوکل می خواست درودگران در بغداد این درخت را بدون کم و کاست روی هم بچینند تا متوکل آنرا ببیند و سپس آن را در بنای عمارت به کار برد. و این در سال ۲۳۲ هجری قمری بود و از سالی که درخت کاشته شده بود ۱۴۰۵ سال می گذشت. دهخدا این تاریخ را رد می کند. او با توجه به اینکه در همان سال و پس از رسیدن سرو کاشمر به نزدیکی بغداد متوکل به قتل می رسد می نویسد: سال ۲۳۲ ه.ق سالی ست که متوکل بر مسند خلافت می نشیند. دهخدا می نویسد متوکل در سال ۲۴۷ ه.ق کشته شده است. دهخدا عمر درخت را ۱۴۵۰ سال می داند و می نویسد: اگر (بنا به روایت ثعالبی) سرو کاشمر را خود زردشت کاشته و گفته شده این درخت در سال ۲۳۲ ه.ق، وقتیکه ۱۴۰۵ سال داشت بریده شد؛ اگر ۲۳۲ را از ۱۴۰۵ کم کنیم ۱۱۷۳ می شود. این به آن معنی ست که در آغاز تاریخ هجرت پیامبر اسلام ۱۱۷۳ سال از زمان کاشت درخت ( و به سخنی از دوران زردشت) گذشته بوده است. در حالیکه می دانیم پیامبر سال ۶۲۳ میلادی هجرت کرده و اگر این دو عدد را از هم کم کنیم ۵۵۰ می شود. بنابراین تاریخ کاشتن سرو کاشمر ۵۵۰ سال پیش از میلاد انجام شده است، و این تاریخ فقط اندکی با تاریخ معمول سنتی زردشتیان اختلاف دارد. چرا که بر اساس یک حساب عادی زردشت در ۶۶۰ ق.م به دنیا آمد و در ۷۷ سالگی، در ۵۸۳ ق.م کشته شد. پس در سال ۵۵۰ ق.م ۳۳ سال از درگذشت زردشت گذشته بوده است.

سروکاشمر به روایت دهخدا

دهخدا در لغتنامه زیر واژه کاشمر روایت سرو کاشمر را به گونه ای دیگر روایت کرده است. در لغتنامه می خوانیم: زردشت دو درخت سرو در دو محل به دست خود کاشت. یکی در کاشمر که قریه ای از قرای ولایت ترشیز بود و آن را کشمر یا کشمیر نیز گفته اند و دیگری در قریه فارمد از قریه های طوس خراسان. هر دوی این درختها روزگاران بسیاری بلند و سطبر و پرشاخ بودند و جز اینکه موجب شگفتی بینندگان می شدند مرغان بسیار بر شاخسار آنها لانه داشتند.

دهخدا می نویسد: در دوران خلافت متوکل عباسی در مجلسی سخن از سرو کاشمر به میان آمد. سپس هنگامی که متوکل عمارت جعفریه «سرمن رای» مشهور به سامرا را می ساخت، به فکر افتاد که آن را ببرد و در عمارت استفاده کند. متوکل در حکمی به طاهر بن عبدالله بن طاهر ذوالیمینین دستور داد آن درخت را بریده، در گردونها بگذارند و شاخه های آن را در نمد گرفته، بر شتران بار کرده، برسانند. زردشتیان که از این دستور آگاه شدند به طاهر گفتند حاضرند ۵۰ هزار دینار به طاهر بدهند تا درختی را که نشانه ای از زردشت است نبرد. عبدالله نپذیرفت. دهخدا به نقل از تاریخ جهان نمای می نویسد در آن روزگار سرو کاشمر۱۴۵۰ ساله و دور آن به قطر ۲۷ تازیانه (هر تازیانه تقریبا یک متر و سی سانت) بود. گفته اند در سایه سرو کاشمر بیش از ۱۰ هزار گاو و گوسفند جای می گرفت.

دهخدا می نویسد وقتیکه سرو کاشمر افتاد در آن منطقه زمین لرزید و کاریزها و بناها آسیب دیدند و مرغان پرشمار از گونه های گوناگون از شاخسار آن درخت پریدند به گونه ای که تمام آسمان را پوشاندند و سرو صدای آنها مانند زاری و سوگواری بود. باری، تنه درخت را با خرج ۵۰۰ هزار درم به بغداد فرستادند و شاخهای آن را بر ۱۳۰۰ شتر بار زدند. وقتی سرو کاشمر بریده شده به یک منزلی جعفریه رسید، غلامان ترک شب هنگام بر سر متوکل ریخته و تن او را پاره پاره کردند. در کتابهای تاریخ گفته شده متوکل را هفت پاره کرده بودند. پس از آن هرچند دیگر سرو کاشمر وجود نداشت ولی این درخت با نامهای سرو کاشغر، سرو کشمر یا سر کاشمر در شعرهای شاعران باقی ماند.

سرو کاشمر به روایت کیخسرو شاهرخ

کیخسرو شاهرخ در کتاب آیینه آیین مزدیسنی داستان سرو کاشمر را اینگونه روایت می کند که:

آن درخت سروی که زرتشت در کشمر نشانده تا زمان فرمانروایی متوکل عباسی چنان بزرگ شده بود که مرغان بسیار در بالا و جانوران و جنبندگان بیشمار در زیر آن آشیان داشته اند. چون متوکل عباسی در شهر سامره کوشک جعفریه برپا کرده و چوبی به اندازه ی سرانداز آن جز تنه آن درخت راست نیامد، بدانروی از طاهر پور عبدالله، که فرمانروای خراسان بود آن درخت بخواست و چون طاهر آنرا بدید در هنگام افتادن درخت زمین های نزدیک آن بلرزید و خانه های نزدیک آن ویران شد و پرندگان در بالا و جانوران که در زیر آن بودند بسی ناله کردند. گویند پنجاه هزاردینار هزینه رسانیدن آن درخت بدانجا شد و چون به نزدیکی جعفریه رسید در همان شب بندگان و بردگان متوکل بر سر او ریخته پاره پاره اش کردند و (متوکل) آرزوی دیدن آن درخت را به گور برد.

آیینه آیین مزدیسنی

کیخسرو شاهی در پانویس رویه ۴۰ کتاب می نویسد: این داستان در نامه ها و نوشته ها یاد شده، ولی گمان نمی رود آن درخت از زمان زرتشت مانده باشد.

آیا درخت کاشمر سرو بود؟

در پاسخ به این پرسش دهخدا در لغتنامه زیر واژه کاشمر می نویسد: هرچند در کتابها گفته اند درخت کاشمر سرو بوده ولی سرو به دلیل راستی و بلندی اش نمی تواند آنقدر شاخ و برگ داشته باشد که ده هزار گاو و گوسفند در سایه آن بخسپند. در حالیکه چنار و نارون کهنسال میتواند سایه سار بزرگی داشته باشد. پس درخت کاشمر همان کاج بوده و به سرو شهرت داشته است. دهخدا می نویسد: واژه کاجغر که برای این درخت آورده شده می تواند گواه باشد، و میشاید که کاجغر بوده یعنی کاج بزرگ و به کاجخر، کاژغرو کاشمر تبدیل شده باشد. زیرا که کاش مبدل کاج است. به گفته دهخدا سرو واژه ای عربیست. سرو گونه هایی دارد از شمار سرو سهی، سروسیاه که ناژو گفته می شود و به عربی صنوبر و صغار می گویند، است.

سرو نماد ایران باستان

در اساطیر ایران درخت را منزلگاه ایزدان می دانستند. در این فرهنگ از میان درختان درخت سرو تقدس ویژه ای دارد و نماد اهورا مزدا، ایزد برتر ایزدستان ایرانیست. دهخدا درخت سرو را نشانه ایران باستان میداند و می نویسد درخت سرو نماد ایران باستانست، چنانکه درخت بلوط نشانه مردم ژرمانی ست. به گفته دهخدا اینکه در قالی، فرش، ظروف و نگاره ها نقش سروهای شاخه برگشته (بته سرکج) بسیار دیده می شود باقی مانده آثار همان سنت ملی ست.

کیخسرو شاهی در کتاب آیینه آیین مزدیسنی می گوید: کشمر نشان از جای خوشی و خوبیست، و جای خوشی و خوبی آمیخته ای از دلست؛ و تخم سرو نمونه ای از مهر اهورامزداست که در هر دل کاشته می شود. بزودی رویان و بالان می شود و برگ آن نمودار کردار نیکست و به یکتایی و توانایی اهورامزدا و راهبری زردشت گواهی می دهد. باید تخم مهر اهورامزدا در دل هریک از ما نشانده شود و بار نیک بیاورد.

درخت در اساطیر ایران و جهان

انسان درخت را نماد جاودانگی می داند. برای انسان درخت تجسم زمین، بهشت و دوزخ و حتی سرچشمه وجود بشر است. در این میان درختان همیشه سبز مانند سرو، کاج و صنوبر نماد آشکار جاودانگی اند. گفته می شود صلیب عیسی مسیح، ستونهای معبد سلیمان، عصای هرکول و تیرهای کوپید از چوب درخت سرو درست شده اند.

درخت همواره در ادبیات اساطیری ایران جایگاه ویژه ی خود را داشته است. بر پایه ی اساطیر ایرانی در دریای کیهانی وروکَشَه Vourukasha دو درخت بود. یکی درخت «دربردارنده همه ی تخمها» که همه درختان گیتی ازآن روییدند، و دیگر درخت گَوکَرَنَه Gaokarana یا هوم سفید که همه ی مردمان اکسیر جاودانگی را هنگام بازسازی جهان از آن درخت دریافت می کنند. نیروهای اهریمنی شر کوشیدند تا این درخت زندگی بخش را نابود کنند و چرپاسه ای (مارمولک، سوسمار) را آفریدند تا به درخت بتازد. ولی ده «کَر» یا دَه شماره از ماهی هایی که همواره در آن دریا شنا می کردند از آن درخت پاسداری کردند. در اساطیر جهان نیز درخت کیهانی میوه هایی می آورد که خدایان به آنها جاودانگی می بخشند. این درخت کیهانی به درخت زندگی تبدیل می شود. جواهر سازان مشرق زمین نقشی زرین از درخت کیهانی یا درخت زندگی را می سازند و با جواهر می آرایند. هوم ایرانی و سومَه ی هندی از درختان زندگی هستند.

در فرهنگ اساطیری ایران میدانیم مشی و مشیانه از شاخه ریواس برآمدند. در حماسه اُدای اسکاندیناوی آمده اُدین و برادرش دو درخت روییده در کرانه ی دریا را به زن و مردی تبدیل کردند که نیای انسانها است. در مصر باستان باور داشتند نخستین زوج (زمین و آسمان) از درخت اقاقیا که مصریان آن را درخت زندگی می دانستند، بیرون آمده است. آدونیس از درختی به دنیا می آید. آتیس از درخت بادام به دنیا می آید و بعدها سیبل او را در درختی زندانی می کند که همه ی چشمه ها از زیر آن می جوشند. همتای آتیس، اُزیریس مصریست که هر سال در یک الوار تو خالی کاج زندانی می شود تا سال بعد سوزانده شود.

درخت در فرهنگهای دیگر نیز نمادی اساطیریست و جایگاه خود را دارد. تا جایی که در برخی فرهنگها درخت پرستی رواج یافته است. به باور مردم باستان درخت مقدس از طریق ریشه هایش با دنیای زیرزمینی پیوند دارد و برای همین می گفتند درخت با خرد و پیش آگاهی مردگان در پیوندست. در افسانه های هندی، چینی و آمریکای شمالی ارواح مردگان از ساقه درخت به بهشت می رسند. گوتمه بودا ۴۳ بار به شکل درخت تجسم یافت و زیر درخت مقدس به شهود رسید. در میانرودان، سروجنگلی (سرولبنانی) هم ایزد و هم پیشگوی معبد بود و به ایزد ائا تعلق داشت. آنها می پنداشتند نام ائا در لایه ی میانی درخت حک شده است. بسیاری از تندیس های باستانی هند درخت مقدسی را نشان می دهند که دیناوران گرد آن حلقه زده اند. گاهی حلقه ی گل بر سر درخت دیده می شود. در استوپای بارهوت درخت انجیری دیده می شود که فیلها تکریمش می کنند. بعدها به جای درخت به یک ساقه سرراست اکتفا کردند. گاهی نیایشگاه (محرابی) برابر یک درخت یا ساقه درخت برای پیشکش های آیینی ساختند و گاهی هنگام نیایش شاخه ای از گیاهی به دست گرفتند. در نگاره های بازمانده از دوران باستان ایران دیناورانی را می بینیم که با شاخه ای از بَرسَم در دست در حال نیایش هستند.

در یونان و روم ایزدان را در پیوند با درختهای خاص یا درختزارها می پرستیدند. در نگاره های یونانی روی گلدانها و لوحها بارها درختهای نمادین نقش شده اند. در این فرهنگ بسیاری از ایزدان زیر درخت به دنیا آمده اند. آرتمیس در جاهای مختلف الهه سرو جنگلی، فندق،درخت غار، مورد و بید است. در همین فرهنگها می بینیم درخت غار وقف آپولن و زیتون مخصوص آتناست. درخت غار دلفی شاید شهرت بیشتری هم داشت. ژوپیتر فرتربوس، خدای خدایان روم مانند یک درخت به نظر میرسد. معروفست که روم در جایی بنا شده که گهواره ی شناور رُمولوس و رموس Romulus and Remus به ریشه های درخت انجیر چسبیده اند. ماکسیموس صوری در سده دوم میلادی می نویسد: پرستش درختان به شکل انفرادی هم وجود داشته، به ویژه در جشن دیونیزوس که همه به باغی می رفتند جامه برتن درختان می کردند تا نمودگار این ایزد باشد. یکی از معروفترین درختزاران مقدس جهان باستان، بلوط زئوس در دودونا Dodona است که دست کم ۲۰۰۰ سال دوام داشت. در یونان باغ هسپری ها بر کوه اطلس قرار دارد و هرودوت آن را به صورت ستون آسمان توصیف کرده است. هرکول پس از پیروزی بر اژدهای چند سر که نگهبان درخت مقدس بود، توانست سیبهای زرین این درخت را برباید.

در بسیاری فرهنگها ماننداعراب باستان باورداشتند روح های کِهتر در درختان ساکنند. به باور آنها این ارواح نگهبان بهزیستی درختان ویژه ی خود و گاهی نگهبان گیاهان و جانوران دیگر بودند. به گونه ای که اگر آنها را خشنود نمی کردند با آدمیان در ستیز می افتادند. اعراب باور داشتند اجنه در درختان زندگی می کنند. در جاهای دیگر باور داشتند اجنه در بیشه ها هستند. می گفتند غولهای مصری شرور و نابکار در درختها یا تیرکها هستند و شاید بر سر راه ارواح مردگان در سفر دشوار پس از مرگ، در کمین می نشینند. درخت شناخته شده دیگر این فرهنگ یکی درخت سیب است که در بهشت، و درخت شناخت است. آدم و حوا به واسطه چیدن میوه ی آن از بهشت اخراج شدند. یکی هم درختی به نام سدر یا سدره المنتهی ست که در بهشت است و در بالاترین جای بهشت و مخصوص پیامبر یا کسانی در آن مرتبه است. مردم کره باور دارند درخت طوبی در بهشت یا آسمان هفتم است و می گویند این درخت سرشار از میوه های گوناگونست و رودهای آب و شیر و عسل و شراب آنجا جاریست.

سرو فریومد

دهخدا در لغتنامه یه نقل از کتاب تاریخ بیهق می نویسد:” زردشت دو درخت سرو کاشت یکی سرو کاشمر و دیگری سرو فریومد”. سرو کاشمر که به دستور متوکل عباسی در سال ۲۴۷ ه.ق بریده و به بغداد فرستاده شد. دهخدا به نقل از ثعالبی در ثمارالقلوب می گوید: ولی سرو فریومد۲۹۱ سال پس از سرو کاشمر پا بر جا بود. ویژگی این درخت این بود که هر پادشاه که چشمش به این درخت می افتاد، در آن سال دچار نکبت و سختی می شد و این تجربه بارها تکرار شده بود. امیر اسفهسالار ینالتکین بن خوارزمشاه دستور داد این سرو که ۱۶۹۱ سال عمر داشت را سوزاندند. دهخدا می نویسد:

… و حالی ضرری به وی (امیر اسفهسالار ینالتکین) و حشم وی نرسید، ازیرا که بواسطه آتش در آن تصرف کردند و آن درخت زردشت آتش پرست کِشته بود و ممکن بودی که اگر ببریدندی اتفاقی عجیب پدید آمدی و بعد از آن امیرینالتکین بماند تا سنه احدی و خمسین و خمسمائه، چهارده سال دیگر بزیست …

منابع:

  • شاهنامه، جلال خالقی مطلق
  • ثمارالقلوب فی المضاف و المنسوب، ابومنصور ثعالبی نیشابوری
  • لعتنامه دهخدا
  • آیینه آیین مزدیسنی، کیخسرو شاهرخ
  • شناخت اساطیر ایران، جان هینلز، ترجمه ژاله آموزگار و احمد تفضلی
  • دانشنامه اساطیر جهان، رکس وارنر،ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

8 دیدگاه روشن سرو کاشمر

  • سپاس بسیار پیرامون نوشتار ارزشمندتان گفتنی است هنوز هم در کاشمر سرور ها و کاج های بسیار وجود دارد و مردم کاشمر این درخت را بخشی از هویت خود میدانند و جلوی بیشتر خانه ها این درخت دیده میشود

    • درود بر شما گرامی! سپاس از شما. موجب خرسندیست اینکه نوشتار را ارزشمند ارزیابی کردید.دانستن اینکه هنوز هم در کاشمر درخت سرو و کاج جایگاه ویژه ای دارند جالب بود. یقینا می دانید که درخت سرو از نماد های ایرانه و نماد بته سرکج که روی پارچه های ترمه و مسی و برنجی قدیمی هست نمادی از کاج هست. گفته می شود بته سرکج گویای اینست که در طول تاریخ ایران عزیزمان فراز و فرودهای بسیاری داشته اما مقاومت کرده و همچنان ایستا و ماندگارست. پایدار و ماندگار باشید.

  • با درود فراوان و آرزوی بهروزی و سربلندی<
    من خودم علاقه بیسار زیادی به ادبیات و درختان کهن سال دارم.
    در مورد سرو نیز یک مقاله بلند انگلیسی نوشته و چاپ کرده ام که البته از اسطوره تا زیست فناوری است.
    در رابطه با درخت سرو کاشمر هنوز جای بحث فراوان است و صد البته که این درخت سرو بوده ولی در متن حماسی بزرگ تر جلوه داده شده است.
    عضو هیئت علمی بخش علوم باغبانی دانشگاه شیراز و علاقه مند به همکاری هستم.

    • درود جناب فرهمند گرامی. از یادداشت شما بسیار خرسند و شادمان شدم. همینطور که گفتید درباره ی این سرو صحبت بسیارست. امید که در آینده بازهم بتوانم در این باره مطالب موثقی یافته و در سایت منتشر کنم. من هم از همکاری با شما خشنود خواهم شد.

  • درود بر شما
    آمدم داخل سایتتون کمی در مورد کیخسرو بخوانم،یکهو دیدم ساعتهاست دارم مطالب ارزشمند تون،که بی ریا نوشته شده میخوانم،در آخرین مطلب دیگه به درخت سرو رسیدم،
    در مورد هورخش مطلبی دارید؟
    سایه شما بلند مثل سایه سرو ،
    کارتون ارزشمند است

    • درود بر شما دوست ارجمند. با شادباش سال نو و آرزوی داشتن سالی نیک از مهر شما بسیار سپاسگزارم. اینکه مطالب مورد پسند مخاطبان نکته سنج و دقیقی مانند شما باشد خرسند می شوم و همین وامیدارم تا بیش از پیش مطالبی که ممکن است برای خواندن جذاب باشد را اینجا منتشر کنم. شادکام باشید و پیروز.

    • هورخش،روح هورشید ست

      • درود بر شما. هورخش در اوستا از دو بخش هو+ رخش ساخته شده است. هو به معنی خوب و رخش به معنی رخشان. این واژه در فارسی به معنی آفتاب درخشان آمده است. سهروردی آن را در فلسفه خود باری منبع افاضات غیبی اصطلاح کرده است (دایره المعارف مصاحب). در فرهنگ نامه های برهان و دهخدا و … هم به همین معنی آمده است. در لغتنامه دهخدا به نقل از استاد پورداوود آمده: هورخش از کلمه هورخشئته اوستایی است. که جزء دوم یعنی خشئته پهلویست و همانست که بعدها در پارسی کوتاه شده و شده «شید». بنابراین من این واژه را به معنی روح خورشید یا هورشید ندیده ام. اگر شما در منبعی دیده اید سپاسگزار میشم بفرمایید. شاد و پیروز باشید

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.