نوروز اسطورۀ بازگشت به آغاز

نوروز یکی از کهن ترین و ماندگارترین آیین جشنهای ایرانی ست. میدانید که پیشینیان ما در روزهای معینی از هرماه جشن هایی برگزار میکردند. آنها هر روز ماه را به نامی از نامهای ماههای سال، می نامیدند و هرگاه نام روز با نام ماه یکی بود آن روز را جشن می گرفتند. از میان آنها جشن نوروز ماندگارتر از دیگر جشنها بوده است، بطوریکه هنوز هم این آیین نزد ایرانیان جایگاه ویژه ای دارد و نه تنها در سراسر ایران بلکه امروزه هرجایی که ایرانیانی در آنجا باشند این جشن به زیبایی برگزار می شود. در حالیکه از جشن های دیگر باستانی به رغم زیبایی شان بیشتر نام هایی به جا مانده و اگر از آیین برگزاری آنها هم چیزی بدانیم آگاهی ما خیلی کامل نیست. از میان این جشن ها نام برخی بیشتر با گوش ما آشناست مانند جشن سده، جشن مهرگان،جشن تیرگان، جشن اردیبهشتگان و جشن آبانگان. اما در بارۀ زمان برگزاری جشن نوروز و بنیانگذار این جشن افسانه هایی گفته شده است.

موسم و بنیانگذار نوروز

در بارۀ تاریخ و زمان برگزاری آیین نوروز در نوروزنامۀ حکیم عمرخیام می خوانیم: گیومرث وقتی آفتاب از برج حمل یک درور چرخید؛ یعنی چرخش خورشید از حمل (فروردین کنونی) آغاز شد و دوباره به برج حمل رسید ، روزها را شمرد سیصدو شسصت و پنچ روز بود. آن را به دوازده قسمت کرد.هرسی روز را در یک بخش قرارداد. و هر سی روز را به نام فرشته ای نامگذاری کرد که خداوند آنها را برای نگاهبانی عالم گماشته است. او باور داشت از میان این دورهای سال، دوری بزرگتر است که آن، سیصدو شیصت و پنج روز و یک ربع شبانه روزست؛ آن را سال بزرگ نامیدند.

چنانست که چون گیومرت اول از ملوک عجم به پادشاهی بنشست خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند، نگریست که آن روز بامداد آفتاب به اول دقیقۀ حمل آمد، موبدان عجم را گرد کرد و بفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند، موبدان جمع آمدند و تاریخ نهادند، وچنین گفتند موبدان عجم که دانا(ی) آن روزگار بوده اند که ایزد تبارک و تعالی دوانزده فزیشته آفرده است … چون گیومرث این روز را آغاز تاریخ کرد هرسال آفتاب را ( و چون یک دور آفتاب بگشت در مدت سیصد(و) شصست و پنج روز) به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فریشته ای باز بست، از آن دوازده فریشته که ایزد تبارک و تعالی ایشان را بر عالم گماشته است.

نوروزنامه حکیم خیام نیشابوری

در جای دیگر همین اثر میخوانیم: گیومرث پس از تاریخ گذاری چهل سال زندگی کرد. سپس هوشنگ و سپس تر طهمورت به جایش نشستند. بعد نوبت به جمشید رسید. جمشید خدمات بسیاری انجام داد. در دوران او مردم ساختن گرمابه، بافتن دیبا، استخراج جواهر از معدن، ساخت سلاح و ظروف و.. را آموختند. و وقتی به گفت حکیم خیام ” جهان بر او راست شد پس :

درین روز که یاد کردیم(جمشید) جشن ساخت و نوروزش نام نها، و مردمان را فرمود که هر سال چون فروردین نو شود آن روز جشن کنند. و آن روز نو دانند.

نورروزنامۀ حکیم خیام نیشابوری

حکیم فردوسی زمان برگزاری این آیین را همان روزنخست فروردین و بنیانگذار آن را جمشید می داند:

به فر کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت

که چون خواستی،دیوبرداشتی
زهامون به گردون برافراشتی

چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمانروا

جهان انجمن شد بر تخت او
شگفتی فرو ماند از تخت او

به جمشیدبرگوهر افشاندند
مر آن روز را نوروز خواندند

سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین

بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند

چنین جشن فرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان یادگار

از همان زمان بر پادشاهان واجب بوده است که نوروز را جشن بگیرند و برای مبارکی و برای تاریخ در آغاز سال خرمی (شادی) کنند. این باور همواره وجود داشته است که هرکس روز نوروز جشن بگیرد و خرمی کند تا نوروز دیگر ، عمر در شادی و خرمی بگذراد.

نوروز همگانی، نوروز بزرگ

اما نوروز نزد قدما دو بخش داشته است: یکی نوروز همگانی (عامه) که روز نخست فروردین ماه برگزار می شده و زمان آن پنج روز بوده است. دیگری نوروز بزرگ (خاصه) بوده است که در خردادروز، ششمین روز از فروردین آن را گرامی و بر پا می داشتند. خرداد روز فروردین ماه نزد ایرانیان باستان روز خجسته ای شمرده می شده است. آنها بر این باور بودند که همواره فرشتگان سرنوشت به گیتی می آیند و سرنوشت آدمیان را رقم می زنند؛ اما در روز ششم فروردین نیکویی رقم می خورد. چرا که در این روز فرخنده فقط رقم زنانِ نیک، سرنوشت آدمیان را رقم میزنند. پس هر کس در این روز فرخنده سرنوشتش رقم بخورد سالی فرهمند، نیکو و همایون در پی خواهد داشت. ضزب المثل « سالی که نکوست، از بهارش پیداست» ا زاینجا رقم خورده است. در این باره در بندهشن می خوانیم:

اگر در سال، نیک شاید زیستن، به سبب خرداد است. چنین گوید که « همۀ نیکی چون از اَبَرگران (سرنوشت سازان) به گیتی آید، آن به خردادروز که نوروز است آید». باشد که گوید:« همه روز آید؛ اما آن روز بیش آید».

بندهشن

گفتنی است که ششمین روز هر ماه را خرداد روز می گفتند. روزی که به امشاسپند هوروَتات یا خرداد منسوب است. این امشاسپند نشانگر رسایی و بَوَندگی یا کمال است؛ و آبادانی جهان از اوست. امشاسپندی که آب در گیتی نماد اوست. به همین دلیل به پاسداشت این امشاسپند، و به هنگام نوروز بزرگ، مردم در کوی و برزن به یکدیگر آب می پاشیدند.

در این روز مردمان جامۀ نیک می پوشیدند، از بوهای خوش استفاده می کردند. از نشستن در جاهای پلید یا با مردم بد دوری میکردند، آبها را قسمت می کردند، و ستایش ها و آیین نیایش هایی خاص به جا می آوردند و به این ترتیب باورمی کردند که در تمام آن سال نیکی به آنها می رسد و بدی از آنها دور می شود. می گویند در همین روز فرخنده یعنی خردادروز نوروز جمشید پیمان گیتی را که دیو نادان بدکار فروخورده بود از شکمش باز آورد. در دینکرد، در بارۀ این پیمان که ترازمندی و بسامانی جهان در گرو آنست می خوانیم: پیش از آنکه جمشید به پادشاهی برسد، در پی تاراج دیوان ، “آسن خرد” یا خرد غریزی بر مردم چیره بود و آنان را به “ورن” یا شهوت یا بهتر بگوییم فراخ رَوی ( افراط) و کم روی (تفریط) وا می داشت؛ و با رسیدن جمشید به پادشاهی او مردم را از آسن خرد رها کرد. راه چاره ای که جمشید برای چیرگی بر “ورن ” یا فراخ روی و کم روی پیش پای مردم گذاشت پیمان یا اعتدال بود که برآمده از خرد ایزدیست. در ادامۀ این داستان آمده :

« پس از رهایی پیمان از چنگ دیو نابسامانی، ترازمندی و آسایش به جهان بازآمد؛ بدانسان که تا جمشید فرمان می راند از رنجها و آزارهایی چون: پیری و گرسنگی، باد گرم و باد سرد نشانی نبود».

دینکرد

این افسانه به نیکی در زبان رازآمیز بیان می کند که چگونه پس از تازش دیو و تاراج کولاک و بادو بوران و دیگر گزندهایی که در آن دوران، اهریمنی اش می نامیدند؛ گینی به تباهی دچار می شود و چطور سرد و گران از فسردگی و فرومردگی از ترازمندی دور می شود و سرانجام با فرا رسیدن بهار و آغاز فروردین، شادابی و شیفتگی و زندگی از سر گرفته می شود.

نوروز اسطورۀ بازگشت به آغاز

استاد میرجلال الدین کزازی می گوید: از دید باورشناسی باستانی و نماد شناسی اسطوره ای می توان گفت نوروز جشنی ست که یکی از کهن ترین و استوارترین بنیادهای باورشناختی و اسطوره ای «بازگشت به آغازین » در آن نمادینه شده است. اگر در بهارانِ فرخ و نوروزِِ پیروز، جهان از خواب گران زمستانی و از افسردگی مرگ رها می شود، اگر ماندگی و ایستایی به تکاپو و پویایی دگرگون می شود، اگر هر آنچه گجسته و دیوسار و اهریمنانه است، خجسته و فرهمند و ایزدانه می شود؛ از آنست که رازوارانه و نمادین جهان به آغاز خویش باز می گردد. در این موسم، جهان در پی پیدایی و زادنی دوباره، زندگی را از سر می گیرد. بازگشت به آغاز ناگزیر با جوانی، شادابی، توانمندی، آسودگی و آرامش همراه است.

بر پایۀ باورهای باستانی، آفرینش در چنبر و چرخه ای در گذارست. پس از فراز و فرودهای بسیار، پس از آمیختن ها و آلودن های پی درپی، پس از آنکه جهان نیک از آن پاکی و روشنی و سپندی آغازین خود دور افتاده، سر انجام پس از گذار از چرخه ای سترگ، به آن جای نخستین باز می گردد. انجام و آغاز یکی می شود. با پیوستن انجام و آغاز به یکدیگر چنبری پدید می آید که نشانه ای از چرخه و دوره ای از آفرینش است. چنبر یا چرخه، پروده ترین و به آیین ترین شکل هندسی ست. آغاز و انجام در آن گم شده است. هر نقطه روی چنبر می تواند آغازی باشد برای چرخه ای، و نیز انجامی.

آنچه در آن چون و چرایی نیست اینست که در چنبر یا چرخه، آغاز و انجام به هم می پیوندند و بدین گونه، بَوَندگی و کمال، پدیدار می شود، و چرخش و گذاری که روزگاری آغاز شده، به فرجام می رسد؛ و خواست و آرمان این چرخش که کمالست به دست می آید. در این چنبر پویندۀ پرشور چون به آغاز و خاستگاه خویش رسیده، به آرامش و غنودگی نخستین دست می یابد.

بر این اساس آفرینش جز پویه ای تفت و تند میان دو آرامی جاوید نیست. یکی آرامش پیش از پویه و دیگر آرامش پس از آن. در دو سوی این پویه هر چه هست سادگی و یگپارچگی و همگونی ست. از این رو تکاپو و تب و تابی در آن نیست. این دو سوی غنوده و آرام، مینوی ست که گیتی را در میان گرفته است و گیتی پهنۀ تکاپو و تلاش ست. سرنوشت گیتی اینست که از آرامش نخستین جدا شود، شوریده و آسیمه، اما سویمند و به آیین، چرخه ای را بپیماید تا سرانجام بتواند به آرامش نخستین بازرسد.

اگر گیتی ناآرامی یی بین دو آرامش ست، و دوزخ واره ای، بین دو مینو، پس سرشتی دوگانه دارد. گیتی پهنۀ دوگانگی هاست. آوردگاه ناسازها. در جهانی که همگون و یکنواخت و بسامان ست جایی برای پویه و تلاش نیست. پس گیتی پهنۀ کشاکش و کشمکشی ست تا این دوگانگی و ناسازی به یگانگی سازوار دگرگون شود. راه رهایی از تیرگی و تباهی گیتی آنست که آفرنیش به آغاز خویش بازگردد و دو سوی چنبر به هم بپیوندد. آن وقت «بهشت گمشده» به دست می آید.

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.