کرونوس پدر زئوس

براساس ابتدایی ترین افسانه ها که نیاکان یونانیان ساخته اند خدایان یونان، فرزندان آسمان و زمین،یا اورا نوس و گایا بودند. نخستین خدایان را تیتانها Titans (گیگانتها، ژیانها) می نامیدند. این خدایان دیوها و غولهایی بودند که دستهای بی شمار و دمهای افعی وار داشتند و وحشیانه آدم می خوردند. ترسناک ترین آنها کرونوس (Cronos)، به معنی «زمان» بود. او نیای بزرگ همۀ خدایان به حساب می آمد و از زمین زاده شده بود. زئوس، پوسئیدون و هایدس پسران، و هِرا، هستیا و دیمیتر دختران او بودند.

یونانیها که خود سازنده افسانه های مربوط به کرونوس بودند، نتوانستند قیافه ای برای او تجسم کنند. اما بعدها رومیان، از آنجا که نام کرونوس به معنی زمان بود، او را با داس و ساعت شنی مجسم کردند و او را «بابا زمانِ» مهربان نامیدند. در افسانه ها گفته شده داس کرونوس دودَم بود. او این داس را برای قطعه قطعه کردن تن پدرش، آسمان، به کار برد. تا فرمانروایی را از او بگیرد. آسمان، پدر کرونوس به او گفت: ” اکنون این تو و این مسند فرمانروایی؛ اما بدان که فرزندان تو با تو همان کنند که تو با من کردی و حتی بدتر از آن. آنان تو را در زندانی مخوف به زنجیر می کشند و یکی شان به جای تو فرمان می راند.” آنچه آسمان به اوگفت را زمین (مادر کرونوس) نیز گفت. کرونوس می دانست که زمین نمی تواند دروغ بگوید.

کرونوس در پاسخ پدر نعره زد: “خواهیم دید!” و شروع کرد به خوردن فرزندان خود. او فرزندان خود را یکی پس از دیگری به محض تولد می خورد؛ آنسان که زمان، سالها را به کام خویش می کشد. هرچند رئا همسر کرونوس دست کمی از اونداشت، ولی بلعیدن فرزندانش بر او گران آمد و آخرین فرزندش، زئوس، را به محض تولد مخفیانه به جزیرۀ کِرِت برد و در غاری پنهان کرد. کرونوس فریاد کرد:” پس چه شد این کودک؟” و رئا سنگی بزرگ را در لباس کودک پیچید و به او داد. کرونوس سنگ را به جای کودک به دهان برد و او را فرو داد.

زئوس در جزیرۀ کرت جان به سلامت برد و نومفهای کوهستان، فرزندان زمین مهربان، نگاهداری او را به عهده گرفتند. وقتی زئوس بالنده شد با یکی از تیتانها به نام متیس Metis (به معنای تأمل و احتیاط) دربارۀ کار پدرش، کرونوس، مشورت کرد و گیاه سحرآمیزی از متیس گرفت و در شراب پدر ریخت. کرونوس با خوردن گیاه سخت بیمار شد و فرزندان خورده شدۀ خود را قی کرد. او هنوز زنده و همگی خشمناک بودند. کرونوس سنگی را هم که به جای کرونوس خورده بود بالا آورد. این سنگ در همان جایی که از دهان کرونوس بیرون آمد، بر کوه دلفی، باقی ماند. کنار این سنگ، سنگ دیگری هست که زئوس به نشانۀ مرکز جهان آنجا گذاشته است. بر اساس افسانه ای زئوس دو عقاب را از دو انتهای جهان رها کرد آنها درست در کنار سنگی که کرونوس در کوه دلفی بالاآورده بود، به هم رسیدند زئوس آنجا را مرکز جهان دانست.

زئوس و خواهران و برادرانش ده سال ضد کرونوس و تیتانها مبارزه کردند و سرانجام با کمک سیکلوپها Cyclopes پیروز شدند. سیکلوپها یک چشم بودند و آن یک چشم درست میان پیشانی شان بود. رعد و برقی که زئوس بر دشمنان می بارید ساختۀ دست همین سیکلوپها بود. سیکلوپها همچنین نیزه ای سه سر برای پو سئیدون ساختند که با آن می توانست دریا را برآشوبد و دشمنان را غرق کند. آنها همچنین کلاهخودی نامرئی برای هایدس ساختند که هر وقت آن را روی سر می گذاشت نامرئی می شد و بی دغدغۀ دیده شدن، تیتانهای بدکار را تعقیب می کرد.

سرانجام جنگ پایان یافت. کرونوس در پی تیتانها به تارتاروس Tartarus که در اعماق زمین بود، سرنگون شد. گفته می شود همۀ تیتانها در جنگ با زئوس شرکت نداشتند؛ از جمله هلیوس Heliosکه ارابۀ خورشید را می راند، سِلِنِه Selene، یعنی ماه، اوکئانوس Ocean رود مرزی جهان، متیس Methis (تأمل)، تمیس Themis (عدالت)، منه موزین Mnemosyne (حافظه) و مادر موزهای نه گانه که بر کوههای هلیکون می زیست، در جنگ با زئوس شرکت نداشتند. ولی یکی از تیتانها که در تارتاروس به بند کشیده شد یاپتوس Iapetus بود. او سه پسر داشت که دوتای آنها، پرومتئوسPrometheus و اپی متئوس Epimetheus، زئوس را یاری کردند و دیگری به نام اطلس Atlas با تیتانها همراه بود و ضد زئوس جنگید و به عقوبت سختی هم دچار شد. زئوس دستور داد او بر قله اطلس در شمال افریقا بایستد و بار سنگین آسمان را بر شانه هایش نگه دارد.

زئوس چندی بعد ارواح شریر را برای عذاب کرونوس به آنجا فرستاد. سپس زئوس و برادرانش برای تقسیم سرزمین ها و تعیین قلمروها قرعه کشیدند. آسمان به زئوس، دریا به پوسئیدون و دنیای مردگان به هادس رسید.صلح و آرامش برقرار شد و زئوس دستور داد کاخ های خدایان را بنا کنند. یونانیان درست نمی دانند این کاخها کجاست، بر المپ در شمال یونان یا بر قله های مه گرفته در اوج آسمان؟

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

6 دیدگاه روشن کرونوس پدر زئوس

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.