کوه قاف

کوه قاف کوهی اسطوره ای و نمادین است. هرچند عرفا و صوفیان از این کوه و سختی های پیمودن آن برای مفاهیم عرفانی وام گرفته اند اما ریشه این نماد به اسطوره ها برمی گردد. این کوه در اساطیر ایران، هند و یونان پیشینه ای کهن دارد. در برهان قاطع آمده است قاف بر وزن کاف است و با شمارگان حروف ابجد شماره آن ۱۰۰ می شود. دکتر کزازی می گوید: کوه قاف، شکل عربی کوه کَپک Kapk یا کپ Kap است. در بندهشن از این کوه سخن آمده و آنرا کوهی بررُسته از ابرسین دانسته است. ابرسین یا ابورسین، پس از البرز کوه، بلندترین کوه به شمار می رود.

فرهنگ نویسان کوه قاف را کوهی می دانند که گرداگرد جهان کشیده شده و آنچنان بلند است که سر به سپهر می ساید:

کوه قاف، در معجم البلدان مسطور است که کوه عظیم است به گرد دنیا درآمده؛ از او، تا آسمان مقدار یک قامت است(یعنی فاصله کمی است)؛ بلکه در آسمان بر او مطبق است و سورۀ قاف اشارت بدوست و جِرمش از زمرد است و کبودی هوا از عکس لون اوست و ماورای آن، عوالم و خلایق فراوانند که حقیقت حالشان غیر از خدای-تعالی- نداند و در بعضی تفاسیر گوید که از زمرد است و در عجایب المخلوقات و معجم البلدان آمده که همه بیخ کوهها بدو پیوسته است؛ چون حق- سبحانه و تعالی- را با قومی غضب بوده باشد و خواهد که بدیشان زلزله فرستد، فرشته ای را که بر کوه قاف موکل است امر آید که تاک و بیخ آن کوه مطلوب را بجنباند و در آن زمین زلزله افگند و العهدة علی الرّاوی و چون کوه قاف را اصل کوهها نهاده اند، اگرچه از عقل دور است، این قدر شرح آن نوشتن در خور بود.

نزهة القلوب

افسانه هایی درباره قاف

در دایرة المعارف مصاحب آمده است: کوه قاف، در افسانه ها و روایتهای اسلامی، رشته کوهیست که پیرامون زمین را فراگرفته است. براساس این کتاب گفته اند کناره های آسمان روی آن نهاده شده است. به روایتی می گویند این کوه نگاه دارنده زمین است طوری که اگر نبود همواره زمین لرزان بود.

در دایرة المعارف هم مانند کتابهایی چون عجایب المخلوقات، معجم البلدان و نزهة القلوب آمده: جنس این کوه از زمرد سبز است و رنگ آسمان بازتابی از رنگ این کوه است. کسی نمی داند آنسوی کوه قاف چیست؟ برخی گفته اند آنجا جایگاه فرشتگان، و برخی دیگر گفته اند جایگاه اجنه است. گروهی نیز گفته اند آنسوی قاف سرزمینهایی از طلا و نقره و مشک است. گفته می شود کوه قاف منزل سیمرغ است. در برخی افسانه آمده است که اسکندر ذوالقرنین (اسکندر مقدونی) به کوه قاف رفت. او پیرامون کوه، کوهها ی کوچکی دید. از نگهبانان (موکلان) کوه قاف پرسید که این کوههای کوچک چیست؟ آنها گفتند: اینها رگهای زمین اند. همچنین گفتند: هر شهری با این کوهها پیوندی دارد. هرگاه خداوند بخواهد ناحیه ای را به لرزه درآورد فرمان می دهد تا رگهای آن ناحیه به جنبش درآیند.

قاف در منابع کهن فارسی

دکتر سیروس شمیسا در کتاب فرهنگ اشارات می نویسد: در فرهنگها آمده که قاف نام کوهی ست که گرداگرد عالم را گرفته است. گفته اند از زمرد است. پانصد فرسنگ بالا دارد و بیشتر آن در میان آب است. هر پگاه که آفتاب بر آن می تابد شعاع آن سبز می نماید و چون منعکس می شود کبود می گردد. خلف تبریزی در برهان قاطع این که رنگ آسمان بازتاب رنگ قاف است را رد می کند. او می نویسد:”این می باید غلط باشد. چه در حکمت مبرهن است که لون لازم اجسام مرکبه است و بسیط را از تلون بهره نیست . همچنین به برهان ثابت شده است که ارتفاع اعظم جبال از دو فرسنگ و نیم زیاده نمی باشد”.

دکتر شمیسا همچنین به نقل ازکتاب کشف الاسرارمی نویسد: قاف کوهیست بر گرد زمین که پانصد فرسنگ بالای اوست. گرد بر گرد آب دارد. چون آفتاب بر وی تابد شعاع سبز آن بر آب آید و منعکس شود. آسمان از آن لاجوردی نماید وگرنه آسمان به غایت سپید است.

در کتب جغرافیای قدیم آمده است:”

… (قاف) اصل و اساس همه کوههای زمین است و بعضی گفته اند فاصله این کوه تا آسمان به مقدار قامت آدمی است [ نزدیک به سقف آسمان است]. برخی دیگر آسمان را بر آن منطبق می دانند و زمره یی گمان کرده اند که در پس او عوالم و خلایقی اند که تعداد آن را جز خدای تعالی نمیداند و آفتاب از این کوه طلوع و غروب می کند و آن را قدما البرز می نامیده اند.

معجم البلدان / جلد۷

در نزهة القلوب هم آمده است: همه بیخ کوهها به این کوه پیوسته است. هرگاه خدا قومی را غضب کند و بخواهد برای آنها زلزله ای بفرستد؛ به فرشته نگهبان قاف فرمان می دهد که تارک و بیخ آن کوه را بجنباند.

کوه قاف در بندهشن

در فصل دوازدهم بندهشن آمده است نخستین کوه رسته شده بر گیتی البرز بود. کوههایی از این کوه رُست که یکی از آنها کوه کاف یا همان قاف بود.

در دین گوید که نخستین کوهی که فراز رُست البرز ایزدی بخت بود. از آن پس، همه کوهها به هشتصد سال فراز رستند…. (که) به شمار دوهزار و دویست و چهل و چهار کوه است: هوگَرِ بلند، تیرگِ البرز که چگاد دائیتی (در میان آن ) است (و)… ، کوه قاف که کَپک است… .

این را نیز گوید که جز البرز، ابورسین کوه باشد که ابر سین خوانده شود. بزرگترین است. … کوه قاف از همان کوه ابرسین رسته است.

بندهشن

همچنین در این کتاب آمده است قاف پس از البرز بزرگترین کوه است و آن کوهی است که از سگستان (سیستان) آغاز می شود و به خجستان ختم می شود و آن را کوه پارس هم می نامند.

… بزرگترین است؛ کوه همۀ پارت است؛ بن او به سیستان و سرش به چیستان است. تیغه ای از او نیز به خراسان است.

بندهشن

آیا کوه قاف همان البرز است؟

دکتر کزازی می نویسد: کوه قاف بی گمان، کوهیست نمادین که آن را در جغرافیای اسطوره ای و باورشناختی باید جست. او می گوید قاف که از دید نماد شناسی ایرانی میتواند همتای البرز باشد، نماد مرزهایی بازدارنده است. این مرزها مینو را از گیتی، یا آسمان را از زمین، جدا می کنند. گذشتن از چنین کوههایی بسیار دشواراست و همگان نمی توانند آن را بپیمایند.

حمدالله مستوفی البرز را همان قاف دانسته است. او این کوه را پیوسته به باب الابواب یا دربند قفقاز شمرده است. مستوقی می نویسد: ” کوه البرز کوه عظیم است. متصل باب الابواب است و کوههای فراوان [بدو] پیوسته؛ چنانکه از ترکستان تا حجاز هزار فرسنگ طول دارد و بدین سبب، بعضی آن را کوه قاف شمارند…”.

دکتر سیروس شمیسا نیز به نقل از کتب جغرافی اسلامی مانند نزهة القلوب می نویسد کوه قاف همان کوه البرز است. او در ادامه می نویسد: البرزکوه در آثار زردشتی در حقیقت کوهی مذهبی و معنویست. ایزد مینوی مهر پیش از طلوع خورشید جاویدان از بالای این کوه بر می آید و سراسر زمین آریاییان را روشن می کند. البرز کوهی بسیار بلند و درخشان است. بر فراز آن نه شب است ونه تاریکی، نه باد سر می زند و نه باد گرم مهلک. آنجا نه بیماری هست نه آلودگی. البرز منزلگاه ایزد مهر است ( اوستا، مهریشت).

به گفته مصاحب بیشتر نویسندگان دوره های اسلامی کوههای قاف و البرز را یکی دانسته اند. آنها گفته اند کوه افسانه ای قاف در واقع اقتباسی از کوه البرز در اساطیر ایرانی است. باری، همانندی دو کوه البرز و قاف موجب شده آنها را یکی بدانند. این همانندی یکی آنست که هر دو گرداگرد جهان را فراگرفته اند. دیگر آنکه سیمرغ بر البرز و عنقا بر قاف آشیان دارد.

کوه قاف در ادبیات عرفانی

در وادی عرفان کوه قاف به منزله غایت و سرمنزل مقصود است. رهروان نستوهی که در این وادی گام می گذارند برآنند تا بی وقفه فراز و نشیب های راه را بپیمایند و به قله برسند. قاف برای آنها مانند بارویی سترگ و ستبرست که گیتی و مغاک تاریک خاک را فرا گرفته است. آنها با گذشتن از این کوه که از بلندی سر به آسمان می ساید، از تنگنای تن و از گوِ گیتی رها می شوند. آنگاه به جهان جان و فراخنای مینو می رسند.

جوانمردان طریقت و ارباب معرفت در معنی «ق» سرّی دیگر گفته اند. آنها گفته اند آن کوه که گرد عالم درکشیده، نمودگاریست از آن قاف که گرد دل دوستان در کشیده. پس هر که در این دنیا خواهد که از آن کوه قاف درگذرد، قدم وی فروگیرند، گویند وراء این قاف گذرنیست. هم چنین کسی که می خواهد در این مسیر قدم بگذارد، هرگاه فقط یک قدم بیرون باشد؛ گویند کجا می شوی؟ ما خود همین جای با توایم (کشف الاسرار، جلد ۹)

به گفته دکتر شمیسا این کوه در قرآن نماد قدرت و قدوسیت است. صوفیان کوه قاف را سرزمین دل و سرمنزل سیمرغ جان و حقیقت راستی مطلق می دانند. همه تلاش رهروان برای آنست که به آن (کوه قاف) برسند. اما رسیدن به این سرزمین بدون زحمت و مشقت و گذشتن از پیامدهای سخت سلوک امکان ندارد. رهرو ناگزیرست برای گذشتن از این راه بی نهایت با خضر همراه شود. چرا که گفته اند” اگر خضر شوی از کوه قاف توانی گذشتن”(عقل سرخ، ۲۳۸). یا باید دل و جان به هدهد سلیمان بسپارد. چرا که او از سختی های راه آگاهست و می تواند رهرو را به این کوه برساند.

کوه قاف نماد چیست؟

قاف که آن را با البرز یکی دانسته اند نخست در داستانهای اساطیری پدیدار شده و مفاهیم و نمادهای اساطیری داشته است. اما با گذشت زمان کم کم مفهومی انتزاعی پیدا کرده و سرزمینی پر راز و رمز شده و مورد توجه عرفا قرار گرفته است.

درعرفان قاف نماد مقصد سالک است که فقط با نیروی اراده و ایمان و با کمک راهبر به آن می تواند برسد. برای عرفا این کوه دیواری بلند و ستبر است که دید و دریافت آدمی را فرومی کاهد و به بند می کشد. به گفته دکتر کزازی این کوه از دید نمادشناسی ایرانی همتای البرز است. نماد مرزهایی بازدارنده که مینو را از گیتی، یا آسمان را از زمین جدا می کند. گذشتن از این کوه کاری بسیار دشوارست. که عارفان با گذشتن از آن، از تنگنای تن و از گَوِ گیتی رها می شوند تا راه به جهان جان و فراخنای مینو ببرند.

قاف سرزمین دل و منزلگاه عنقاست. چنانکه البرز در اساطیر ایران منزلگاه سیمرغ است. سیمرغ و عنقا جان جهان، حقیقت و راستی مطلق اند. برای همین عرفا باور دارند حرف «ق» در واژه قاف، نشانه نزدیکی و پیوند درونی با خداوند است. از اینرو عرفا در این واژه از قاف قربت در این باره سخن گفته اند.

آیا کوه قاف در قفقاز است؟

مهرداد بهار می گوید قاف با نام قفقاز پیوندی دارد. برخی می گویند قاف همان قبق است. جغرافی نویسان کهن رشته کوه قفقاز را به این نام( قبق) می نامیدند. دکتر کزازی می نویسد: قبق ریخت تازی شده کَپ است. کپ در پهلوی نام دیگر این کوه است. او می گوید قبق و قاف هر دو یک کوه بوده اند.

دکتر کزازی می نویسد: اگر رشته کوه قفقاز، قبق خوانده شده است، از آنست که گاه کوه قاف را در آن می جسته اند. او گمان می کند بخش نخستین از نام قفقاز نیز، قف، ریختی از قاف، باشد. سپس می گوید اگر چنین باشد، نام سرزمین قفقاز نیز از نام کوه گرفته شده است. بر این پایه آن را در پارسی «کَپِستان» می توان نامید. به گفتۀ او نکته ای که این انگاره را نیرو می دهد آنست که قاف را با البرز نیز یکی شمرده اند.

منبع:

  • نامه باستان (جلد دوم)، میرجلال الدین کزازی
  • فرهنگ اشارات، دکتر سیروس شمیسا
  • دانشنامه زبان و ادب فارسی، اسماعیل سعادت
  • دایرة المعارف فارسی، غلامحسین مصاحب
  • برهان قاطع، خلف تبریزی
  • مقاله: از اسطوره تا عرفان: بررسی تطور کارکردهاي معنایی «قاف»، از مریم شعبانزاده و اسماعیل علی پور

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.