سکاها

سکاها تباری ایرانی، مستقل و کمتر شناخته شده اند. از شرق ایران به شمال غرب که برویم با قومی روبرو می شویم که هر چند از نظر هنری و نظامی پیشرفته اند ولی بیابانگرد معرفی شده اند. سَکاها (saca) در شمال دریای سیاه می زیستند. آنها از شرق تا چین، آلتانی و سیبری و از غرب تا میانه اروپا با همه همسایگان دست و پنجه نرم کرده اند. سکاها در طول تاریخ با قوم های مختلف آمیختند. گروهی از آنها در قفقاز باقی مانده اند که در آثار کهن ایران «آس» نامیده شده، و اکنون آنها را به نام «اُسِت» (Osset) می شناسیم. در باره تبار سکاها و زبان و فرهنگ آنها خود ایشان و نیز دانشمندان غرب و روس پژوهش های بسیاری کرده اند. آثار سکاها در ایران تا همدان پیدا شده است.

هرودوت درباره سکاها می نویسد:

نخستین انسانی که در سرزمین آنها زندگی کرد که پیش از آن بیابان بود، تارگیتائوس (Targitaus) بود که پسر زئوس و دختر رود بوریس تنس (رود دنیپر) بود… او سه پسر داشت: لیپوخائیس(Lipoxais)، آرپوخائیس (Arpoxais) و کولاخائیس (Kulaxais) که جوانتر از همه بود. در پادشاهی آنان در سرزمین سکاها از آسمان یک خیش زرین، یک یوغ زرین ، یک تبرزین زرین و یک جام زرین افتاد. بزرگ ترین آنان نخستین کسی بود که آنها را دید و خواست آنها را بردارد، اما زر به آتش تبدیل شد. ناچار کنار رفت و برادر دوم نزدیک شد، باز هم مثل پیش، زر به آتش تبدیل شد. سرانجام و هنگامی که آتش دو برادر را بازداشت، جوان ترین برادر پیش رفت، اما آتش خاموش شد، به طوری که او توانست آن چیزها را بردارد و به خانه ببرد. دو برادر بزرگ تر این را نشانه آسمانی شمردند و همه کشور را به کولاخائیس سپردند. فرزندان لیپوخائیس، سکاهایی هستند که امروز قبیله اوکاته (Aukhata) نامیده می شوند. فرزندان برادر دوم، آرپوخائیس، کاتیارها (Katiar) و تراسپی ها (Traspi) هستند. فرزندان کوچکترین برادر سکاهای شاهی هستند که اکنون پارالات ها (Paralat) نام دارند، اما همه روی هم اسکولوتو (Skoloto) نام دارند که از نام یکی از شاهان شان گرفته شده است.

Herodotus,The histories, By Aubery de Selincourt

برخی بر این باورند که سکاها چهار قبیله بودند و یک رئیس داشتند (امیل بنونیست). ولی گفته می شود در این داستان چه به واقع و چه به تلویح، آن چهار چیز، خیش و یوغ و تبرزین و جام اشاره به سه فعالیت اجتماعی هندیان و دیگر هندواروپائیان و به ویژه ایرانیان دارد. خیش و یوغ نشان کشاورزی و تبر و کمان سلاح ملی سکاهاست. هرودوت می گوید جام نشانه شراب مقدس روحانی یا نثار رهایی از مایعات است. گفته می شود شاخه ای از سکاها باقی مانده و به یکی از زبانهای ایرانی بسیار دور سخن می گویند.

اس ها (ossets) پهلوانانی داشتند که نَرت (Nart) نامیده می شده اند و روایت های حماسی فراوانی از آنان باقیست. این روایتها بیشتر به روسی و سپس به فرانسه ترجمه شده اند. ساختار ایدئولوژیک اجتماعی در حماسه های عامیانۀ اس های امروز باقیست و اگرچه به صورت پاره پاره و در گونه های مختلف در ۱۳۰ سال اخیر روایت شده، ولی پس از جنگ جهانی دوم بسیار واکاوی شده اند. پهلوانان باستانی اس ها، نرت ها، به سه خاندان (طبقه) تقسیم می شدند:

  • بوریتا (Boriataae) که گله های فراوان داشتند.
  • الاگتا (Alaegetae) که هوشیار و توانا بودند.
  • اخسارتاگ کتا (Exsaertaegkatae) که پهلوان و جسور بودند.

بوریتا بسیار دارا هستند و زیر و بم زندگی دارامند را دارند و در مقابل اینها، شمار کم اخسارتاگ تاکتا توده مردم اند. آلاگتاها در خانه هایشان جایی برای شرابخواری مجلل دارند، جایی که شگفتی های جامی جادویی را به نمایش می گذارند. از آن به “الهام بخش نرت ها” تعبیر می شود. اخسارتاگ تاکتا جنگجویان قابل توجهی هستند که نام آنها از مادۀ اَخسر(ت) به معنی شجاعت گرفته شده که با تغییرات آوایی زبان های سکایی همان «کِشترَه » در سنسکریت و «خِشترَه» در اوستاست. خشرته نیای واژه “شاه” فارسی و نمایشگر طبقه جنگجویانست.

این وضع اجتماعی را بین همسایگان اس ها یعنی “چرکس ها”، “تاتارها”، “انجازها”، “چچن ها” و “اینگوش ها” نیز می توان دید. در پژوهش های اخیر حماسه های عامیانه اس ها وجود سه طبقه اجتماعی در همه وجوه زندگی اس های باستان و درگیری های آنان به دست آمده است. سکاها پیش از این تقسیم بندی اجتماعی زندگی اشتراکی داشتند. برای هرودوت اشتراک در زن بسیار چشمگیرتر بوده و ظاهرا این جنبه را روایت کرده است.

شروین وکیلی در کتاب «اسطوره شناسی پهلوانان ایرانی» می نویسد:” سکاها اتحادیه ای از قبیله های ایرانی نژاد ایرانی زبان، اما کوچگرد بودند که برای قرنها در مرزهای ایران زمین به صورت قبایلی متحرک و غارتگر زیسته بودند. سکاها در آغاز دوران سلوکی و همزمان با فرو ریختن مرزهای استوار ایرانِ هخامنشی، به درون این سرزمین راه یافتند و به تدریج یکجا نشین شدند. نیروی نظامی آنها، به صورت خون تازه ای در رگهای ایران به جریان افتاد و کمک کرد تا مهاجمان باختری این سرزمین رانده شوند. پارتیانی که دودمان اشکانیان را بنا نهادند نیز در اصل یکی از همین قبایل خویشاوند با سکاها بودند”. او می نویسد:” حضور سکاها در ایرانِ اشکانی به قدری چشمگیر بود که تاجِ شاه اشکانی را رئیس قبایل سکا بر سرش می گذاشت، و هفت خاندان اشرافی و سلحشور که تبار بیشترشان به سکاها باز می گشت، مهمترین نیروهای حاکم بر استانهای ایرانی در این دوران پانصد ساله بودند”. دکتر شروین وکیلی می گوید:” قبایل سکاها در همین دوران (پانصدساله) به سیستان کوچیدند و آنجا را که پیش از آن «آراخوزیا» نامیده می شد، با نام جدید که به معنای سرزمین سکاهاست ملقب ساختند”.

به گفته شروین وکیلی سکاها سال ۷۰ پیش از میلاد حرکت کردند و قندهار را گشودند. در سال ۵۷ پیش ازمیلاد شاهی سکا به نام «موآ» در این شهر تاجگذاری کرد و دودمان کوشانی را بنا نهاد. شاخه ای از این سکاها نیز به استان باستانی کوچیدند که در زمان هخامنشیان آراخوزیا نامیده می شد که همان سیستان و بلوچستان امروزین است. پارتها که هم، هم پیمان سکاها بودند و هم به نظام خانخانی خو کرده بودند؛ سکاها را به عنوان تیولداران این ناحیه به رسمیت شناختند.

در دانشنامه زبان فارسی زیر واژه «سکا» می خوانیم:

سکاها طوایفی ایرانی بودند که در دوسوی دریای خزر، دشتهای جنوب روسیه و ماوراءالنهر می زیستند. در کتیبه داریوش در تخت جمشید بر فهرست ملتهای فرمانگزار از سکاهایی که در فراسوی سغدیانه (Sogdiana) هستند یاد شده است. در نیمه دوم سده دوم قبل از میلاد، سکاها منطقه بلخ، زرنگ و رُخج را تصرف کردند و سرانجام نام خود را به درنگیانه یا زرنکه (Zaranka) باستان دادند که از آن پس سکستان (= سرزمین سکاها) خوانده شد.

در دانشنامه همچنین آمده است: زبان سکایی از گروه شرقی زبانهای ایرانی، زبان طوایفی از ایرانیان بوده است که بنابر منابع باستانی (به زبانهای فارسی باستان، یونانی و چینی)، در شرق سرزمین سغد می زیستند. از دوره باستان این زبان جز چند واژه بر سکه های، کتیبه ها و در نوشته های یونانی، لاتینی و هندی چیزی در دست نیست (بیلی، زبانهای قوم سکا). بر پایه آثار به جا مانده از دوره میانه که در آغاز قرن بیستم به دست آمده میتوان گفت دو گویش زبان سکایی؛ سکایی تُمشُقی و سکایی خُتَنی هستند. این دو گویش از آن سکاهایی هستند که یکجا نشینی گزیده بودند. از گویش تمشقی آثار اندکی به جا مانده و نامی از زبان به کار رفته در آنها دیده نمی شود. تُمشُق واژه ای ترکی به معنی منقار نام دهکده ای نزدیک مارال باشی در شمال شرق کاشغرست. گفته می شود هنوز در قفقاز به زبان سکایی، که در دورۀ جدید به «آسی» شهرت دارد؛ گفت و گو می شود. آسی نیز دو گویش اصلی «دیگوری» و «ایروانی» دارد. واژگان دو زبان آسی سکاییِ ختنی بسیار نزدیکند. گویش سکایی ختنی در سرزمین ختن که مرکز آن نزدیک شهر ختن امروزی (در زبان چینی هوتی ین،Ho-t’ien) بود، تا سده ۱۱ م رواج داشت و پس از آن جای خود را به زبان ترکی داد.

در لغتنامه دهخدا در باره قوم سکاها آنده است:

سَکا نام قومی مختلط که عنصر آریایی در آن غالب بود. این قوم در زمان هخامنشیان و پیش از آن در پیرامون ایران می زیسته اند. قوم سکا در ازمنه تاریخی از درون آسیای وسطی یعنی ترکستان چین تا دریای آرال و خود ایران و از این نواحی با فاصله هایی تا رود دُن و از این رود تا رود عظیم دانوب منتشر بودند. در بخشهای مختلف این صفحات وسیع و دشتهای پهناور نام آنها تغییر می کرد.

لغت نامه دهخدا

سکاها در لغتنامه دهخدا

همچنین در لغتنامه دهخدا می خوانیم سکاهایی که از سوی آسیای میانه با ایران سر و کار داشتند «ساک» یا «ساس» نامیده می شدند. داریوش آنها را سَکَه (saka) می نامید. سکه نامی ست که افراد این قوم نیز آنرا بر خود نهاده بودند. هرودوت می گوید سکاهایی که در اروپا ساکن بودند خود را سکلت (Scolotes) می نامیدند. بقراط، ارسطو، استرابون و بطلمیوس در باره سکاها اطلاعاتی داده اند ولی از همه کامل تر هرودوت در باره آنها نوشته است.

بر پایه لعتنامه دهخدا، ۷ قرن پیش از میلاد سکاها از کوههای قفقاز گذشته و به آذربایجان و شمال ایران تاختند. هوخشتره پادشاه ماد که برای گشودن آشور پیش می رفت ناگهان خبر یورش سکاها را شنید و محاصره نینوا را رها کرده برای پاسداری از کشور خویش بازگشت. او نزدیک دریاچه ارومیه با سکاها نبرد کرد و شکست خورد و شروط سخت آنان را پذیرفت. سکاها پس از آن دانستند که کسی یارای پایداری در برابرشان را ندارد. زیرا آشور در نبرد مادها ناتوان شده بود و خود مادها هم که از سکاها شکست خورده بودند. بنابراین سکاها که در آشور غنیمت هایی نیافتند به تاخت و تاز خود در شمال غرب ایران ادامه دادند. آنها از آشور، وان و کاپادوکیه تا کرانه های دریای مدیترانه کشوری پس ازکشور دیگر را غارت و خراب کردند. آنها هرچه می یافتند را با خود می بردند در این میان فقط مردمانی سالم ماندند که به قلعه ها پناه بردند.این یورش ها تا جایی ادامه داشت که پادشاه مصر «پسامتیک»، یا «فسمنیخ» که پیروزمندانه وارد شام شده بود تا خبر یورش سکاها را شنید عقب نشینی کرد و برای سرداران سکاها هدیه هایی فرستاد و آنها را از وارد شدن به مصر بازداشت.

برخی باور دارند آشوریان که دیدند از سوی کیمیریها و مادها در تنگنا هستند، از سکاها کمک خواستند ولی برخی دیگر (دهخدا) می گویند آمدن سکاها به آسیای غربی باید ادامه همان جابه جایی آریاییان باشد که از قرنهای پیش آغاز شده بود و آریاییان دسته دسته به نجد ایران و آسیای غربی وارد می شدند. باری، تاخت و تاز سکاها در سرزمین مادها و آسیای صغیر سالها طول کشید و از تورات به خوبی پیداست که از یورش و کشتار سکاها تا جه اندازه ترس و وحشت در دل مردمان بوده است. هرودوت می گوید این تاخت و تاز ۲۸ سال طول کشید. در این مدت سکاها غیر ازاینکه ملل باج می گرفتند؛ آنها را چپاول میکردند.

سرانجام سکاها

سرانجام پس از سالهای طولانی یورش و چپاول مردم در سرزمین های مختلف، هوخشتره پادشاه ماد، مادی ییس (Madyes) سردار سکاها را که پسر «بارتائو» بود با تمام سران سپاه مهمان کرد و همه را در حال مستی کشت. پس از آن پادشاه ماد با سکاها جنگید و چون آنها بی سالار بودند شکست خوردند و از سرزمین ماد بیرون رفتند. کوروش بزرگ پس از گشودن بابل در شمال و مشرق ایران به سکاها پرداخت. آنها را فرمانبردار کرد. برخی کشته شدن کوروش را در جنگ با سکاها می دانند.

داریوش بزرگ پس از تسخیر بابل خواست سکاها را مجازات کند. در ستون ۵ بند ۴ بیستون آمده است:

داریوش شاه می گوید، با لشکرم به مملکت سکاها رفتم… سکائیه… دجله… از دریا… در کشتیها گذشتیم. به سکاها رسیدم و قسمتی را دستگیر کردم. آنان را دربند (کشیده) نزد من آوردند و کشتم. “سکون خا” نامی را دستگیر کردم… به کس دیگر، چنانکه اراده من بود ریاست دادم پس از آن ایالت از آن من گردید.

کتیبه بستون

خدایان سکاها

به گفته هرودوت سکاها نیز مانند بسیاری از مردم باستان به خدایان باور داشتند. شش خدایی که هرودوت میگوید سکاها می پرستیدند را میتوان اینگونه برشمرد:

  • تابیت تی (هسیتیا)، خدای اجاق خانواده
  • پاپای، خدای آسمان
  • آپی، خدای زمین و همسر خدای آسمان
  • هی تسر، خدای آفتاب
  • آرهیم پاسا، خدای زیبایی (آفرودیت یونانیان)
  • تاهیس ماساد، خدای دریاها

آیین های سکاها

سکاها پرستشگاه یا تندیس خدایان را نمی ساختند، ولی در میان خدایان فقط آرس، خدای جنگ پرستشگاه و تندیس داشت. سکاها هراکلس را هم می پرستیدند و برای او قربانی می کردند. سکاها برای هراکلس حیوان اهلی یا اسب قربانی می کردند ولی برای آرس قربانی کردن انسان هم جایز بود. به همین دلیل از هر صد اسیری که می گرفتند یکی را با شمشیری که نشان این خدا بود می کشتند. آنها خوک را نگه نمی داشتند و قربانی کردن خوک نیز ممنوع بود. یکی از رسمهای سکاها این بود که خون نخستین دشمنی را که می کشتند؛ می آشامیدند و سرهای کشتگان را برای پادشاه می بردند. سربازان و سپاه تا سر دشمن را برای پادشاه نمی بردند از غنیمت خبری نبود. گاهی از پوست دشمنان دستمال و از سر آنها کاسه می ساختند. سکاهای پول دار این کاسه ها را طلا اندود می کردند و آشکارست هرچه شمار این کاسه هابیشتر بود افتخارات جنگی آنها بالاتر بود.

هرگاه سکاها با کسی پیمانی می بستند در کاسه ای گلی شراب می ریختند با چاقو یا ابزاری نیز زخمی به بدن هم پیمان خود می زدند اندکی از خون بیرون زده از این زخم را با شراب می آمیختند سپس شمشیر و تیر و زوبین را در شراب می گذاردند و دعا می خواندند. در پایان مراسم هم پیمانان و حاضران از آن شراب می نوشیدند.

منبع:

  • سرنوشت یک شمن،علی حصوری
  • اسطوره شناسی پهلوانان ایرانی،شروین وکیلی
  • دایره المعارف فارسی، غلامحسین مصاحب
  • لعت نامه دهخدا

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

12 دیدگاه روشن سکاها

  • با سلام و خسته نباشید
    از شما دوست عزیز تمنا دارم به معرفی یکی از تنها کتب باقی مانده از فرهنگ سکایی در ادبیات پارسی
    “تاریخ سیستان” بپردازید.

  • با سلام و خسته نباشید
    از شما دوست عزیز تمنا دارم به معرفی یکی از تنها کتب باقی مانده از فرهنگ سکایی در ادبیات پارسی
    “تاریخ سیستان” بپردازید.
    در ظمن، پازت ها به نظام “خان خانی” هو نکرده بودند.
    بلکه از ابتدا چادرنشین و کوچ نشین بودند. درست همانند پارس ها و مادها پیش از مهاجرتشان به این سرزمین.
    و درست مانند سکاها، سرمتیان، آلان ها و غیره.
    کوچ نشینی شیوه ی نخستین زندگی اقوام ایرانی بوده و هست.
    عشایر لر، کرد، لک و حتی طایفه ی پارسی زبان باصری در استان فارس
    باقی مانده ی فرهنگ و شیوه ی زندگی نخستین اقوام ایرانی هستند.

  • با سلام و خسته نباشید
    از شما دوست عزیز تمنا دارم به معرفی یکی از تنها کتب باقی مانده از فرهنگ سکایی در ادبیات پارسی
    “تاریخ سیستان” بپردازید.
    ——
    گذاشتن تاج بر سر پادشاه اشگانی حق موروثی خاندان پارتی سورن بود. نه بزرگان سکا.
    در ظمن، پارت ها به نظام “خان خانی” خو نکرده بودند.
    بلکه از ابتدا چادرنشین و کوچ نشین بودند. درست همانند پارس ها و مادها پیش از مهاجرتشان به این سرزمین.
    و درست مانند سکاها، سرمتیان، آلان ها و غیره.
    کوچ نشینی شیوه ی نخستین زندگی اقوام ایرانی بوده و هست.
    عشایر لر، کرد، لک و حتی طایفه ی پارسی زبان باصری در استان فارس
    باقی مانده ی فرهنگ و شیوه ی زندگی نخستین اقوام ایرانی هستند.

    • درورد جناب مهرانزاده ارجمند
      از اینکه مطالب را مطالعه می کنید و از پیشنهادهای قابل توجه تون سپاسگزارم. آنچه در این نوشتار در باره سکاها آمده از منابعی موثق که تماما در متن نام آنها یاد شده بوده است. پیداست در منابغ مختلف به روایت های گوناگون و چه بسا متضادی بر خواهیم خورد. این نوشتار تنها گزیده ای از چند منبع در باره این قوم است و یقینا در فرصتی دیگر شرحی از این قوم را به روایت تاریخ سیستان خواهم نگاشت. از شما بسیار سپاسگزارم. شاد باشید و پیروز

  • بازماندگان سکاها، خلج ها، تورکان قبچاق، وخزر ها هستند

  • سکاها پایتختش مگه سقز نبود؟

    • درود دوست ارجمند. در پاسخ به پرسش شما آنطور که من در منابع خوانده ام خیر. پایتخت سکاها سقز نبود. چرا که سکاها جنگجویانی کوچگرد بودند. حتی زمانی که به ایران راه پیدا کردند از شمال غرب تا جنوب شرق در جابه جایی و حرکت بودند و آنطور که دکتر شروین وکیلی آورده اند در سیستان مستقرشدند. شاد و پیروز باشید.

  • ایا ساکسون ها ریشه سکایی دارند؟

    • درود بر شما دوست ارجمند. پرسش خوبیست. تا کنون پژوهشگران بسیاری در نظریه هایی گفته اند که تبار ساکسونها به سکاها می رسد. اما هنوز پژوهشی که این نظریه ها را ثابت کند را دست کم من ندیده و نشنیده ام. با سپاس. شادکام باشید

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.