کیخسرو از تولد تا جاودانگی

نامش در اوستا هَئوسَروَه به معنی «نیک نام» و«نیک آوازه» آمده است. او پسر سیاوش و ویسپَن فَرَیَه ( فرنگیس) است. شاهنامه تبار والای او را در این بیت خلاصه می کند:

نسب از دو کس دارد آن نیک پی
ز افراسیاب و ز کاووس کی

تولد و زادگاه کیخسرو

کیخسرو شاه آرمانی و محبوب ایران باستان پسر سیاوش و فرنگیس، و نوه کیکاووس (پادشاه ایران) و افراسیاب (پادشاه توران) است. به این ترتیب جوهرۀ دو خاندان پادشاهی ایران و توران در او گردآمده است. به روایت شاهنامه وقتی فرنگیس باردار بود سیاوش (پدر کیخسرو) به دلیل بدگویی و کینه ورزی گرسیوزبه دستور افراسیاب و به ناحق کشته شد. افراسیاب به خاطر پیشگویی هایی که گفته بودند کسی از فرزند زادگان افراسیاب او را نابود خواهد کرد، می خواست دخترش ( فرنگیس) و فرزندی را که در شکم دارد نیز از بین ببرد که با پا در میانی پیران ویسه (وزیر خردمند ش) منصرف شد. پیران ویسه از فرنگیس مراقبت کرد تا فرزندش را درسمرقند(احتمالا) که پایگاه پیران ویسه بود، به دنیا آورد. متون پهلوی نیز زادگاه کیخسرو را سمرقند می دانند. پیران ویسه با پیشگویی هایی که شده بود، از به دنیا آمدن کیخسرو از طرفی نگران خطر این نوزاد برای تورانیان بود و از طرفی نمیخواست افراسیاب به نوزاد گزندی برساند. پس موافقت افراسیاب را گرفت تا کیخسرو را به کوهستان بفرستد تا اینکه او در میان چوپانان بزرگ شود و از آیین پادشاهی و پهلوانی چیزی نیاموزد. به سخنی دیگرمی خواست کیخسرو از دایره قدرت دور بماند و آسیبی هم به او نرسد.

کیخسرو در بارگاه افراسیاب

کیخسرو به زمانی کوتاه بالید و بزرگ شد در حالیکه تفریحش جنگیدن با درندگان و ددان بود. چوپانی که سرپرستی او را به عهده داشت او را نزد پیران آورد. در همین هنگام افراسیاب که بر اساس گفته های پیشگویان در تعبیر خوابش از بابت فرزند فرنگیس و سیاوش ( کیخسرو) نگران بود؛ پیران را فراخواند و نگرانی خود را با او در میان گذاشت. پیران تصمیم گرفت کیخسرو را نزد افراسیاب ببرد تا نگرانی او کم شود، ولی پیش از اینکه به دربار برسند از کیخسرو خواست نزد افراسیاب خود را کم هنر و کم خرد جلوه دهد. کیخسرو در بارگاه افراسیاب به پرسش های شاه آنقدر بی ربط پاسخ داد که افراسیاب آسوده خاطر شد و به پیران گفت: از او از سر می پرسم از پا، پاسخ می دهد. او نتیجه گرفت از این فرزند گزندی به شاه نمی رسد و سپرد تا او را نزد مادرش ببرند.

بازگشت کیخسرو به ایران

کیخسرو از خطر رها شد و به همراه مادرش در سیاوشگرد زندگی کرد. در ایران کیکاووس سالخورده شده بود و سخن سر جانشینی او سر زبان ها بود. ایرانیان که از وجود کیخسرو آگاه نبودند گمان داشتند که فریبرز پسر بزرگ کیکاووس به جای او بر تخت می نشیند. ناگهان گودرز خوابی دید. سیاوش در خواب بر او ظاهر شد و وجود کیخسرو را بر او فاش کرد. گودرز پسرش گیو را دنبال کیخسرو به توران فرستاد. گیو هفت سال بی نتیجه در توران گشت تا سرانجام کیخسرو را در سیاوشگرد پیداکرد. گیو کیخسرو را همراه مادرش فرنگیس به ایران بازگرداند. کیخسرو در میان راه «بهزاد» اسب سیاوش را تصاحب کرد. بهزاد از اسب های نامدار شاهنامه، اسب عادی نبود و به کسی جز دارنده فر سیاوش سواری نمی داد. کیخسرو تنها کسی بود که پس از سیاوش بر این اسب سوار شد. نخستین نشانه های فرهمندی کیخسرو را همین اسب تشخیص داد و برای سواری دادن به او پیشقدم شد.

تعقیب و گریز آغاز شد. گیو سپاهیان افراسیاب را که می کوشیدند از گریختن شان جلوگیری کنند، چند بار به تنهایی شکست داد. یکبار گیو دسته ای سیصد نفری را که برای گرفتن شان فرستاده بودند شکست داد و بار دیگر بر گروهی که به فرماندهی پیران ویسه آنها را تعقیب کرده بودند چیره شد. این بار گیو کمندی انداخت و پیران را اسیر کرد. او پیشتر سوگند خورده بود که وقتی پیران را دید، خونش را بریزد. ولی کیخسرو که زندگی خود و مادرش را مدیون نیکی های پیران می دانست جلوی گیو را گرفت و به او پیشنهاد کرد برای اینکه سوگندش را نشکسته باشد گوش پیران را سوراخ کند تا کمی از خون او به زمین بریزد، اما آسیبی به او نزند. گیو چنین کرد و سپس پیران را دست بسته بر اسب نشاند و از او پیمان گرفت پیش از رسیدن به خانه اش دستهایش را باز نکند و دیگر آنان را تعقیب نکند. پیران رها شد و به پیمان خود پای بند ماند، و با همان دستهای بسته نزد افراسیاب رفت تا او را از خطر کیخسرو بیاگاهاند و سپس با همان دستهای بسته به خانه اش بازگشت.

وقتی افراسیاب از ماجرا باخبر شد خود با سربازانش به دنبال کیخسرو رفت. ولی دیگر دیر شده بود. کیخسرو، فرنگیس و گیو به رود جیحون در مرز ایران و توران رسیده بودند. کشتیرانی برای گذر دادن آنها از رود باج زیادی خواسته بود. گیو به خواسته کشتیران پاسخ نداده، اسبش را نهیب زده و هرسه از آب گذشتند. افراسیاب که به کنار رود رسید مرغ از قفس پریده بود.

کیخسرو در بارگاه کیکاووس





وقتی با کمک گیو کیخسرو به بارگاه پدربزرگش، کیکاووس رسید، با استقبال گرم پدربزرگ و پهلوانان ایران روبرو شد. فر کیانی در او چنان آشکار بود که ایرانیان او را پادشاه تازه خود دانستند. این در حالی بود که پیش از رسیدن کیخسرو به بارگاهِ کیکاووس، همه فریبرز را جانشین پادشاه و باصطلاح پادشاه تازه می دانستند. با این وجود فریبرز نیز هواداران خود را داشت. از جمله هواداران فریبرز، توس، سپهسالار ایران بود. اکنون با بازگشت کیخسرو، گودرز خواهان جانشینی کیخسرو و توس خواهان جانشینی فریبرز بودند. در نهایت با دخالت خود کیکاووس قرار شد آزمون دشوارِ وَر بین آنها برگزار شود و برنده این آزمون پادشاه آینده ایران زمین باشد. قلعه استواری در آذربایجان بود که در شاهنامه «بهمن دژ» و در بندهشن «اوژدِسچار»نامیده شده است. این قلعه پایگاه راهزنان یا دیوپرستان بود و آزمون وَر اینگونه بود که هرکدام از دو نفر (کیخسرو و فریبرز) که این قلعه را می گشود، دارای فر کیانی بود و صاحب تخت و تاج می شد.

کیخسرو و آزمون وَر

فریبرز و توس مدتی گرد دژ گشتند اما دری برای ورود نیافتند. آنها به شکست خود اعتراف کردند و کنار کشیدند. کیخسرو ولی، از نیروی غیر عادی برخوردار بود. او توانست با روشی جادویی دیوار قلعه را بگشاید. به روایت شاهنامه کیخسرو برای گشودن بهمن دژ درع پوشید و بر اسب نشست. به دبیری دستور داد با عنبر نامه ای به پهلوی بنویسد. در نامه، خود را «بنده کردگار» و «کیخسرو نامدار» معرفی کرد. در ادامه نوشت که از دست اهرمن (افراسیاب) رها شده و با ایمان به یزدان پاک از بدی ها دست شسته است. در ادامه نامه، خدای جاوید و نیکی ده و رهنما را ستایش کرد و با یادآوری نام امشاسپندان (ایزدان) بهرام و کیوان و خورشید نوشت که این ایزدان و خداوند به او فر کیانی داده اند و از آنها کمک خواست تا بتواند دژ را بگشاید. سپس نامه را به گیو داد و گفت نزدیک دیوار قلعه برو نام خداوند را به زبان بیاور و نامه را در جایی در دیوار بگذار و با شتاب برگرد. گیو نامه را برد و همان کرد که کیخسرو گفته بود. ناگهان نامه ناپدید شد و خروشی از خاک بلند شد. به این ترتیب دیوار دژ با کوبیده شدن نوشته معجزه آسای کیخسرو بر آن، فرو ریخت و ایرانیان قلعه را تسخیر کردند. کیخسرو دستور داد در جای قلعه آتشکده آذرگشسب (آذرگشنسب) را بنا کردند که جایی بود برای گرد همایی دانشمندان و ستاره شناسان و موبدان.

به گفته دکتر شروین وکیلی آتشکده آذر گشسب یا آذرگشنسب نام خود را از اسب نری گرفته که کیخسرو سوار بر آن نامه را نوشته بود. این اسب از آنجا اهمیت پیدا کرد که متن جادویی روی زین او به نگارش درآمده بود و فره زندانی شده در آن دژ نیز پس از رها شدن، بر یال وی آرام گرفت و به این ترتیب تیرگی ناشی از جادوی کیخسرو را زدود. دکتر شروین وکیلی بر پایه متون پهلوی می گوید این آتشکده تنها دستاورد دینی کیخسرو نبود. زیرا برافروختن آتش بهرام در سمرقند نیز به او نسبت داده شده است. برخی براین اساس کیخسرو را شاهی مقدس و دیندار می دانند و او را بنیانگذار نهادهای دینی مانند آتشکده قلمداد می کنند. دکتر شروین وکیلی این نگاه را زیر سوال می برد و می گوید: این دید تا حدودی ناسازه گون است؛ چرا که رسم مزداپرستی تازه در دوران زرتشت باب شد که دو نسل پس از کیخسرو بودند. او می گوید اینجا احتمالا با پادشاهی مقدس از دوران های پیش از زرتشت روبرو هستیم که مناسک مربوط به آتش را احیا کرده و پس از ظهور زرتشت اسطوره اش در فراروایت زرتشتی از تاریخ گیتی ادغام شده است.

پس از گشودن دژ، توس و فریبرز به پیشواز کیخسرو رفتند و فر کیانی را ازآنِ او دانستند. کیخسرو نیز کنار آتشکده آذرگشسب با کیکاووس پیمان بست که مهر افراسیاب نیای مادری خود را از دل بیرون کند و کین سیاوش را ازو بستاند. پس دوران سلطنت کیخسرو آغاز شد. دورانی که پس از مدتهای طولانی بالاخره نبردهای پهلوانی میان ایران و توران به پایان خود رسید.

کیخسرو و کین خواهی سیاوش

جنگ های ایران و توران، در نهایت به جایی رسیده بود که نزدیک بود دو کشور ویران شود. سرانجام پهلوانان دو سپاه با هم رویارو شدند. این رویارویی در شاهنامه با عنوان « جنگ دوازده رخ» آمده است. در این نبرد تمام پهلوانان ایرانی بر هماوردان تورانی خود پیروز شدند و در نهایت گودرز که سپهدار ایران بود بر پیران ویسه وزیر افراسیاب چیره شد؛ و هرچند کیخسرو به پیران امان داده و گودرز را از ریختن خون پیران منع کرده بود ولی سپهدار تورانی این زنهارخواستن را بر خود نپسندید و آنقدر جنگید تا کشته شد.

اما افراسیاب و گرسیوز که قاتلان اصلی سیاوش بودند گریختند. افراسیاب که جادوگری چیره دست بود به درون دریاچه ای پرید واز چشمها ناپدید شد. ایرانیان گرسیوز را اسیر کردند و آنقدر او را در کرانه دریاچه آزار دادند تا از صدای او افراسیاب از دریاچه بیرون آمد و به دست فردی به نام «هوم» اسیر و به فرمان کیخسرو کشته شد. به این ترتیب کیخسرو سوگندی را که نزد نیای پدری اش، کیکاووس خورده بود (مبنی بر اینکه کین سیاوش را از افراسیاب بگیرد) به انجام رساند.

پس از مرگ افراسیاب، نبردهای پهلوانی ایران و توران پس از مدت های طولانی بالاخره پایان یافت. این نبردها، بار دیگر در دوران ارجاسپ و گشتاسپ، در قالب دینی از سر گرفته شد؛ که به گفته دکتر وکیلی سرآغاز دوران جنگهای دینی در اساطیر ایران بود.

گناهکاری کیخسرو

با تمام فرهمندی کیخسرو ردپایی نامستقیم از گناهکاری را می توان در زندگی او یافت. این رد پا در تازش دوباره سپاه ایران به توران است. ماجرا از این قرارست که کیخسرو توس را به سپهسالاری سپاه ایران انتخاب می کند. سپاه ایران به سمت توران حرکت می کند. در مسیر به قلعه ای بلند بر بالای کوهی می رسند که فرود برادر ناتنی کیخسرو (فرزند دیگر سیاوش از جریره دختران پیران ویسه) با مادرش جریره در آن قلعه بودند. فرود با وجود اینکه مهر ایرانیان را در دل دشت و همواره یاد پدر را گرامی میداشت، مانند مرزبان تورانی با ایرانیان روبرو شد. توس به دستور کیخسرو می خواست او را سالم به ایران ببرد، پس از او خواست از دژ خارج و تسلیم شود. ولی فرود که کمانگیری چیره دست بود نپذیرفت و چند نفر از ایرانیانی را که به سمتش می رفتند با تیر از پای درآورد. در نتیجه ایرانیان به دژ یورش بردند و فرود را که که بنای سرکشی گذاشته بود، کشتند. هر چند کیخسرو پیشتر آنها را از کشتن برادرش برحذر داشته بود ولی گناه “کشتن برادر بی گناه” به دست سپاهیان کیخسرو موجب شد مدتی بخت از ایرانیان برگردد. بر این پایه تورانیان در چندین نبرد مهم بر ایرانیان چیره شدند تا جایی که هفتاد نفر از خانواده گودرز کشته شد و سپاه ایران در کوه هماون به محاصره درآمد. همچنین آزار کردن افراسیاب پس از اسارت به دست سپاهیان ایران و قتل افراسیاب را نیز از سیاهۀ گناهان کیخسرو دانسته اند.

ناپدید شدن کیخسرو

کیخسرو بعنوان آخرین نماد بزرگ شاهان دوران پهلوانی، خود، مانند همین دوران به شکلی شکوهمند از صحنه خارج شد. کیخسرو پس از شصت سال پادشاهی، و وقتی قلمرو بزرگ خود را سامان داد و داد و دهش را به اوج رسانید، پنج هفته با خود خلوت کرد و به کوه البرز رفت. به گفته دکتر وکیلی پنج هفته خلوت کردن کیخسرو، از نظر تاریخ اساطیری، قدیم ترین نمونۀ چله نشینی است. او با وجود مخالفت پهلوانانی مانند زال، تاج و تخت را به سرداری به نام لهراسپ بخشید و رهسپار کوهستان شد. سفر کیخسرو به کوه یکی از کهن ترین نمونه های عروج عرفانی به آسمان و معراج در اساطیر ایرانی ست.

وقتی کیخسرو تصمیم خود را برای رفتن به کوه اعلام کرد هشت نفر از پهلوانان با او همراه شدند. رستم، زال، گودرز، گیو، بیژن، فریبرز، توس و گستهم، شهسواران همراه کیخسرو در این راه بودند. وقتی آنها به قله کوه رسیدند کیخسرو در چشمه ای سر و تن خود را شست و از همراهانش خواست برگردند؛ چرا که از اینجا به بعد را باید تنها می رفت. بر اساس متون پهلوی از میان شهسواران گودرز، زال و رستم بازگشتند وبقیه با او ماندند. گفته می شود وقتی کیخسرو خود را در چشمه شست از نظرها ناپدید شد. شهسوارانی که با او مانده بودند، در برف و کولاک شدید گرفتار و در نهایت گم شدند.

بر پایه اساطیر ایرانی هفت نفر هستند که در شهرهایی پنهانی زندگی می کنند و قرارست که در آخرِ زمان به همراه شاگردانشان به کمک سوشیانس برخیزند. یکی از این جاویدانان کیخسروست که به روایتی در خواب رفته و وقتی زمان کرانه مند به پایان برسد، برمی خیزد و در رهاندن مردمان و گیتی به سوشیانس یاری می رساند.

به گفته دکتر پورداوود شش جاویدان دیگر که سوشیانت را یاری می‌کنند از شمار طوس، گودرز، گیو، پشوتن، سام و گرشاسب هستند.

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

8 دیدگاه روشن کیخسرو از تولد تا جاودانگی

  • با سلام‌ممنون از اطلاعاتتون .من یکسری اطلاعات در مورد همسر کیخسرو میخواسنم پیدا نکردم میتونید بهم اطلاعات بدید تا مطالعه‌کنم .سپاس

    • با درود و سپاس. دوست گرامی در شاهنامه فردوسی اشاره ای به همسر کیخسرو نشده است. در این منبع فقط از عشق کیخسرو به دختری به نام اسپنوی سخن آمده که دختر دایی کیخسروست و کیخسرو بیژن را مأمور آوردن او می کند. اما از همسر و ازدواج کیخسرو سخنی نیامده است. در اوستا هم هرچند پسر کیخسرو در فروردین یشت ستوده می شود. در میان منابع تاریخی هم دینوری می گوید کیخسرو همسری نداشت. اما طبری نام چهار فرزند کیخسرو را می آورد (۴۳۳/۲:۱۴۵۲) ولی نامی از همسر کیخسرو نیست. اما در منابع شفاهی همسرانی برای او نام برده اند. در منابع شفاهی برخی ازدواج کیخسرو با یک دختر معیوب را روایت کرده اند. برخی از ازدواج او با دختر خاقان چین به نام ستاره سخن گفته
      اند. برخی از دلباختن همسر بهمن شاه به کیخسرو گفته اند. در این باره کتاب طومار نقالی شاهنامه سجاد آیدنلو را پیشنهاد می کنم.

  • من ابتدا مطمین بودم که مازندران که در شاهنامه هست مازندران الان نیست .و چون از گذشته بابل رو شهر جادوگران و دیوها میدونستند فکر میکردم که مازندران شاهنامه بابل هست .که بعدا متوجه شدم انیطور نیست و مازندران شاهنامه در شرقی تریترین قسمت ایران بوده.تا اینکه به گرفتن دژ بهمن رسیدم و که نه در آذربایجان بلکه به گفته شاهنامه در اردبیل یا اردویل قرار داره .اینجا به دلیل نزدیکی دو مکان اردبیل و بابل مطمین شدم و هستم که شهری رو که کیخسرو برای شکست دیوان و جادو فتح می‌کنه همون بابل هست که بعدا در دوران بعدی مثل سلوکیان اشکانیان و ساسانیان به این داستان تبدیل شده و اصلش که کل اون منطقه آسیای مرکزی و فلات ایران تحت شعاع قرار داده بوده فتح بابل توسط کوروش بوده .فتح بابل توسط کوروش چیزی نبوده که از یاد بره ولی به مرور زمان زمان کمرنگ شده و یکم تغییر کرده بوده تا رسیده بوده به شاهنامه .مورد دیگه بازهم مطمینن نشون میده کیخسرو شاهنامه با کوروش یکی هست .پایتخت کیکاووس یعنی پادشاه قبلی کیخسرو طبرستان تو یه جنگل بوده که می‌شده شمال ایران .چرا باید برای انتخاب پادشاه جدید پادشاه و وزرا و همه پهلوانان از شمال این همه راه بیان شهر استخر و اونجا کیخسرو رو انتخاب کنن ؟؟؟ چون مشخص هست که شهر استخر شهر کوروش بوده و کتب ساسانی نتوانسته بودن اینو عوض کنن و به شاهنامه رسیده بوده .مورد بعدی چرا دقیقا آستیاگ پدر بزرگ مادری کورش خواب میبینه که اول از شکم دختر اول اب میاد وسیل میشه و بعد هم یه درختی میاد همه جارو میگیره و در شاهنامه دقیقا این خواب رو افراسیاب میبینه ؟؟؟ چرا آستیاگ نوزاد رو میده به یکی از سردارانش به نام هارپاگ و دقیقا افراسیاب هم نوزاد رو میده به یکی از سردارانش به نام پیران ویسه ؟؟؟ چرا هم هارپاگ کوروش رو میده به یه چوپان و پیران کیخسرو میده به یه چوپان ؟؟؟
    دقیقا کیخسرو شاهنامه، کورش هخامنشی هست و اصلن کیخسرو افسانه یا اسطوره نیست .وحتی تمامی پادشاهان شاهنامه نه اینکه وجود داشتن ولی میشه براشون معادل پیدا کرد .یعنی یک پادشاهی بوده با گذشت سالها نزدیک چند سال دقیق درست نتونستن ازش یاد کنند یا در کتب بنویسن یا سلوکیان اجازه نمیدادن ولی داستان‌هایی ازشون بالاخره میمونه که ساسانی بعد هم به شاهنامه برسه .

    • با درود دوست ارجمند. سپاس از یادداشت شما. درباره اینکه مازندران شاهنامه کجا بوده سخن بسیارست. آنچه مسلم است اینست که مازندران فعلی نبوده. چرا که مازندران فعلی تبورستان و بعدها طبرستان و سرانجام به مازندران تبدیل شده است. اما دو مازندران در ایران باستان بوده که یکی همینطور که شما گمان کردید در شرقی ترین بخش فلات ایران حوالی شمال چین و دیگری در غرب ایران و حوالی بابل بوده است (نظر پژوهشگران). در باره شباهت کوروش و کیخسرو هم بسیار پژوهش شده و بسیاری نظر شما را تأیید می کنند. اما بسیاری دیگر هم نظر مخالف شما را دارند و می گویند اینها دو نفر بوده اند. شباهت سرنوشت آنها با هم چیزتازه ای نیست چه در تاریخ و چه در اسطوره ما این شباهتها را بسیار می بینیم نه فقط درباره شخصیتهای یک فرهنگ که حتی میان شخصیتهای فرهنگهای مختلف. مثلا شما میتوانید شباهتهای بسیاری میان سیاوش و ادیپوس پیدا کنید.
      درپایان از اینکه دوست فرهیخته ای مانند شما مخاطب این سایت است به خود می بالم و بسیار خرسندم. شاد و سرافراز باشید.

  • بسیار از نوشتارهای شما در باره داستانهای شاهنامه اموختم و کارتان را تحسین می کنم. من هم از اردتمندان به فردوسی هستم و در وبسایتی خلاصه و تحلیل ۲۹ داستان شاهنامه را منتشر کرده ام. امیدوارم که زمانی وقت داشته باشید که نظرتان را راجع به کار من ابراز نمایید. با تشکر
    epicshahnameh.com

    • درود و سپاس فراوان از مهر شما. برای من جای بسی خرسندیست که همکاری فرهیخته‌ای چون شما مطالب را مفید میداند. ممنون که آدرس سایت‌تونو گذاشتید. حتما وبسایت شما را می‌بینم و یقینا از آن بهره خواهم گرفت. شاد و پیروز باشید.

  • سلامم ببخشید اون هفت فردی که در سوشیانس بر می‌خیزند کی هستن؟!

    • با درود دوست ارجمند. به گفته دکتر پورداوود یاران سوشیانس ۱۵ مرد و ۱۵ زن هستند. از مردان نام کیخسرو، نرسی، طوس، گیو، گودرز، اشاوزد، پشوتن، اغریرث، گرشاسب، نریمان(سام) را می‌دانیم. اما نام زنان جایی نیامده‌است. شاد و پیروز باشید.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.