کیخسرو افسانه یا واقعیت؟

در بارۀ شخصیت هایی که بیشتر نام آنها را در شاهنامه خوانده یا شنیده ایم از پهلوانان گرفته تا پادشاهان همواره یک پرسش مطرح است. اینکه اینها واقعیت دارند یا افسانه اند. در پاسخ به این پرسش باید اسطوره شاه-پهلوان را شناخت. ولی پیش از آن کوتاه می توان گفت که کیخسرو آخرین پادشاه دورۀ پهلوانی شاهنامه و از شاهان پیش از دورۀ زرتشت در ایران است. او را پادشاهی مقدس و مینوی می دانند. او که از پدران گشتاسپ است به واسطه ادبیات زرتشتی ماندگار شده است. چرا که میدانیم گشتاسپ کسی بود که به آیین زرتشتی روی آورد و برای ترویج آن کوشید. بنابراین خود و وابستگانش به خاطر ماندگاری در ادبیات زرتشتی، ماندگار شدند. در حالیکه بسیاری پهلوانان یا پادشاهان و حتی ایزدان پیش از زرتشت با رواج دین زرتشتی و به دلیل ناهمخوانی با این دین به دست فراموش سپرده شده اند.

کیخسرو در هنگامۀ نبردهای منسوب به خون سیاوش وارد میدان حماسۀ ملی ایران می شود. هرچند در اوستا، هرجا نام خسرو آورده شده، لقب «پهلوان سرزمین های ایرانی» و « استواردارنده کشور» برایش آورده شده است و نخستین لقب اوستایی اش «اَرَشنَ» به معنی دلاور و پهلوانست، ولی در شاهنامه او پس از گرفتن انتقام سیاوش از افراسیاب ، خود به میدان جنگ نمی رود. این در حالیست که بر اساس اوستا در آغاز چنین نبوده است. او یک پهلوان-شاهِ رزم آورست، طوریکه او را صاحب گرز گاوسر فریدون دانسته اند و با همان گرز هم سرانجام افراسیاب را از پای در می آورد.

پادشاهان تاریخی، پادشاهان اساطیری

در پاسخ به اینکه آیا کیخسرو پادشاهی افسانه ایست یا تاریخی، دکتر شروین وکیلی می گوید: شاهان تاریخی بزرگ، کسانی هستند که می توانند باعث ظهور و بروز روایت هایی از اسطورۀ شاه-پهلوان باشند. به این معنی که کردارها وزندگی شان می تواند در پیکرۀ رمزگان اساطیری جذب و هضم شود. این کار وقتی میسر است که اسطورۀ شاه – پهلوان، خود سرمشق و الگوی شاه تاریخی قرار گیرد. به سخنی دیگراز طرفی شاه تاریخی از اسطوره شاه پهلوان الگو می گیرد، و از طرف دیگر رفتارهای شاه تاریخی را می توان در فضای رمز و نشانه ( که از شاه -پهلوان های اساطیری گرفته شده ) معنی کرد. در این داد و ستد، شاه پهلوان در قالب شاه تاریخی تجسم پیدا می کند؛ و اسطوره شاه پهلوان در پرتو کردارهای شاه تاریخی ویرایش و باز سازی می شود.

اسطوره شاه-پهلوان نجات بخش، در ایران زمین برای هزاران سال توانایی خود را برای شورآفرینی و زایش جریانهای اجتماعی حفظ کرده است. در اساطیر ایرانی شمار زیادی شاه-پهلوان وجود دارد، نخستین آنها در اساطیر گیومرت (کیومرث) و آخرین شان در تاریخ نادرشاه ست. اما شاید بتوان گفت پنچ شاه -پهلوان اصلی در اساطیر ایران، جمشید فریدون، کیکاووس، کیخسرو و گشتاسپ هستند. در این میان کیخسرو نمونه آرمانی و حاکم مقدس ایران باستان بوده است. بین شاهان کیانی نام هیچکدام به اندازه کیخسرو تکرار نشده و هیچکدام اینقدر محبوب نبوده اند. کیخسرو که از پدران گشتاسپ است در دوره محدودی، پادشاهی بخشی از ایران را داشته ولی به دلیل پیوند ادبیات زرتشتی با تاریخ کیانیان، او هم مانند گشتاسپ بعنوان شاه پهلوان تثبیت و جاودانه شده است. اینجا چیزی که مطرح می شود اینست که شاه-پهلوان کیست؟

شاه-پهلوان کیست؟

شاه-پهلوان، نخستین شکل از پهلوان اساطیری است. شاه-پهلوان در بیشتر تاریخ تمدن های گوناگون وجود دارد. کهن ترین نقش مایه هایی که پهلوانی را در نبرد با نیروهای اهریمنی نشان می دهند، به یک شخصیت سیاسی و پادشاهی مقتدر اشاره دارند که در نبرد با نیروهای دشمن و برپا کردن نظم کامیاب می شود،و این یعنی شاه-پهلوان. بنابراین شاه -پهلوان، پادشاهی ست که بر دشمنان چیره شده و به قدرت سیاسی رسیده؛ اکنون باید ادعای مشروعیت خود را با توانایی های فراطبیعی و غیر عادی اش تقویت کند. پادشاه از یک سو برای مشروع و مقبول کردن حکومت خود به انگاره های فراطبیعی نیاز دارد، از سویی باید به کارهای بزرگ دست بزند تا بتواند آن تصویر اغراق آمیز از انسانی برتر را نزد همگان برای خود بسازد. از جانب دیگر مردم نیز به نظام روایی نیاز دارند تا این مشروعیت را بپذیرند. به این شکل، روایت های اساطیری مربوط به شاه -پهلوان در دیالکتیک میان شاهان ومردم پدید می آید.

به این ترتیب، رابطۀ معنایی پادشاه و مردم، و ارتباط شاه با نظم حاکم بر جامعه، در قالب روایتی داستانی صورت بندی می شود. این صورت بندی، از طرفی برتری و چیرگی شاه را به توانایی های غیرعادی او، بخت و سرنوشت بلند، یا برخورداری از لطف ایزدان توجیه می کند؛ و از طرف دیگر مانند برنامه و دستورکاری عمل می کند که چگونه رفتار کردن به مثابه یک شاه آرمانی را به پادشاه دیکته می کند و انتظارات مردم از او، در شایسته پنداشته شدنش را، صورت بندی می کند. در این میان شاهانی که تاج و تخت خود را از پدرانشان به ارث میبرند مشکل کمتری در باورمند کردن مردمشان دارند. مشروعیت آنها در یک نظام سنتی که به خاک و خون مبتنی ست، شکل می گیرد. ولی کسانی که بر شاهان پیشین شورش می کنند، و بنیانگارانی که دودمانی نو و نظمی نو را بنا می کنند، از پشتوانه خانوادگی و تاریخی محرومند و ناگزیر باید آن را در قلمروی اساطیری باز سازی کنند. از این روست که اساطیر شاه-پهلوان به کسانی مربوط می شود که در شرایطی نامساعد بر نظام مستقر در جامعه شوریده و نظمی نو بنیاد کرده اند.

شرایط آشوب زده یک اجتماع، وجود یک شاه-پهلوان را ضروری می کند تا بتواند نظم از بین رفته را بازسازی، و نظم نوینی بر پا کند. پس مهمترین کارکرد شاه – پهلوان چیره شدن به شرایط آشوب زده و استقرار نظم بر جامعه و گیتی است. این کنش با کنش خلاقانه خدایان در ابتدای آفرینش گیتی همانند ست. در روایتهای اصلی و مهم شاه-پهلوان، عنصر بازسازی همواره با نیروهای قدسی پیوند دارد و شاه-پهلوان با کمک این نیروها و ایزدان و فرشتگانست که به انجام کاهای بزرگ کامیاب می شود.

باری، در اوستا ما شاهد قدمت این شاه -پهلوان و پیوند او با خدایان کهن آریایی هستیم. در آبان یشت کیخسرو از شاهانی ست که برای آناهیتا قربانی می کند و از او می خواهد بر دیوها و مردمان و جادوان و پریان و کوی ها و کرپن ها چیره شود. او همچنین دو خواسته دیگر از آناهیتا دارد که بین خواسته های شاهان دیگر نیست: یکی اینکه گردونه جنگی اش در نبردها همواره پیشاپیش سایرین بتازد ودوم اینکه خودش و رزم آورانش هرگز به دام دشمنان نیفتند. از این درخواست ها بر می آید که کیخسرو پادشاهی رزمجو و جنگاور بوده است. نخستین لقب او در اوستا اَرَشنَ به معنی دلاور و دومین لقبش هَن کِرِمَه به معنی استوار کننده کشورهاست. با این ویژگیها او شایستگی یک شاه آرمانی و یک شاه-پهلوان را به دست می آورد. آنچه این شاه پهلوانی را برای کیخسرو تثبیت می کند، گذشته از کارهای پهلوانی اش در نبرد با تورانیان و گرفتن کین سیاوش از افراسیاب و شکستن دژ و کشتن دیو و بنای آتشکده، پذیرفته شدن قربانی های او برای آناهیتا و به سخنی دیگر تأ یید از جانب خدایان است. در اوستا او غیر از آناهیتا خدایان دیگر مانند «وای»، «درواسپ» و «ارت» را نیز ستوده است. پیوند کیخسرو با ایزدان قدیمی ایران نشان می دهد که او پیش از زرتشت پادشاهی مشروع و مقدس بوده است. بر اساس رد پایی که در اوستا می بینیم او پادشاهی خردمند، روشن بین و قدرتمند بوده است.

(فری که) از آن کیخسرو بود، نیروی خوبِ به هم پیوسته اش را، پیروزی اهورا آفریده اش را، برتری اش را در پیروزی، فرمان خوب و روا شده اش را، فرمان دگرگون ناشدنی اش را، فرمان چیرگی ناپذیری اش را، شکست بی درنگ دشمنانش را،… شهریاریِ درخشان را، زندگانیِ دیرپا را، همه بهروزیها را، همه درمانها را…

زامیادیشت

کیخسرو افسانه یا واقعیت؟

دکتر شروین وکیلی در باره افسانه یا واقعیت بودن کیخسرو می گوید: شاه -پهلوان یا هر شخصیت اساطیری دیگر، عنصر تاریخی نیست. شخصیت های تاریخی در سطح اجتماع حضور دارند و در آن نقش خود را ایفا می کنند و در شبکه ای از روابط میان من ها و دیگریها، کردار خود را نتظیم می کنند و در نهایت هم، کردارشان به تعیین سرنوشت سیستمهای اجتماعی که در آن هستند می انجامد. در حالیکه شخصیت های اساطیری در سطح فرهنگی جامعه حضور دارند و منش هایی هستند که در تار و پود شبکه ای از نمادها و نشانگان و مفاهیم تنیده شده اند، و در آن زمینه معنا می یابند. دکتر وکیلی نتیجه می گیرد این منش ها(ی اسطوره ای) برای شخصیت های تاریخی یا کسانی که سودای بر عهده گرفتن نقشی تاریخی را در سر دارند، مانند هدف نهایی (یا الگو) عمل می کند، و از این مجرا بر اجتماع نیزاثر می گذارد؛ در حالیکه خودشان عناصری در سطح اجتماع نیستند. به همین ترتیب، شخصیت های تاریخی، در صورتی که ردپایی ماندگار از خود بر جای بگذارند، زندگینامه خود را به مرتبه منشی قابل تکثیر ( اسطوره مآبانه) برمی کشند.

به گفته دکتر وکیلی ایفا کردن نقشی ماندگار در تاریخ، موجب می شود که زندگینامۀ یک شخصِ واقعی، ارزشی روایی پیدا کند و به عنوان محملی برای انتقال معانی فرهنگی کارآیی یابد. در این شرایط، شخصیت تاریخی به صورت منشی اساطیری در سطح فرهنگی بازتاب می یابد. می توان گفت کشمکش قدیمیِ میان هواداران اوهِمِریسم که برای شخصیت های اساطیری حقیقتی تاریخی قائلند، با هواداران مکتب نمادگرایی و ساختارگرایی که هرنوع ارتباط از این نوع را انکار می کنند، ناشی از نادیده گرفتن تفاوت این دو معنی ست.

فرازهای مشترک زندگی کیخسرو و پادشاهان اساطیری

اسطوره نشان دهندۀ نگرش انسان باستانی به جهان است. به سخنی دیگر اسطوره جهان بینی انسانهای باستانی ست. این جهان بینی در قالب داستانهای روایی مطرح می شود. آنچه روایت داستانهای اساطیری را جذاب و ماندگار می کند ویژگی های ساختاری، و الگوهای شخصیتی آنهاست. اسطوره ها چه از نطر قالب داستان و روایت، و چه از نظر شخصیت پردازی،معمولا از الگوهای مشابهی پیروی می کنند. با نگاهی به سرگذشت و زندگی شخصیت های اسطوره می توان فرازهای مشترکی درزندگی کیخسرو، این پادشاه پیش از زرتشت، با اسطوره ها یافت. این فرازها را می توان فهرست وار اینگونه بیان کرد:

  • تولد پس ازمرگ پدر ( که در بسیاری اسطوره های دینی و غیر دینی نمونه هایی دارد)
  • پرورش د رکوهستان و به دست یک فرد معمولی (در اینجا چوپان)
  • زورمند شدن به خاطر نوع زندگی کودکی ( در اینجا زندگی با یک چوپان موجب نیرومندی و توانایی های خاص اوست)
  • پیروزی در آزمون ها ( در اینجا یکی آزمونی که افراسیاب او را محک زد، دیگر آزمون وَر)
  • رخداد فرا طبیعی در مسیر زندگی ( شناخته شدن او توسط اسب سیاوش)
  • نمایش قدرت فرا طبیعی ( در گشودن بهمن دژ)
  • بنیانگذار بودن (بنیانگذاری آتشکده آذرگشسب)
  • ارتباط با خدایان و کمک رسانی خدایان به او ( قربانی کردن برای آناهیتا و دیگر خدایان و به دست آوردن پیروزی به یاری آنها)
  • غیبگو و روشن بین بودن ( در بازگشت به ایران به گیو میگوید اسب گیو ایمن نیست و اینطور گیو از خطر دور می شود)
  • شفا بخشی ( در نبرد دوازده رخ زخم گستهم را شفا داد)
  • چیره شدن به نیروهای شر( در نبرد با تورانیان پیروز شد و افراسیاب را کشت)
  • بر قراری نظم ( با چیرگی بر شر و پیروزی بر تورانیان جنگ بین دو ملت تا مدتها پایان یافت)
  • چله نشینی و دور شدن از مظاهر دنیای ( پس از مرگ کیکاووس و برگزاری سوگواری کیخسرو برای چند هفته به کوه رفت و سپس ناپدید شد)
  • شستن تن از پلیدی ها ( درمسیر کوه خود را در چشمه ای شست و ناپدید شد)
  • وعده بازگشت او در آخر زمان

داستان کامل‌تر زندگی کیخسرو از تولد تا نشستن بر تخت پادشاهی به روایت شاهنامه را اینجا بخوانید.

فرزانه کاوه، کارشناس زبان و ادبیات فارسی، فارغ التحصیل سال 1370 هستم. افتخار شاگردی استادان بنام این رشته از شمار نوشین روانان سادات ناصری، محمود عبادیان، دانش پژوه و نیز جناب دکتر سعید حمیدیان و دکتر جلال الدین کزازی را دارم. در پی مطالعات پرشمار در زمینه ادبیات حماسی و اسطوره در روزهای پایانی سال 1398 تصمیم به راه اندازی وبسایت سپندارمذ گرفتم. در این وبسایت به بیان و تحلیل داستانهای حماسی و اسطوره ای از ایران و دیگر فرهنگها، شناخت اسطوره و نمادهای اساطیری، تاریخ و اسطوره می پردازم.

8 دیدگاه روشن کیخسرو افسانه یا واقعیت؟

  • بلاخره ما نفهمیدیم. واقعیت داره یا افسانه ست

    • با درود جناب بهنام گرامی. یادداشت شوخ و نمکینی گذاشتید. حتما متن کمی پیچیدگی داشته که سرانجام به پاسخ اینکه بالاخره کیخسرو واقعیت بود یا افسانه نرسیدید. در متن آمده:”شاهان تاریخی بزرگ، کسانی هستند که می توانند باعث ظهور و بروز روایت هایی از اسطورۀ شاه-پهلوان باشند. به این معنی که کردارها وزندگی شان می تواند در پیکرۀ رمزگان اساطیری جذب و هضم شود… به سخنی دیگراز طرفی شاه تاریخی از اسطوره شاه پهلوان الگو می گیرد، و از طرف دیگر رفتارهای شاه تاریخی را می توان در فضای رمز و نشانه ( که از شاه -پهلوان های اساطیری گرفته شده ) معنی کرد. در این داد و ستد، شاه پهلوان در قالب شاه تاریخی تجسم پیدا می کند؛ و اسطوره شاه پهلوان در پرتو کردارهای شاه تاریخی ویرایش و باز سازی می شود”.
      به این معنی که رابطه اسطوره ها ی تاریخی و افسانه ها با واقعیتهای تاریخی یک رابطه دوسویه است. همانطور که اسطوره ها و افسانه ها از روی واقعیت های تاریخی ساخته می شوند شخصیتهای تاریخی نیز با برداشتی از اسطوره ها بازسای و بازروایی می شوند.
      در آدامه هم آمده:”در اساطیر ایرانی شمار زیادی شاه-پهلوان وجود دارد، نخستین آنها در اساطیر گیومرت (کیومرث) و آخرین شان در تاریخ نادرشاه ست. اما شاید بتوان گفت پنچ شاه -پهلوان اصلی در اساطیر ایران، جمشید فریدون، کیکاووس، کیخسرو و گشتاسپ هستند. در این میان کیخسرو نمونه آرمانی و حاکم مقدس ایران باستان بوده است. بین شاهان کیانی نام هیچکدام به اندازه کیخسرو تکرار نشده و هیچکدام اینقدر محبوب نبوده اند. کیخسرو که از پدران گشتاسپ است در دوره محدودی، پادشاهی بخشی از ایران را داشته ولی به دلیل پیوند ادبیات زرتشتی با تاریخ کیانیان، او هم مانند گشتاسپ بعنوان شاه پهلوان تثبیت و جاودانه شده است”.
      بنابراین کیخسرو در تاریخ باستان ایران واقعیت داشته اشت و از آنجا که پادشاهی آرمانی بوده و نیز به دلیل اینکه از نیاکان گشتاسب بوده، رویکرد زرتشتی گشتاسب نه تنها موجب ماندگاری نام و کارهای او شده که از او یک پادشاه اسطوره ای و افسانه ای ساخته شده است.
      امیدوارم پاسخ شما را داده باشم. شادکام و پیروز باشید.

  • بسیار عالی بود. بابت این متن غنی سپاسگزارم.

  • خوب که پستمو کپی کردم داخل پست کیخسرو
    من ابتدا مطمین بودم که مازندران که در شاهنامه هست مازندران الان نیست .و چون از گذشته بابل رو شهر جادوگران و دیوها میدونستند فکر میکردم که مازندران شاهنامه بابل هست .که بعدا متوجه شدم انیطور نیست و مازندران شاهنامه در شرقی تریترین قسمت ایران بوده.تا اینکه به گرفتن دژ بهمن رسیدم و که نه در آذربایجان بلکه به گفته شاهنامه در اردبیل یا اردویل قرار داره .اینجا به دلیل نزدیکی دو مکان اردبیل و بابل مطمین شدم و هستم که شهری رو که کیخسرو برای شکست دیوان و جادو فتح می‌کنه همون بابل هست که بعدا در دوران بعدی مثل سلوکیان اشکانیان و ساسانیان به این داستان تبدیل شده و اصلش که کل اون منطقه آسیای مرکزی و فلات ایران تحت شعاع قرار داده بوده فتح بابل توسط کوروش بوده .فتح بابل توسط کوروش چیزی نبوده که از یاد بره ولی به مرور زمان زمان کمرنگ شده و یکم تغییر کرده بوده تا رسیده بوده به شاهنامه .مورد دیگه بازهم مطمینن نشون میده کیخسرو شاهنامه با کوروش یکی هست .پایتخت کیکاووس یعنی پادشاه قبلی کیخسرو طبرستان تو یه جنگل بوده که می‌شده شمال ایران .چرا باید برای انتخاب پادشاه جدید پادشاه و وزرا و همه پهلوانان از شمال این همه راه بیان شهر استخر و اونجا کیخسرو رو انتخاب کنن ؟؟؟ چون مشخص هست که شهر استخر شهر کوروش بوده و کتب ساسانی نتوانسته بودن اینو عوض کنن و به شاهنامه رسیده بوده .مورد بعدی چرا دقیقا آستیاگ پدر بزرگ مادری کورش خواب میبینه که اول از شکم دختر اول اب میاد وسیل میشه و بعد هم یه درختی میاد همه جارو میگیره و در شاهنامه دقیقا این خواب رو افراسیاب میبینه ؟؟؟ چرا آستیاگ نوزاد رو میده به یکی از سردارانش به نام هارپاگ و دقیقا افراسیاب هم نوزاد رو میده به یکی از سردارانش به نام پیران ویسه ؟؟؟ چرا هم هارپاگ کوروش رو میده به یه چوپان و پیران کیخسرو میده به یه چوپان ؟؟؟
    دقیقا کیخسرو شاهنامه، کورش هخامنشی هست و اصلن کیخسرو افسانه یا اسطوره نیست .وحتی تمامی پادشاهان شاهنامه نه اینکه وجود داشتن ولی میشه براشون معادل پیدا کرد .یعنی یک پادشاهی بوده با گذشت سالها نزدیک چند سال دقیق درست نتونستن ازش یاد کنند یا در کتب بنویسن یا سلوکیان اجازه نمیدادن ولی داستان‌هایی ازشون بالاخره میمونه که ساسانی بعد هم به شاهنامه برسه .

    • درود بر شما دوست ارجمند. سپاس از یادداشت شما. درباره اینکه مازندران شاهنامه کجا بوده سخن بسیارست. آنچه مسلم است اینست که مازندران فعلی نبوده. چرا که مازندران فعلی تبورستان و بعدها طبرستان و سرانجام به مازندران تبدیل شده است. اما دو مازندران در ایران باستان بوده که یکی همینطور که شما گمان کردید در شرقی ترین بخش فلات ایران حوالی شمال چین و دیگری همانطور که گفتید در غرب ایران و حوالی بابل بوده است (نظر پژوهشگران). در باره شباهت کوروش و کیخسرو هم بسیار پژوهش شده و بسیاری نظر شما را تأیید می کنند. اما بسیاری دیگر هم نظر مخالف شما را دارند و می گویند اینها دو نفر بوده اند. شباهت سرنوشت آنها با هم چیزتازه ای نیست چه در تاریخ و چه در اسطوره ما این شباهتها را بسیار می بینیم نه فقط درباره شخصیتهای یک فرهنگ که حتی میان شخصیتهای فرهنگهای مختلف. مثلا شما میتوانید شباهتهای بسیاری میان سیاوش و ادیپوس پیدا کنید.
      درپایان از اینکه دوست فرهیخته ای مانند شما مخاطب این سایت است به خود می بالم و بسیار خرسندم. شاد و سرافراز باشید.

  • البته این داستان خواب دیدن ها .نوزاد رو دادن به یه سردار اونم می‌ره میزارتش تو جنگل یا میده به چوپان یه داستان تکراری هست که همه انسانها در همه دوران مثکه از این داستان خوششون میاد و واسه همین برای آدمهای بزرگ و تولدشون درست میکنن حتی تو زمان خودمون سفید برفی هم میدن به شکارچی که اون بکشتش و لی اون دلش نمیاد میزارتش تو جنگل سفید برفی هم می‌ره با کوتوله بزرگ میشه .یعنی یه داستان و یه فیلم هندی تو چند ده جا به چند ده شخصیت بزرگ دادن .یه چیزی خوندم شاخم درومد که پادشاه یونان می‌خواسته بره جنگ تروی یکی از خدایان تو دریا جلوشو میگیره میگه اگه میخوای بذارم بگذری باید دخترتو قوربونی کنی .پادشاه یونان می‌ره دختر میاره قوربونی کنه همون خدا که جلوشونو گرفته بوده همون لحظه میگه دست نگهدار بعد میگه دخترتو نکش بیا این بز رو قوربونی کن .
    فریدون رو براتون بگم با زیوس
    ضحاک باز خواب میبنه میوفته دنبال بچه ها . فریدون مادرش میبرتش تو میدتش باز به چوپان بعدم از یه گاو به نام برمایه شیر میخوره .حالا عینا زیوس هم پدرش کرونوس می‌خواسته بخورتش مادرش برش میداره فراریش میده اونم باز پیش یه بز بوده مدتها و شیر میخوره از بز تازه جالبیشم اینه که کرونوس هم خواب میبینه .اینجام کرونوس معادل ضحاک شاهنامه و احتمالا فریدون هم با زیوس.البتهداز نظر من و گرنه کرونوس رو معادل زوران خدای زمان میگیرن .و من منظورم در شاهنامه هست
    صحبت بسیار طولانی هست .موسی که فروعون خواب میبینه .حالا جالبیش اینه که این داستان الآنم مهیج هست ببینید اون زمان دو سه هزار سال پیش چه بر سر مردم میاورده

    • درود برشما دوست ارجمند. سپاس از یادداشت شما. کاملا درست میفرمایید. اسطوره ها و شخصیتهای تاریخی و سرنوشت های آنها شباهتهای بسیاری به هم دارند. اما در اسطوره فراموش نکنیم این نمادهاست که کار می کند. مثلا اینکه شخصیتهای بزرگی به چوپان سپرده می شوند به باور دکتر کزازی بخاطر ویژگیهای شغل چوپانی که انسانیست رها از هیاهوی زندگی و مأنوس با طبیعت او بیشتر در کوه زندگی می کند و دامها را به دامنه کوهها می برد و کوهها نماد رازآلود اساطیرست. این المان همانطور که گفتید بسیار زیاد تکرار شده است. تا جایی که شاید بتوان گفت الگوی سفر قهرمان را ساخته است. سربلند و سرافراز باشید.
      درباره شاه یونان هم به گمانم منظورشما آگاممنون است که تصمیم می گیرد برای خشنودی خدایان دخترش ایفیگونه را قربانی کند و … این داستان را در ایلیاد داریم. همانطور که می دانید و می دانیم داستان قربانی کردن هم از همان المان های تکرارشونده همه اسطوره هاست و البته پرمعنی، قابل تفسیر و پر آب و تاب. حتی در اسطوره های دینی هم ما داستان ابراهیم و اسماعیل را به یاد داریم و نمونه های بسیار دیگری نیز از این ماجرا در فرهنگهای مختلف گفته و تکرار شده است. ولی به نظر من جذابیت داستانهای تکراری کم که نیست، بلکه با تکرار در فرهنگهای مختلف و شباهتها و تفاوتهای داستانها با هم جذابتر هم هست.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.